داستان ارتش میمونهای استالین به تحقیقاتی باز میگردد که در سال ۱۹۲۷، توسط زیستشناسی به نام ایوانف آغاز شد. او میخواست از جفتگیری حیوانات مختلف، موجودات جدیدی به وجود بیاورد. آزمایشهای او، در ابتدای کار، پژوهشهای بلندپروازانهای تلقی میشد که احتمالاً حاصلی در پی نداشت. اما ایوانف ول کن ماجرا نبود و همین سماجت، نظر استالین، دیکتاتور شوروی را که به تازگی دوستانش را به مسلخ فرستاده بود، جلب کرد.
انسان ها و شامپانزه ها نخستی های نزدیک به هم هستند. آنها 95 درصد از توالی DNA خود را به اشتراک می گذارند و 99 درصد از کدگذاری DNA منجر به این گمانه زنی می شود که احتمال هیبرید وجود دارد.
رؤیای دیکتاتور شوروی این بود که "من یک انسان شکست ناپذیر جدید می خواهم، بی احساس به درد، مقاوم و بی تفاوت نسبت به کیفیت غذایی که می خورند." هدف استالین ایجاد یک نژاد برده نیمه انسان نیمه میمون بود که سرباز ارتش شوروی باشند.
ایوانف مدتی را در گینه کوناکری و در آزمایشگاهی محرمانه، با هزینه دولت شوروی، مشغول کار شد؛ اما سفارشی که به او دادند، دایره محدودی از موجودات زنده را در بر میگرفت؛ انسانها و میمونها! تابستان سال ۱۹۲۸، ایوانف و همکارانش در سوچی، شهری بر کرانه دریای سیاه، کار جنونآمیز ترکیب ژنتیکی انسان و شامپانزه را آغاز کردند. ایوانف اسپرم شامپانزه را با تخمک انسان ترکیب میکرد و حاصل را مدتی در لوله آزمایش نگه میداشت تا آماده قرار گرفتن در رحم میزبان شود.
هدف، به وجود آوردن موجودی با قدرت میمون و اندیشه انسان بود؛ دقیقاً مانند «سزار» در فیلم سیاره میمونها! استالین از این نمونه، تعدادی در حد و اندازه یک لشکر میخواست تا به جان دشمنان داخلی و خارجیاش بیندازد؛ اما واقعاً این کار شدنی نبود. دولت شوروی دایم به ایوانف برای رسیدن به نتیجه فشار میآورد و او دربهدر، دنبال راهی برای خروج از این بنبست میگشت؛ حتی تصمیم گرفت از رحم شامپانزهها استفاده کند؛ اما کار به نتیجه مطلوب نرسید.
استالین، خشمگین از نافرجام بودن تلاشهایش برای داشتن ارتش میمونها، دستور داد ایوانف را در فهرست سیاه افراد مخالف رژیم کمونیستی قرار دهند. او در سال ۱۹۳۰ به یک گولاگ در قزاقستان فرستاده شد تا یاد بگیرد وقتی استالین ارتش میمونها میخواهد، باید درست شود!