یک هفتهی دیگر فوتبال اروپا تعطیل شد. به بهانهی فیفادی. بازیکنان باشگاههای مختلف که به تیم ملی کشورشان دعوت شدهاند باید به اردوی تیم ملی فوتبال کشورشان بپیوندند و بازیهای مقدماتی تورنمنتهای بینالمللی (مثل جام جهانی یا جام ملتهای هر قاره) یا بازیهای دوستانه ملی برگزار کنند. گمان نمیکنم تنها فوتبالدوستی باشم که چشم انتظارم این روزها بگذرد و دوباره شنبه یکشنبههای پرشور لیگ جزیره، سریآ، لالیگا، بوندسلیگا و سهشنبه چهارشنبههای آتشین لیگ قهرمانان اروپا را دنبال کنم.
گفتهاند هر چیز، زمانی که به خاطره بدل شد، ارزشمندتر میشود. نوستالژی برای ما شاید حتی پررنگتر از آنچه واقعا بوده، هست. دور از دسترس است و نمیشود تکرارش کرد. هرآنچه بجویی و نیابی، گرانبها میشود. برای ما هرچه از تاریخ فوتبال روایت کردهاند تاریخ جامهای جهانی است. تاریخ نوآوریها در تیمهای ملی است. رینوس میشل و تیم ملی هلند دهه 70 میلادی. برزیل و پلهی افسانهای دهه 50 و 60. مارادونا و بازی آرژانتین انگلیس جام جهانی 1986. حماسهی ملبورن. جدال آلمان شرقی و غربی در مسابقات جام جهانی 1974. ضربهی سر زیدان به ماتزاری در جام جهانی 2006. برزیل فراموش نشدنی جام جهانی 2002 و رونالدوی اورجینال و مدل موهایش. آن پنالتی روبرتو باجو. مارادونا و کوکائین. فوتبال اسپانیا در سالهای 2008 تا 2012 و سه قهرمانی ملی. حشمت مهاجرانی. 109 گل ملی علی دایی. اما امروز چه بلایی سر بازیهای ملی آمده؟ چرا رونق از این بازیها رفته؟
این سوال را دو جور میشود جواب داد. برای منِ ایرانی یا برای منِ طرفدار فوتبال. برای منِ ایرانی که در بحبوحهی جام جهانی 2022 قطر وقتی در کافه بازی ایران و انگلیس را تماشا میکردم (که به تحقیر ایران و خوردن 6 گل -و البته پاسخ 2 گل- منجر شد) گلهای انگلیس سوت و تشویق بیشتری دریافت میکرد تا گلهای ایران. احتمالا افراد کمی از برد آمریکا مقابل ایران ناراحت شدند و تعداد کمی با سوپرگل روزبه چشمی به ولز به خیابانها ریختند و فریاد شادی سر دادند. حداقل هم سن و سالان خودم که آنها را از نزدیک میدیدم. مردم ما امروز امیدشان را به تیم ملی فوتبال از دست دادهاند. بخاطر رفتارهای بازیکنان تیم ملی، مربیان و مسئولان از رئیس فدراسیون فوتبال گرفته تا رئیس سازمان لیگ و حتی رئیس هیئت فوتبال قم! جام جهانی نوجوانان که این روزها برگزار میشود و بازیهای شیرین بچههای تیم ملی نوجوانان ایران در گروه مرگ مردم را بیشتر سر ذوق میآورد تا بازیهای تیم ملی بزرگسالان. حرف زیاد است. گله زیاد است از کسی و چیزی که نمیگذارد و نگذاشته ایرانی، ایران را دوست بدارد. کورسوی امیدی باقی مانده که فقط یک روزی ملت ما آزاد شود و فرهنگ غالب شود بر زور و ستم و قلدری. اما بحث این نیست. اصلا بحث این نیست. بحث اصلا این نیست که اگر بحث این باشد عنوان نوشته باید عوض شود و به جای این وب سایت کتابی بشود چندصد صفحه از درد و گلگی... لعنت بر این... بر این... فیفادی منحوس!
اما برای منِ فوتبالی هم دیگر فوتبال ملی جذابیت ندارد که ندارد! یکی از دلایلش شاید این باشد که رسانه و تبلیغات دیگر از مسابقات ملی آنطور که انتظار میرود پشتیبانی نمیکنند. شاید بشود به راحتی گفت تبلیغات لیگ جزیره در سالهای اخیر شمار بیشتری تماشاگر را پای مسابقههای این لیگ میکشاند تا بازیهای یورو و حتی بازیهای جام جهانی (که مردم بخاطر تیم ملی کشورشان هم که شده پای تلویزیون مینشینند). لیگ برتر انگلستان سالهاست نه تنها در خود انگلستان بلکه در تمام نقاط جهان تماشاگر دارد (+). تماشاگرانی که روز به روز، هفته به هفته و فصل به فصل بیشتر از قبل میشوند. لیگ قهرمانان اروپا نه تنها در خود اروپا بلکه در تمام جهان تماشاگر دارد. گزاف است اگر درمورد جامجهانی این مورد را انکار کنیم. هستند کسانی که در ایران و چین و روسیه یا در آمریکا و آلمان و انگلستان طرفدار تیم ملی ایتالیا یا تیم ملی آرژانتین باشند. اما اطراف خودم را که نگاه میکنم؛ این تعداد خیلی کمتر از 15-20 سال گذشته است. کل کل طرفداران تیمهای اینتر و میلان در ایران خیلی بیشتر از طرفداران برزیل و آرژانتین هست (و شاید بوده)؛ بارسلونا و رئال مادرید را که دیگر وللش!
تیمهای باشگاهی امروز چیزی دارند که تیمهای ملی آن را گم کردهاند؛ هویت. هویت چیزی است که از نمایندهی یک ملت بیشتر انتظار میرود تا از نمایندهی یک باشگاه ورزشی. امروز اگر کسی طرفدار رئال مادرید یا بارسلوناست بخاطر هویتی است که این باشگاه دارد. طرفداران منچستریونایتد شاید هویت تیمشان را فراموش کرده باشند و به تاریخ پرغرورشان ببالند اما طرفداران منچسترسیتی، آرسنال یا بایرن مونیخ بخاطر تعریفی که از باشگاه خود دارند آن را دوست دارند. فلسفه و هویت یک تیم خیلی فراتر از یک موتو، یک شعار برای سردادن روی سکوها و یک جمله برای به خاطر سپردن است. این هویت میتواند ورزشی و فنی باشد مثل هویت لالههای نارنجی در دهه 70، یا هویت بارسلونای پپ گواردیولا، ایتالیای هلنیو هررا یا مارچلو لیپی؛ یا میتواند هویت شخصیت یک تیم باشد مثل رئال مادرید کهکشانی، گالاتاسارای، دورتموند و.... تیمهای بی هویت کمتر میتوانند به خودشان ببالند مگر آنکه برای هستیشان دلیلی پیدا کنند. مثل نیوکاسل یا پاریس سنت ژرمن. باشگاههای ورزشی دنبال هویت هستند. دنبال این هستند که به نامی شناخته شوند. فرهنگی داشته باشند. هر آنچه که یک ملت باید داشته باشد. تیم ملی برزیل مدتهاست هویتش را از دست داده. اگر از بازیکنان برزیلی انتظار تکنیکی بودن داشتیم، امروز دیگر نداریم. اگر از بازیکنان آرژانتین انتظار خشن و فیزیکی بودن داشتیم یا از تیم ملی آلمان انتظار ماشینی و دقیق بودن یا از تیم ملی اسپانیا انتظار ظریف و زیبا بودن و از تیم ملی ایتالیا انتظار دفاع محکم داشتیم یا... یا... یا... امروز دیگر نداریم. امروز تیمهای ملی هویتشان را از دست دادهاند. فوتبال تغییر کرده و مدرن شده. آتش مدرنیزه شدن فوتبال دامن تیمهای ملی را بیشتر از باشگاههای فوتبال گرفته. مربیان صاحب سبک و صاحب فلسفه امروز تمایل کمتری برای هدایت تیمهای ملی نشان میدهند. دیگر کسی برای نشستن روی نیمکت سرمربیگری تیم ملی انگلیس سر و کله نمیشکند. اما برای نشستن روی نیمکت برایتون و نیوکاسل و منچستریونایتد چرا.
امروز جذابیت در بازیهای ملی، میتواند برای شهروندان همان کشور تعریف پیدا کند -یا نهایتا کشورهای رقیب در عرصه سیاست یا رقبای دیرینهی ورزشی-. نگاهی به تیمهایی که در جام جهانی 2022 قطر حذف شدند، به سادگی کنار گذاشته شدند و صعود نکردند گواهی است بر اینکه تیمهای ملی آنطور که از آنها انتظار میرود دیگر بازی نمیکنند. تیم ملی ژاپن چیزی برای ارائه داشت. فلسفهای مبنی بر جنگیدن و تلاش کردن. تیم ملی مراکش فلسفهای داشت شاید مبتنی بر توتال فوتبال. یا تیم ملی آرژانتین هویتی را دنبال میکرد بعنوان همه برای یکی، یکی برای همه. شاید اینها موفق بودند در کسب جایگاه. مهمتر از آن کسب نگاه تماشاگر.
چیزی که میخواستم بنویسم این چیزی نبود که الان نوشتم. فقط میخواستم دق دلیام را از این "روزهای بدون فوتبال" بنویسم. نمیخواستم برای خودم دلیل بتراشم. کارشناس نیستم که بدانم چرا بازیهای ملی کم تماشاگر شده. اصلا از کجا معلوم کم تماشاگر شده. من فقط خودم را میبینم و تعداد خیلی محدودی از اطرافیانم و واکنشهایشان که ممکن است صادقانه هم نباشد. شاید بازی آرژانتین و اروگوئه که چند شب پیش برگزار شد و من نگاهش نکردم را خیلیها نگاه کرده باشند و بازی منچسترسیتی و برایتون که چند هفته پیش برگزار شد و من مدتها منتظرش بودم را کسی تماشا نکرده باشد! علتهایش بماند برای کارشناسان و کسانی که از درون به ماجرا نگاه میکنند نه مثل من از بیرون گود و صرفا با برداشتهای شخصی. بهرحال چیزی که هست تغییر نمیکند؛ انتظار برای بازگشت تیمهای باشگاهی و... لعنت بر این فیفادی منحوس...!/