۱. زمان از اونچه که فکرشو میکنید زودتر میگذره - اگر برمیگشتم عقب هرگز برای یه پروژه از پیش شکست خورده ای مثل کنکور دو سال وقت نمیگرفتم و سریع بدنبال یه راهنمایی یه آدمی چیزی میبودم که منو از منجلاب وقت نجات بده
۲. پول بیشتر از اونچه که فکرشو بکنید بهتون فرصت میده - تو خانواده ای بزرگ شدیم که {علم بهتر از ثروت} اما از نسل من به بعد دنیا داره به سمتی میره که پول حتی بهتر از سلامتیه جوری که سلامتیت دیگه کافی نخواهد بود که به زندگیت ادامه بدی و باید برای تنفس ت هم که شده پول بدی
۳. مهاجرت بهت یه دنیای دیگه ای رو نشون میده ولی مشروط به اینکه فقط رو به جلو فکر کنی و به عقب برنگردی - برگشتن به ایران یه ایده مخربه حتی بصورت مسافرتی اگه بخواد هر سال یک بار اتفاق بیفته
۴. خودتو با هیچکس مقایسه نکن - تو تمام زندگی به جاهایی میرسی که همسن و سالاتو میبینی که لیاقت شون اونقدری نیست که بنظر میرسه اما به چیزهایی رسیده که برای تو تراوما شده و همش خودخوری میکنی که چرا اون داره و تو نداری. ازین فکر بیا بیرون و فقط پلیس زندگی خودت باش
۵. رفقای دوران دبستان و راهنمایی واست نمیمونن پس زیاد برای برگردوندنشون تلاش بی خودی نکن و اگر تلاش کردی و جوابی نگرفتی خودتو بابت ارتباط گرفتن باهاشون سرزنش نکن
۶. هیچکس برات نمیمونن پس زیاد به نظر بقیه اهمیت نده و برای گرفتن حق ت - دنگی کردن غذایی که میخورین تعارف بخرج نده. انسان برای پدر بودن هیچکس وظیفه ای نداره جز فرزندان خودش
۷. قدر پدرتو بدون. ازش بخواه داستان های زندگیشو بیشتر برات بگه چون احتمالا اشتباهاتی که اون در دوران جوونیش میکرده رو تو مجدد تکرار خواهی کرد. دونستن اون اشتباهات تو رو از چاله های بعدی در امون نگه میداره
۸. تا وقتی اتفاق بده ی زندگیت نیفته متوجه نخواهی بود که در چه زمان های حساسی خودتو با تصمیم درست نجات دادی. وقتی اتفاق بده ی زندگیت میفته مدام خودتو سرزنش میکنی و تو دادگاه ذهنت گناهکار شناخته میشی ولی برای تصمیمای درستی که گرفتی هیچوقت خودتو یه شام مهمون نمیکنی. برای دور زدن قانون دادگاه ذهنت از هیچ تلاشی دریغ نکن چون هیچ نکته مثبتی در قفل کردن خودت در گذشته وجود نداره
۹. مثبت اندیشی تزریق یک توهم نیست. مثبت اندیشی شناختی از واقعیت هست که خیلی واقعی تر از منفی بینیه. منفی بینی مکانیزمی برای تنبلیه و تنبلی مکانیزمی برای بقا و نه برای موفقیت. برای موفقیت باید تو فشارهای متفاوت انضباط رو یاد بگیری. برای یادگیری هر نوع انضباطی لطفا به خودت سختی بده و دنبال میانبر نباش. موفقیت میانبر نداره
۱۰. پول به هیچکس نده. اگر یه وقتی حس کردی اون لحظه - لحظه ی درستی برای دادن پوله یادت باشه این یه تیکت بدون بازگشته پس با علم به این پول بده که دیگه برنمیگرده. این یه معامله همراه با شکسته. کسی که پولش رو گرفته دنبال کارت نمیفته. بعدا که بهت برنگردوندن خودتو سرزنش کن ولی برای رقم از دست رفته عزا نگیر
۱۱. آدم ها اگه نتونن از کنارت چیزی که میخوانو بگیرن ولت میکنن. اخلاق فقط تو کتاب هاست. دنیای فیزیکی غیراخلاقی و بی رحمه
۱۲. با یا بدون انگلیسی - کاش به حد تسلط رسیدن به یکی از زبون های آلمانی یا فرانسوی فکر میکردم و بعد برنامه مهاجرت برای یک کشور آلمان زبان (اتریش-آلمان-سوییس) یا فرانسوی (کانادا یا فرانسه) میریختم.
۱۳. عمر هیچکس از ما برای تغییر یک سیستم کافی نیست - میپذیرفتم که چیزی قرار نیست تغییر کنه و دنیا فرصت کوتاهی به ما میده تا بخوایم تغییرات رو در کوتاه مدت شکل بدیم. برای همین جز حالت ناظر به هیچ مسیله ای که {از بالا} دستوریه توجه نمیکردم. این نکته حتی تو شرکتی که کار میکنم واسش هم صادقه
۱۴. نمیذاشتم شیرینیجات توازن هیکل مو بهم بزنه و همیشه خودمو تو آیینه نگاه میکردم تا جلوی فاجعه پیش رو رو بگیرم
۱۵. حتمن برای تغییر Insecurity های صورت م زمان رو تلف نمیکردم و اگر لازم بود شکستگی بینی مو ده سال پیش عمل میکردم تا افتضاح بوجود اومده رو در تمام عمرم حمل نکنم
۱۶. برای شناختن هر مسیله ای که توش خبره نیستم از {حداقل} چهار نفری که تو اون مسیر بودن و جدیدن هم تجربه ش کردم میپرسیدم و حتی برای اون مشاوره یه هزینه کوچیکی میدادم
۱۷. خرج کردن هزار تا دو هزار دلار فقط برای داشتن یه آرشیو ۲۰ - ۳۰ تایی عکس های حرفه ای با پز گیری و نور مناسب هرگز پول دور ریختن حسابش نمیکردم و تو راه اندازی یه اینستاگرام حرفه ای - هیچ هزینه ای رو پول دور ریختن به حساب نمی آوردم. اونی که تو اینستاگرام موفقه قطعا تو دنیای بیرون هم به رنگ و لعاب های دلخواهش میرسه (میدونی چیو میگم)
۱۸. قبل اینکه خیلی دیر بشه با فضای Pick up و Red pill زودتر اشنا میشدم و سعی میکردم حداقل هنرهای Pick up رو زودتر از هر زمانی شروع میکردم یاد بگیرم
۱۹. قبل هر معامله ای که قراره از راه تماس حاصل بشه (از هر طریقی فرقی نمیکنه) نکته منفی داستانو برجسته تر میکردم و از توهم مثبت اندیشی پرهیز میکردم، در هیچ معامله ی پشت تلفنی ای به هیچ کس حتی برادرم هم اعتماد نمیکردم و یادم میبود، قسمت بد داستان احتمال خیلی بالا خواهد افتاد حتی اگه طرف بهم بگه ۱ درصد شانس شکست داری (هرکسی که حرف از ۱۰۰ یا ۹۹ درصد پیروزی میزنه کلاهبرداره)
۲۰. عجله نمیکردم. همیشه ساختن خیلی سخت تر از خراب کردنه. عجله در هر دو مورد تو رو وارد یه سیرکل سرزنش و پشیمونی و بخشش میکنه. و رهایی از اون خیلی سخته. قبل هر تصمیم هزار بار فکر میکردم و هزار بار میپرسیدم حتی اگر قرار بود به قیمت از بین رفتن اون رویا تموم بشه
۲۱. خیلی از آدم هایی که حتی الان باهاشون در ارتباط یم اساتید برجسته {رویاسازی} هستند. آجرهای رویای ذهنی تو خیلی شیک برات میچینن و موقعی که هیبنوتیزم شدی از هر خنجری برای کشیدن منافع شون ازت استفاده میکردن.
۲۲. هیچوقت برای هیچکس دلسوزی نمیکردم. باورم این باید باشه که از من بدبخت تر وجود نداره و بیخودی تلاشی برای جبلب رضایت کسی نمیکردم.
۲۳. اونهایی که ما رو دوست دارن از دوست داشتن ما عقب نشینی هایی خواهند کرد. از عقب نشینی اونها احساس ترس نمیکردم و میپذیرفتم این هم بخشی از مکانیزم آدمیت ه. اونی که تو رو با تمام نقص هات بپذیره رفیقته و اونی که بخاطر نقص هات ولت کنه یه منفعت طلب خودخواهه
۲۴. هدفم رو جوری تعیین میکردم و پافشاری روش میکردم که خانواده م به جای تغییر فکر من به اینکه برنامه خاص خودمو دارم افتخار کنن. وقتی ضعف شخصیتی تو نشون میدی دیگران برات تصمیم میگیرن و اون موقع دیگه دفاع از خودت خیلی خیلی سخته و باید بری حتی اگه به قیمت زیادی باشه
۲۵. حداقل یک سفر به دوبی یا ترکیه ترتیب میدادم که دنیایی غیر از داخل ایران رو هم تجربه کنم
۲۶. سعی میکردم با واقعیت های اطرافم همونطوری که هست برخورد کنم و به نسبت درستی بهش واکنش نشون میدادم. واقعیت هایی که من پیشفرض پذیرفتم شون رو با یه پاک کن یه سر قرمز یه سر آبی تا جایی که میشه پاکشون میکردم. ترحم و دلسوزی - سر وقت بودن - بچه مثبت جمع بودن رو کنار میذاشتم و با هر کسی مثل خودش برخورد میکردم و حتی کمتر از لیاقتش
پاینده باشید
۱۷م آذر ۲۵۸۲