قبل از انتشار پست از کمکهای حمید عزیز تشکر میکنم که بدون کمک های او نوشتن این پست ممکن نبود.
یک گرگ آبدیده انگلیسی برابر فوگتس مکار. با قابهایی که دوربین از پایین نشونش میداد. شکم بزرگ، تیشرت سفید، سه شیر.... حرکت مدام دستها جلوی گسکوین، شیرر، شرینگام...
و تلفظهای افتضاح استاد شفیع و کوثری و... بعدها خیابانی خیلی بهتر حقش رو ادا کرد. با پر کردن دهان و ادای نامش.
برای من، نماد کامل یک مربی انگلیسی بود و موند،
کاربلد، بذله گو، صورت سرخ، موهای خاکستری، فربه، کمی مغرور و اهل بلوف و باخت، در لحظهی آخر....
درباره دلداریش به ساوتگیت در اون بازی با آلمان میشه کتابی نوشت...
...
روز ۸ آذر، تمام ایران در هر حال تماشای بازی تیم ملی فوتبال کشورشان برابر استرالیا هستند. نوجوانها به بهانههای مختلف از مدرسه میروند میکنند تا به بازی تیم ملی ایران برابر استرالیا برسند آنهایی که از مدرسه نرفتهاند آنقدر همهمه سر و صدا میکنند تا سرانجام مدیر و معاونان مجبور بشوند به بچهها اجازهٔ دیدن بازی در مدرسه را بدهند. وقتی ایران گل دوم را میزند هیچکس در مدرسه در سر جای خودش نشسته است و همه در حال شادی هستند. بگذریم...
وقتی ایران برابر ژاپن شکست خورد و حریف استرالیا شد خیلیها استرالیای ونبلز را صعود کرده میدانستند، استرالیای ونبلز در بازی با ایران در تهران مساوی کرد و خیلیها اعتقاد داشتند که استرالیا قرار است به جام جهانی فرانسه صعود کند. استرالیا در بازی برگشت میزبان ایران بود و قطعاً دست برتری را نسبت به ایرانی داشت که در آزادی با استرالیا مساوی کرده بود. استرالیا در همان ۳۰ دقیقهٔ اول بازی دو گل زد تا دیگر امید همه ایرانیها ناامید شود. اما آن اتفاقات عجیب و عوض شدن جریان بازی، زدن گل اول توسط ایران توسط کریم باقری و رسیدن اختلاف به حداقل، بعد نیز پاس عالی کریم باقری به خداداد عزیزی، توپی که از روی پای مارک بوسنیچ رد میشود، و استرالیایی که از صعود به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه باز میماند. تیم ملی فوتبال ایران با اینکه در ۶ بازی آخر خود هیچ بردی نداشت به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود کرد تا بازیکنان تیم ملی با هلیکوپتر در وسط زمین چمن ورزشگاه آزادی فرود فرود بیایند.
فوتبال تری ونبلز از چلسی شروع شد، هرچند که او برای همه ردههای سنی انگلستان به میدان رفت اما در زمین بازی هرگز تبدیل به بازیکنی که دیگران انتظارش را داشتند نشد و سرانجام در باشگاه کریستال پالاس از فوتبال خداحافظی کرد. ونبلز در دوران بازی خود تنها دو جام کسب کرد. یک جام اتحادیه با چلسی در فصل ۱۹۶۶-۱۹۶۵ و یک قهرمانی جام حذفی با اسپرز در برابر تیم سابقش یعنی چلسی. او بعد از خداحافظی از فوتبال نیز نمیخواست که خانه نشین شود و بازیها را از رادیو، تلویزیون و صرفاً چند نشریهٔ انگلیسی دنبال کند. بنابراین سرمربی کریستال پالاس در سطح سوم فوتبال انگلستان شد. ونبلز موفق شد تا با کریستال پالاس به لیگ برتر انگلستان صعود کند. اما بعد از این سعود او تصمیم عجیبی گرفت و تصمیم گرفت سرمربی تیم رنجرز در چمپیونشیپ شود. او این تیم را به فینال جام حذفی رساند و در آن بازی در برابر تیم سابقش یعنی تاتنهام مغلوب شد. بعد هم حضور در استرالیا و آن ۸ آذر نفرین شده برای تری ونبلز و تمام استرالیاییها.
شاید هیچکس دوست نداشته باشد که جای تری ونبلز باشد. وقتی ایران برابر ژاپن شکست خورد و حریف استرالیا شد خیلیها استرالیای ونبلز را صعود کرده میدانستند، استرالیای ونبلز در بازی با ایران در تهران مساوی کرد خیلیها اعتقاد داشتند که استرالیا قرار است به جام جهانی فرانسه صعود کند. استرالیا در بازی برگشت میزبان ایران بود و قطعاً دست برتری را نسبت به ایرانی داشت که تو آزادی با استرالیا مساوی کرده بود. استرالیا در همان ۳۰ دقیقهٔ اول بازی دو گل زد تا دیگر امید همه ایرانیها ناامید شود. اما آن اتفاقات عجیب و عوض شدن جریان بازی، زدن گل اول توسط ایران. پاس عالی کریم باقری به خداداد عزیزی، توپی که از روی پای مارک بوسنیچ رد میشود، و استرالیایی که از صعود به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه باز میماند. تیم ملی فوتبال ایران با اینکه در ۶ بازی آخر خود هیچ بردی نداشت به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود کرد تا بازیکنان تیم ملی با هلیکوپتر در وسط زمین چمن ورزشگاه آزادی فرود فرود بیایند. لس شینفلوگ، دستیار تری ونبلز در تیم ملی استرالیا سالها بعد گفته بود: «صادقانه باید گفت ونبلز خیلی بدشانس بود. وقتی ونبلز بعد از بازی به رختکن آمد از من پرسید "لس! باید چهکار کنیم؟ باید ۴ بر صفر جلو میبودیم اما نتوانستیم توپها را گل کنیم!»
خود تری ونبلز نیز سالها بعد راجب آن ۸ آذر لعنتی - البته برای او - گفته بود : «ﻋﻠﯽ ﺩﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻭ ﻫﺮﺍﺱ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﺎﻧﻢ ﮔﻮﺷﺰﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﮑﻦ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﻭ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﭘﺎﺱ ﮔﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻭ حسابشدهترین ﭘﺎﺱ ﮔﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﻤﺮم ﺩﯾﺪﻡ. گل دوم ایران که توسط مهاجم سرعتی این تیم خداداد عزیزی به ثمر رسید برایم مثل کابوس بود و تا چند شب این کابوس رهایم نمیکرد. هنوز هم باورم نمیشود چطور ملی پوشان ایران پس از زدن گل دوم مقابل حملات ما تا این حد دوام آوردند و گل نخوردند. دروازهبان آنها (احمدرضا عابدزاده) در آن مسابقه فوق العاده بود. ایرانیها کاری کردند حسرت رسیدن به جام جهانی فرانسه بر دل من بماند همه چیز برای این اتفاق فراهم شده بود اما آرزوهایم در کمتر از نیم ساعت بر باد رفت.»
اما داستان ونبلز خیلی غم انگیزتر از آن ۸ آذر است. از هر بازیکنی که برای مدتی ومبلز مربی او بوده بپرسید نظر او راجع به چیست احتمالاً با قاطعیت به شما گفت که تری ونبلز بهترین مربی دوران فوتبال او بوده است: او جذاب، کاریزماتیک، شوخ اما در عین حال سرسخت بود. او فوتبال را درک میکرد و مغز فوتبالی خارقالعادهای داشت.»
اما با تمام این رزومه شاید اگر قرار باشد او با یک چیز شناخته شود این است که او فوتبال نوین را به انگلستان برگرداند و تیمی که در یورو به ناکامی رسیده بود و از صعود به جام جهانی هم باز مانده بود تبدیل به تیمی کرد که مدال برنز جام جهانی را گرفت، البته شاید اگر به مدال طلای جام جهانی میرسید و جام را به خانهاش برمیگرداند اوضاع برای او بهتر هم میشد، اما افسوس که شکست در نیمه نهایی باعث شد تا تری ونبلز تبدیل به یکی از مربیان تاریخ انگلستان نشود. برای حسن ختام نیز متنی از حمید. ش را برای شما انتخاب کردهایم.
...
"ونبلز، در یورو 96، بازی به بازی پیش میرود. در برابر منتقدین. پیرمردهای تکیه زده بر صندلی اتحادیه که معتقد بودند انگلستان پس از تیلور باید توسط یک تیم مربیگری اداره شود.
فقط نیم ساعت در بازی اول کافیست تا ونبلز، میخ خود را بکوبد. و بیانیهی "تیم پرشور هوارادان" را صادر کند.
وقتی الن شیرر را پس از 12 بازی ناکامی در گلزنی، در میان هجمه های "باید رابی فاولر پس از یک فصل درخشان با لیورپول و یا لس فردیناند وارد ترکیب شوند" در ترکیب اصلی قرار میدهد.
"ونبلز همهی ما را جمع کرد و گفت چه کسی حاضر است آن صربه را بنوازد؟ من دستم را بالا بردم. به خودم ایمان داشتم. ونبلز هم..."
ونبلز، به پیرش اعتماد میکند. پیرس پشت ضربه، قلب طرفداران ایستاده. قلب انگلستان قلب جهان.... بووووم
پیرس پنالتی را در سکوت مطلق ومبلی شلیک میکند. به قلب دروازهی زوبیزارتا.... کاتارسیس. انفجار. غلیان احساسات مردی که تمام وجودش برابر هواداران با شادمانی فریاد میکشد... بغضی 4 ساله منفجر میشود. و انگلستان، تیم پیروز... "