چرا تزار نیکلای دوم و رومانوف ها سلاخی شدند؟
خانواده امپراتوری مدت ها قبل از اعدام توسط بلشویک ها در ژوئیه 1918 مورد علاقه مردم روسیه قرار گرفتند.
هنگامی که نیکلاس رومانوف در سال 1894 تاجگذاری کرد، به نظر می رسید گیج شده بود. "چه اتفاقی قرار است برای من بیفتد ... برای تمام روسیه؟" او از مشاوری پرسید که چه زمانی باید بر تخت سلطنت بنشیند. من برای تزار شدن آماده نیستم. من هرگز نمی خواستم فرمانروا شوم.»
بیست و چهار سال بعد، او به همان اندازه گیج به نظر می رسید که گروهی از اراذل مسلح، اعضای پلیس مخفی بلشویک، برای ترور او وارد عمل شدند. اگرچه او ماهها قبل معزول شده بود، تاج و نامش را از او ربوده بودند و خانوادهاش را به زندان انداختند، اما انتظار نداشت که به قتل برسد.
اما برخلاف تزار نیکلاس، مورخان دلایل دقیق ترور وحشیانه خانواده رومانوف و زمینهای که منجر به سقوط آنها شد را گردآوری کرده اند.
روس ها پس از یک سری تصمیمات نامطلوب به سوی نیکلای دوم روی می آورند.
ریشه های قتل خانواده رومانوف را می توان در اولین روزهای سلطنت نیکلاس یافت. نیکلاس، پسر ارشد امپراتور الکساندر سوم، وارث تعیین شده پدرش بود. اما الکساندر به اندازه کافی پسرش را برای حکومت بر روسیه ای که با آشفتگی های سیاسی غرق شده بود آماده نکرد. الکساندر که یک خودکامه سخت گیر بود معتقد بود که یک تزار باید با مشت آهنین حکومت کند. او هر کسی را در امپراتوری روسیه از صحبت کردن به زبانهای غیر روسی (حتی آنهایی که در مکانهایی مانند لهستان بودند) منع کرد، آزادی مطبوعات را سرکوب کرد و نهادهای سیاسی مردمش را تضعیف کرد.
در نتیجه، نیکلاس یک روسیه بی قرار را به ارث برد. چند روز پس از تاجگذاری او در سال 1894، نزدیک به 1400 نفر از رعایای او طی یک ازدحام عظیم جان باختند . آنها در یک میدان بزرگ در مسکو جمع شده بودند تا هدایای تاجگذاری و سوغاتی دریافت کنند، اما آن روز با تراژدی به پایان رسید. این یک شروع نگران کننده برای سلطنت نیکلاس بود، و واکنش نامطلوب او باعث شد لقب "نیکولاس خونین" را به او بدهند.
نیکلاس در طول سلطنت خود با نارضایتی فزاینده ای از سوی رعایای خود مواجه شد. او جنگی کرد که مردم پشت آن نبودند. دولت او نزدیک به 100 معترض غیرمسلح را طی یک گردهمایی مسالمت آمیز در سال 1905 قتل عام کرد. و او برای حفظ روابط مدنی با دوما، شعبه نمایندگی دولت روسیه، تلاش کرد.
فجایع جنگ جهانی اول و شهرت راسپوتین حمایت عمومی نیکلاس را از بین برد.
پسر نیکلاس، ولیعهد، الکسی، مبتلا به هموفیلی به دنیا آمد. اما خانواده بیماری او را مخفی نگه داشتند که باعث میشد از یک بریدگی خفیف خونریزی کند. امپراطور الکساندرا، همسرش، به طور فزاینده ای تحت تسلط گریگوری راسپوتین ، عارفی که به اعتقاد او جان الکسی را نجات داده، قرار گرفت. نفوذ فزاینده راسپوتین در خانواده باعث ایجاد سوء ظن در بین مردم شد که از قدرت او ناراضی بودند.
سپس، در سال 1914، روسیه به جنگ جهانی اول کشیده شد، اما برای مقیاس و بزرگی جنگ آماده نبود. رعایای نیکلاس از تعداد تلفاتی که کشور متحمل شد وحشت زده شدند. روسیه بیشترین تعداد مرگ و میر را در جنگ داشت - بیش از 1.8 میلیون کشته نظامی و حدود 1.5 میلیون کشته غیرنظامی.
جنگ تمام ظاهر کنترلی که نیکلاس هنوز بر کشور داشت، را از بین برد. بدون مردی در خانه برای کشاورزی، سیستم غذایی فرو ریخت، سیستم حمل و نقل از هم پاشید و مردم شروع به شورش کردند. در ابتدا، نیکلاس از کناره گیری خودداری کرد، اما در مارس 1917، از قدرت کنار رفت.
در جریان انقلاب اکتبر، بلشویک ها خانواده امپراطوری را در خانه ای دورافتاده زندانی می کنند.
در نوامبر 1917، انقلابیون بلشویک به رهبری ولادیمیر لنین حکومت را به دست گرفتند. نیکلاس سعی کرد انگلیسی ها و سپس فرانسوی ها را متقاعد کند که به او پناهندگی بدهند - بالاخره همسرش نوه ملکه ویکتوریا بود . اما هر دو کشور نپذیرفتند و رومانوف ها خود را در دست دولت انقلابی تازه تأسیس یافتند.
زندگی جدید رومانوفها با زندگی سلطنتی و مجللی که در کاخ زمستانی سنت پترزبورگ زندگی میکردند، تفاوت چشمگیری داشت. نیکلاس و امپراطور الکساندرا هر دو در انکار بودند و حاضر نشدند امید خود را نجات دهند. در عوض آنها را از خانه ای به خانه دیگر می چرخاندند. سرانجام در خانهای که بلشویکها آن را «خانه هدفهای خاص» مینامیدند، زندانی شدند.
خانوادهای که زمانی در خانهای سلطنتی زندگی میکردند، اکنون در خانه ایپاتیف در یکاترینبورگ، خانهای بدون ملحفه، گرد و غبار زیاد، و بشقاب یا ظروف نقره کافی، چادر زده بودند. سربازان آنها را به زحمت انداختند، تصاویر زشتی را روی دیوارهای حمام کشیدند و آنها را با اشعار ناپسند درباره الکساندرا پوشاندند.
پس از ماه ها توطئه، خانواده رومانوف توسط اسیرکنندگان بلشویک خود ترور می شوند
سرانجام، اواخر شب در 17 ژوئیه 1918، خانواده رومانوف از خواب بیدار شدند و به آنها گفتند که برای حرکت دیگری آماده شوند. زنان هنوز به امید فرار ، وسایل خود را جمع کردند و لباس هایی پوشیدند که در آن جواهرات گرانبها، نمادهای مذهبی و مقدار زیادی پول دوخته بودند. سپس، به طور غیرمنتظره، اسیرکنندگان آنها به سمت خانواده سلطنتی رفتند و ابتدا با گلوله، سپس با قنداق تفنگ، سرنیزه و حتی پاشنه و مشت خود به آنها حمله کردند. هر هفت رومانوف - و آخرین نفس سلطنت روسیه - مرده بودند.
آنچه ممکن است شبیه یک قتل بداهه به نظر برسد در واقع یک اقدام خشونت آمیز با دقت برنامه ریزی شده بود. روزها بود که اسیرکنندگان بلشویک رومانوف ها، خانه را برای قتل آماده می کردند، از جمله بنزین برای سوزاندن اجساد و اسید سولفوریک که با آن می توانستند آنها را غیرقابل تشخیص ناقص کنند.
یاکوف یوروفسکی که این قتلها را هماهنگ و رهبری میکرد، شخصاً توسط لنین، رئیس بلشویکها، بهخاطر قتلها شناسایی شد. اما در حالی که کشور از ترور تزار مطلع شد، مردم تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در مورد سرنوشت شوم بقیه خانواده - و مکان اجساد آنها - در تاریکی قرار گرفتند.
لنین، یوروفسکی و انقلابیون، همگی نیکلاس و سلطنتی را که او از آن دفاع می کرد، سرطانی می دیدند که قیام طبقه کارگر را غیرممکن می کرد. اما از قضا، ترورهایی که آنها برای کشتن برای همیشه سلطنت ترتیب دادند، عواقبی برای آرمان خود داشت. خبر ترور نیکلاس تقریباً به طور کامل بر پیروزی های سیاسی لنین و انقلابیون دیگرش سایه انداخت و انقلاب روسیه را از صفحه اول روزنامه ها خارج کرد. و از قضا، مرگ نیکلاس، الکساندرا و پنج فرزندشان بسیاری از روسها را مشتاق سلطنت کرد.
حتی امروز، گروهی از جامعه روسیه وجود دارد که میخواهد سلطنت را احیا کند، از جمله یک الیگارشی که بودجه مدرسهای را که برای آماده کردن روسهای ثروتمند برای سلطنت آینده طراحی شده است، تأمین میکند . نیکلاس ممکن است ندانست که چگونه بر روسیه حکومت کند، اما سلطنتی که او در مورد آن احساس دوگانه داشت، حتی ۱۰۰ سال پس از قتلش، بخشی از قدرت خود را حفظ کرده است.