"تام م. ریدل؛ این اسمی بود که قبلا در هاگوارتز استفاده می کردم البته فقط برای صمیمی ترین دوستانم؛
فکر می کنی من برای همیشه از نام پدر کثیفِ ماگِلم* استفاده می کنم؟
منی که خون سالازار اسلیترین را از جانب مادرم در رگ هام دارم؟
نه هری، من برای خودم اسم جدیدی انتخاب کردم، اسمی که لرزه به تن هر کسی که آن را بر زبان بیاورد می اندازد
اسمم را لرد ولدمورت گذاشتم..."
تام مارولو ریدل خطاب به هری پاتر
|
*ماگِل (Muggle): انسان هایی که قابلیت جادویی ندارند و در فارسی معادل مشنگ می باشد
تام مارولو ریدل که اغلب با نام لرد ولدمورت یا ارباب تاریکی هم شناخته میشود یک جادوگر دورگه (یکی از والدین جادوگر و دیگری انسان معمولی است) انگلیسی است که خطرناکترین و قدرتمندترین جادوگر تاریکی در کتابهای هری پاتر به شمار میآید او از طرف مادرش مروپ گانت از نوادگان سالازار اسلیترین بهحساب میآید
داستان تولد
مروپ گانت از خاندان اصیل گانت بود که دلباخته یک ماگِل به نام تام ریدل ارشد شد و او را بهوسیله معجون عشق و یا یک طلسم امپریسیو (تحت فرمان قراردادن دیگران) به خود نزدیک کرد و با او ازدواج کرد پس از بارداری بهصورت اتفاقی طلسم برداشته شد در این وضعیت تام ریدل ارشد مروپ که باردار بوده را رها میکند و مروپ هم پس از وضعحمل و انتخاب نام برای پسرش از دنیا میرود نام پسر را تام ریدل و نام میانه را مارولو بهافتخار پدر مروپ که از اعضای بزرگخاندان گانت بود میگذارد به این شکل تام مارولو ریدل متولد میشود به دلیل یتیم شدن پس از تولد به یک یتیمخانه به نام وولز سپرده میشود که در تمام عمر به یک مکان کابوس وار برای تام تبدیل میشود
کشف جادوگر بودن
وقتی تام یازدهساله شد دامبلدور که در آن زمان یکی از اساتیدهاگوارتز بود در مورد پسری غیرعادی که در یک یتیمخانه در بین انسانها زندگی میکند شنید در نهایت یک روز به سراغ او رفت و به او اطلاع داد که یک جادوگر است و درباره مدرسه هاگوارتز با او صحبت کرد در این زمان تام از قدرتهای خود بر علیه دیگران استفاده میکرد که با تذکرات دامبلدور روبهرو شد به همین دلیل به فردی محافظهکار تبدیل شد و دیدگاه واقعی خود را پنهان میکرد
کشتار خاندان ریدل
تام به مدت هفت سال در هاگوارتز و در گروه اسلیترین تحصیل کرد، در زمان تحصیل تام بهصورت وسواسی به دنبال نشانی از خاندان خود میگشت و در تمام تاریخچه هاگواتز به دنبال نامی از پدر و مادرش بود پس از فهمیدن محلی از اقوام مادرش به سراغ آنان رفت در آنجا با داییاش مورفین گانت روبهرو شد در طول این دیدار بهصورت ناخواسته فاش کرد که پدر تام یکی از خاندان ریدل است و انسان عادی یا ماگِل است که پس از اینکه فهمید مروپ باردار یک جادوگر است او را رها کرد این اعتراف عصبانیت تام را به حد نهایت رساند به شکلی که به سراغ خاندان ریدل رفت و در آنجا تنها اعضای باقیمانده این خاندان را به قتل رساند و برای اینکه لو نرود با جادو کردن داییاش کاری کرد که مورفین به قتل این خاندان اعتراف کند و ازآنجاکه مورفین از قبل سابقه جنایتهای مختلفی داشت دیگران به او مشکوک نشدند و تا ابد در آزکابان زندانی شد
باز کردن تالار اسرار
پس از کشف خاندان مادری، تام با جستجو در تاریخچه هاگوارتز به این کشف رسید که از جانب مادری از نوادگان سالازار اسلیترین است با تحقیقات بیشتر در مورد اسلیترین به وجود اتاقی مخفی به نام تالار اسرار پی برد و با استفاده از تواناییهای ویژه خود که شامل حرفزدن به زبان مارها بوده توانست بهراحتی هم مکان تالار اسرار را پیدا کند و هم درب آن را باز کند در آنجا با مار باسیلیک روبهرو شد که با توانایی خود توانست این حیوان سرکش را اهلی کند و از آن برای حمله به افراد دیگر استفاده کند
آموزش درباره هورکراکس
در سال ششم تحصیل تام با پرفسور اسلاگهورن آشنا شد، این پروفسور که به داشتن شاگردان بزرگ علاقه شدیدی داشت تواناییهای تام چشم او را گرفت و همواره تام را در کنار خود قرار میداد تام هم که بهصورت محافظهکارانه رفتار میکرد از این فرصت استفاده کرد تا به دانشهای خود اضافه کند تام همواره به دنبال مبارزه با مرگ و جاودانه کردن خود بود که مطالبی در مورد هورکراکس شنید در این جادوی تاریک ابتدا باید یک شی را انتخاب کرد و سپس با کشتن یک فرد بیگناه و انجام عملی جادوی روح خود را به بخشهای مختلفی تقسیم میکند و بخشی از روح خود را درون آن شی قرار میدهد به این صورت روح او زنده خواهد ماند در این زمان تام راهنمایی لازم را به کمک پروفسور اسلاگهورن دریافت کرد و با پیداکردن اشیا متفاوت روح خود را به هفت قسمت تقسیم کرد در این زمان تام به دلیل چندین بار شکافته شدن روح چهره او تغییر کرد و زیبایی قبلی را از دست داد پس از پایان تحصیل در هاگوارتز درخواست استادی درس دفاع در برابر جادوی تاریک را داد که رد شد و به همین دلیل از مدرسه بیرون آمد و به مدت ده سال به شهرهای مختلف سفر کرد و ارتشی به اسم مرگ خواران تشکیل داد و ازاینپس نام ولدمورت را بهصورت رسمی استفاده میکرد
نبرد پایانی
در ابتدا با کمک مرگ خواران به سراسر دنیای جادوگران حمله کرد که با دفاع دامبلدور و نیروهایش این حمله با شکست انجامید تا اینکه در یک پیشگویی به این اشاره شد که قرار است پسری ارباب تاریکی را نابود کند او نشانهها را بررسی کرد و به هری پاتر رسید در راه کشتن هری پاتر لیلی مادر هری پاتر با فداکاری طلسمی بر پسرش گذاشت که باعث محوشدن ولدمورت شد متأسفانه به دلیل طولانیبودن موضوع به نحوهٔ برگشت ولدمورت نمیپردازیم؛ اما در نهایت در نبرد نهایی پس از اینکه هری پاتر با کمک دامبلدور شش هورکراکس را از بین برد تمام امید ولدمورت به ناگینی بود در ابتدا در جنگل در مقابل هری پاتر قرار گرفت که بهراحتی هری را شکست داد و تصور کرد که پاتر مرده است و جنازه هری را با خود به هاگوارتز آورد در اینجا نویل لانگ باتن با زرنگی آخرین هورکراکس را با شمشیر گریفیندور از بین برد و روح ولدمورت را آسیبپذیر کرد در اینجا هری پاتر که زنده بود به ولدمورت حمله کرد نحوهٔ کشتن ولدمورت به این صورت است که یک چوبدستی بسیار قدرتمند به نام الدر واند وجود داشت که در دست دامبلدور بود دراکو مالفوی در یک نبرد دامبلدور را خلع سلاح کرد و صاحب اصلی این چوبدستی شد پس از آن هری پاتر مالفوی را خلع سلاح کرد و از این به بعد هری پاتر صاحب اصلی این چوبدستی بود وقتی ولدمورت که چوبدستی را در دست داشت به سمت هری پاتر یک طلسم مرگبار را اجرا کرد چوبدستی به ارباب خود که هری پاتر بود خیانت نکرد و این طلسم را به سمت خود ولدمورت برگرداند و بهاینترتیب ارباب تاریکی به این شیوه برای همیشه از میان رفت