لیورپول، منچستریونایتد، چلسی و تاتنهام برای رسیدن به گردپای منچسترسیتی گواردیولا، به ثباتی که لیورپول را در دهه ١٩٨٠ و منچستر یونایتد را در دهه ٩٠ به ماشین برنده و بُرَندهای تبدیل کرده بود، نیاز مبرمی دارند.
فلاش بکی سریع، در آغاز به گذشته باز میگدیم به تایخ؛
ایان هربرت در کتاب معرکه و خواندنی خود Bob Paisley: Quite Genius (برنده کتاب ورزشی سال ٢٠١٧ ویلیام هیل، معتبرترین جایزه ممکنه در زمینه ورزش) درباره بزرگترین مربی تاریخ بریتانیا، می نویسد:
فکر میکردم همه چیز را درباره او میدانم. اشتباه میکردم. حضور او با تسلط لیورپول بر فوتبال بریتانیا در دهه ١٩٨٠ هماهنگی و همخوانی مناسبی داشت. همه چیز در باشگاه لیورپول به تداوم، استمرار و پیوستگی مربوط میشد. جو فاگان و کنی دالگلیش بهعنوان بازیکن و از مربیان پس از پیزلی، نهتنها مشعل آتشین تیم را باصلابت حمل میکردند؛ بلکه خلق و خو و منش پیزلی را در boot room معروف تیم به ارث برده بودند. اگر خودخواه و خودبین بودی مورد تمسخر واقع میشدی. غرور در اتاقک معروف پر از کفشهای فوتبال بازیکنان آنفیلد، معبد مقدس تیم، مورد عتاب و انتقاد قرار میگرفت. مدیریت با نوعی تساوی گرایی و برابری همراه بود.
پس از اینکه پیزلی در سال ١٩٧٤ جانشین بیل شنکلی بزرگ شد، پیتر رابینسون، منشی باشگاه لیورپول، با احتیاط از او تقاضا کرد، هر روز صبح در محل تمرین تیم حضور نداشته باشد، جایی که بازیکنان احساس میکردند، موظف هستند او را "رئیس" خطاب کنند. اما شنکلی همچنان وابسته ماند. هنگامی که تیم پیزلی جام قهرمانی اروپای ١٩٧٧ را برای اولین بار به خانه آورد، شنکلی همچنان همراه تیم و مردم در پلاتو سنت جورج در مرکز لیورپول برای جشن و سرور حضور داشت.
جان توشاک، یکی از اعضای معروف لیورپول تیم تا سال ١٩٨٠، یک بار به من گفت:
فکر میکنم هیئت مدیره لیورپول نمیخواست آنچه که ایجاد شده را از دست بدهد.
در آن زمان اعضای معروف Boot room یکی پس از دیگری جانشین سرمربی قبلی میشد. آنها فکر میکردند، نمیخواهیم فرد جدیدی را وارد کنیم تا بطری را تکان دهد. بیایید اجازه دهیم آب کمی شناور بماند تا ببینیم چه خواهد شد."
اکنون بهجرئت میتوان گفت بطریها تا حد انفجار در نقطه اوج فوتبال بریتانیا تکان خورده است. زمان دیگری است و باشگاههای پیشرو در اختیار صندوقهای سرمایهگذاری دولتی و خصوصی هستند و میلیاردها دلار برای سوزاندن دارند. بلومبرگ گزارش داده است که شرکتهای سهام خصوصی در سال ٢٠٢١، ٤٠ میلیارد پوند برای معاملات ورزشی هزینه کردهاند که تقریباً دو برابر کل آن در سال ٢٠١٧ است. در حال حاضر بازیکنان و مدیرانی که دائماً تعویض میشوند، تاریخ مصرف دارند.
ثبات و تداوم لیورپول در آن دوران (و بعدها منچستریونایتد در دهه ٩٠) و روش و مِتُد آنها، شیوه انتخاب بازیکنان و پایبندی و حفظ اصول هنوز هم در این دوران کارایی دارد، جایی که همه با تلاش بیحدوحصر و ولخرجیهای بسیار، سعی دارند منچسترسیتی را به چالش بکشند، تا شاید در سالهای آتی، لیگ را از یک راهپیمایی طولانی فرسایشی و بیمصرف نجات دهند. این روزها عنوان قهرمانی قابلپیشبینی است و قهرمان آن از پیش مشخص!
منچستریونایتد و چلسی، دو باشگاهی که پول لازم و کافی برای تغییر در این رقابت دشوار را دارند، مدتهاست در یک بلبشوی دائمی پس از هر انقلاب و تحولی بودهاند. مربیان کاملاً متفاوت با بینش و نگاهی متغایر را به خدمت گرفتهاند، و برنامهها و طرحها و نقشهها را یکی پس از دیگری، پاره و ریزریز کردهاند، و مبالغ زیاد و شرمآوری را در این فرایند به پای بازیکنان بی موردی دور ریختهاند.
در حال حاضر طی چند بازی اولیه، تیم چلسی را میبینیم که با ولخرجی ٨٠٠ میلیون پوندی به وستهم میبازد و منچستریونایتد با آمار جدیدی که همین دیروز منتشر شد، در یک دهه ١. ١۹ میلیارد پوند هزینه کرده است، عملکرد ضعیفی و خجالتآوری در شکست ٠-٢ در برابر اسپرزی داشت که خود در پی تداوم و ثبات لازمه در این سطح، زار میزند.
هزینههای غیرقابلحساب چلسی مانند ١٧٣ میلیون پوند برای دو هافبک از باشگاههای متوسطتر بخشی از تصویر بزرگتری است؛ هفت سرمربی در هشت سال (بهاستثنای سرپرستان موقتی) که هر کدام از آن مربیان طرح کاملاً متفاوتی از دیگری داشت. اریک تن هاخ از زمانی که ١٥ ماه پیش هدایت تیم را برعهده گرفت، در خروجی را به ٢٠ بازیکن اصلی تیم نشان داده است. این نشان میدهد یونایتد تا چه حد در وخامت شدیدی قرار داشته است. تحت هدایت ٧ سرمربی که هریک مصمم به ایجاد و بنای تیمی نو با نشانههای درخشان جدیدی پس از بازنشستگی سر الکس فرگوسن بودند.
از آن دسته بازیکنانی که توسط یونایتد به بیرون فرستاده شدهاند کدامیک در باشگاههای جدید خود در سطح توقع عمل کردهاند؟ همانطور که مارک اوگدن از ESPN در یک تحلیل خوب در این هفته اشاره کرد؛ «دقیقاً هیچکدام».
در این اوضاع، منچسترسیتی از فرهنگی که مظهر دهههای ٧٠ و ٨٠ لیورپول بود، سود میبَرد. سیتی اکنون با برنامههای حساب شده خود، بازیکنانی را میخرد تا طی پنج تا هفت سال در خدمت مطلق و پایبند به اصول پپ گواردیولا باشند. (بماند که هنوز جوابی در باب ١١٥ اتهامی که آنها به دلیل نقض قوانین مالی لیگ برتر با آن روبرو هستند، نداریم)
لیورپول با کلوپ بهوضوح، نظم و ترتیب پیشینیان موفق خود را پیدا کرده است، فارغ از هرجومرج و اسارت در چرخوفلک مدیرانی که دائماً به دور خود میگردند. لیورپول و کلوپ دراینبین تنها یکی از اصول بنیادین روزهای درخشان ٧٠ و ٨٠ را فراموش کردند: هرگز اجازه ندهید تمامی تیم با یکدیگر پیر شود!
لیورپول برای همیشه دوام نیاورد. اگر چه تا حد ممکن سنت خود را بعد از خروج اولیه دالگلیش حفظ کرد، بیآنکه بخواهند بطری را تکان دهند اعضای باقیمانده Boot Room, رونی موران و سپس روی ایوانز مسئولیت را به عهده گرفتند. سپس سونس کاپیتان موفق لیورپول پست خطیر را بر دوش کشید. سونس همه چیز را در هم ریخت و به قول توشاک بطری را بهشدت تکان داد؛ اما دنیای فوتبال پیچیده تر و بینالمللیتر از پیش شده بود و لیورپول ناگهان پس از محرومیت بلندمدت از رقابتهای اروپایی از قافله عقب ماند. از آن دوران و گذشته درسهای خوبی وجود دارد. همیشه اینگونه بوده، تاریخ تمامی پاسخها را در دل خود دارد و بیتوجهی به آن قیمت گزافی خواهد داشت.
اگر قرار است لیگ برتر به سمتوسوی پیشبینی کسلکننده و تکراری پیش نرود، میتوان به ظهور لیورپول امید داشت. امیدوار بود تن هاخ در تلاش خود و حل و فصل مشکلات دائمی موفق شود و مائوریسیو پوچیتینو خبرهای بهتری را به دربار تاد بولی، پادشاه خودبین چلسی ارائه دهد و مرد استرالیایی تاتنهام رضایت کامل لوی و طرفداران اسپرز را جلب کند. هر چهار باشگاه برای این ثبات و تداوم، فریاد میکشند. امروز به لیورپول میپردازیم، در مطالب بعدی همکاران عزیز و نویسندگان طرفداری از چلسی، تاتنهام، منچستریونایتد و آرسنال مطالبی را به شما عزیزان عرضه خواهند کرد.
امیرحسین صدر
٨ سپتامبر ٢٠٢٣
همه چیز را باید از نو ساخت!
"به نقل از جاناتان ویلسون؛
بسیاری از مربیان برجسته، بعد از زوال تیم موفق اولیه ای که شکل دادند، در تلاش برای تشکیل دومین تیم بزرگ خود ناموفق بوده اند.
شاید سختترین مسئولیت مربیگری و مدیریت، تغییروتحول تیمی است موفق و متعاقب آن، برپایی تیمی جدید و نو از پایه و اساس. اگرچه این روزها طول عمر مربیان بهسختی بیشتر از عمر شاپرکی است که فقط یک روز زندگی میکند، بازسازی دوباره شانسی نادر است. روسا و هیئت مدیره طاقت و صبری نشان نمی دهن، و فرصت برای احیا و بنای دو باره تیم به ندرت مورد توجه قرار میگیرد.
پس از کسب مقام پنجم در فصل گذشته، یورگن کلوپ در لیورپول با این معضل و مسئولیت دشوار مواجه است. اکنون نام کلوپ در کنار بزرگان پیش از او قرار گرفته، بازگشت به گذشتهای که نهتنها اجتنابناپذیر بلکه انکارناپذیر است. رجعت به خصال و راه و روش نیاکان، مدیران سلسله قدیمی باشگاه لیورپول. با آغاز هشتمین فصل کامل بهعنوان سرمربی لیورپول، مربی آلمانی با شخصیتی که دارد وظیفه دردناکی داشت؛
«به چشمان سربازان وفادار و جنگجوی خود نگاه کند و به آنها بگوید؛ دوره آنها به سر رسیده است. به پایان خط رسیدهایم بچهها، راه دیگری ندارم. شرمندهام»
کلوپ مجبور بود اصولی را تغییر دهد که دلیل موفقیت قرمزها تحت هدایت او بود. بسیاری از مربیان بزرگ جهان برای تشکیل دومین تیم بزرگ و سروسامان دادن به اوضاع در مرحله تغییر، تقلای بسیاری به خرج دادند، تلاشی دوباره و ناموفق.
بیل شنکلی، از دید بسیاری بزرگترین مربی تاریخ باشگاه، تأخیری مشابه کلوپ داشت. پس از شکست در مقابل واتفورد دسته دومی در جام حذفی ١٩٧٠، شنکلی هزینه وفاداری به بازیکنان سالخورده لیورپول را پرداخت کرد و دان ریوی مشهورترین مربی تاریخ لیدزیونایتد، به جای اینکه مجبور شود این روند و فشار را تحمل کند، به سادگی لیدز را ترک کرد. آرسن ونگر مربی منحصربهفرد آرسنال تنها یک بار موفق شد تا تیمی نو و یگانه را بازسازی کند؛ اما در تکرار دوم موفق نشد همان ترفند را بکار گیرد. سر الکس فرگوسن در این کار استاد بود. در سال ١٩٩٥ زمانی که مارک هیوز، پل اینس و آندری کانچلسکی همگی پس از نایب قهرمانی منچستریونایتد در لیگ و جام حذفی در معرض فروش قرار گرفتند.
حضور کلوپ در دو تیم ماینتس و دورتموند هفت فصل به طول انجامید، قبلاً هرگز به فصل هشتم نرسیده بود. در هر دو تیم آلمانی، فصل هفتم یک رکود و نزول و مسیری روبهپایین را نشان داد. هفتمین سالگرد حضور او در لیورپول اکتبر گذشته برگزار شد. صحبت از این که راه و روش او فقط برای هفت سال جواب میدهد، بسیار سادهانگارانه است، ولی انگار ساعت ناگهان مانند حکایت سیندرلا نیمهشب را نشان میدهد؛ جایی که کالسکه از کدو تنبل ساخته شده بود و موشها به جای اسب آن را میکشیدند، اما در نیمهشب طلسم به پایان رسید و همه چیز رنگ واقعیت به خود گرفت.
واقعیت دیریازود همیشه در خانه همه ما را زده است. گریزی نیست، روزی باید در را گشود! در این مرحله کلوپ به نقطهای ناگزیر رسیده بود، در را گشود؛ چون تغییر ضروری بود. ویلسون در مطلبی درباره لیورپول به نکته مهم و بسیار جالبی اشاره میکند؛
«زمینه و شرایط قبلی، غالباً، حیاتی است. در فصل ٢٢-٢١، لیورپول فقط دو بازی تا کسب چهار گانه فاصله داشت. پیشازاین هیچ تیمی در بریتانیا تا این حد به این رکورد استثنایی نزدیک نشده بود. صرفنظر از عوامل دیگر، سطح خستگی فیزیکی و بطور حتم ضربه احساسی و روحی طبیعی و بیش از اندازه بود. در روز پایانی فصل، لیورپول حدود یک ساعت، نیازمند و دربدر، در حدود یک ساعت تنها برای یک گل برای صعود به صدر جدول بی نتیجه منتظر ماند، و سپس شکست دوباره در مقابل رئال، در فینال لیگ قهرمانان اروپا به طور حتم مشکلات زیادی ایجاد میکند و ذهنیت مجموعه تیم را به طور کلی از هم میپاشد»
انگیزهها و تمامی آن تلاشهای بیپایان بدون هیچ اَجری عواقب خود را خواهد داشت…که داشت!
فصل گذشته از بازی ابتدایی خارج از خانه مقابل فولام، مشخص بود، خیلی چیزها درست به نظر نمیرسید و هیچچیز سر جایش نبود. پِرِس و فشار، دویدن مداوم و تیزبینی و برش، و سرعت همیشگی وجود نداشت، و به شکل همهجانبهای هیچگونه اثری از قدرت فوقالعاده فیزیکی لیورپول در ان سطح کوبنده و دائمی دیده نمیشد.
این را تا حدودی قبل از این در فصل کووید ٢١-٢٠٢٠ لیورپول دیده بودیم. اغلب فاقد سرعت و سلاست معروف خود بودند، شکست ٢-٧ برابر استون ویلا و ٦ شکست متوالی در خانه گواه آن است. یکی از دلایل احتمالاً عدم حضور تماشاگران در آنفیلد بود. پرسینگ لیورپول همان چیزی است که آنها را با وجود بودجه محدود در مقایسه و نسبت به دیگر تیمهای بزرگ، قهرمان لیگ برتر و اروپا کرده بود، و شک نکنید این شیوه بازی درعینحال آنها را آسیبپذیر کرد و خواهد کرد. ضعفهای متعدد دیگر نیز آشکار بود و نیازی به رمزگشایی نداشت و هر کودک دبستانی عاشق فوتبال نیز آشکارا معایب تیم را میدید.
بهعنوانمثال، ترنت الکساندر - آرنولد بدون شک در میان بهترین مدافعین راست تهاجمی جهان جای دارد، اما زمانی که سخن از دفاع کردن که وظیفه اولیه هر مدافعی است، چندان راحت و خوب در پست خود به نظر نمیرسید. بدون پرس شدید تیم و بدون تسلط لیورپول بر بازیها، برای جلوگیری از هدف قرار دادن حریفان با توپهای که پشت سر آرنولد قرار میدهند، کاستیهای دفاعی او آشکار میشود. حتی ویرجیل ون دایک در فصل گذشته بسیار کمتر از حد توقع یک فرمانده آبدیده، مجرب و قابلاعتماد به نظر میرسید.
در اینجا تعدادی سؤال در ذهن نقش میبندد. دیگر تیمهای لیگ برتری از نظر فیزیکی با لیورپول برابری میکنند؛ ازاینرو کلوپ نیاز به یک بازنگری اساسی دارد. مصدومیتها سال گذشته یک مشکل مهم و اساسی بود. آیا این مشکلی تصادفی بود یا نتیجه فشار اعمال شده بهخاطر سبک بازی که کلوپ خواهان آن است؟
در خط میانی اوضاع به همین منوال بود. جیمز میلنر و نبی کیتا و تیاگو که در ٣٢ سالگی دوران اوج خود را پشت سر گذارده بود. جردن هندرسون و فابینیو هر دو نشانههایی از فرسودگی داشتند. در حالیکه فابینیو در ٢٩ سالگی، هنوز باید در بهترین فرم خود باشد، اما فصل گذشته به طرز نگرانکنندهای سقوط فزایندهای داشت. درحالیکه تمامی اسامی یاد شده در خط میانی بار سفر را در این فصل بستند؛ ولی آیا این یک مورد زودگذر بود یا رکودی دائمی ناشی از خواستههای بیامان و راه و روش و سبک فوتبالِ Heavy Metal کلوپ؟
آیا فن دایک که اکنون ٣٢ سال دارد، هنوز هم میتواند رهبر بلامنازع و رامنشدنی گذشته باشد؟ دلیل ازهمگسیختگی او عواقب صدمهدیدگی او با برخورد با پیکفورد دروازهبان اورتون در دو فصل پیشازاین بود که او را تقریباً برای یکفصل از دور خارج کرد یا افزایش سن شروع به فرسایش استعدادهای عظیم و نامحدود او کرده است؟
یورگن کلوپ باید بداند جدیت و شدتی که یک برنده و آدم موفق و مصمم را مبدل به آتشی مهیب میکند که بیمحابا زبانه میکشد، به حرکت در میآورد، و بهسوی جلو میراند، میتواند بهراحتی فروکش کند و با شکست مواجه شود.
دراینبین اگرچه یکفصل دیر تغییرات بنیادی انجام شد لیورپول و کلوپ پس از جوانگرایی در فصل گذشته در خط حمله، تابستان امسال تمرکز خود را روی تغییر خط میانی قرار داد. الکسیس مک آلیستر، ٢٤ ساله آرژانتینی و دومینیک سوبوسلای ٢٢ ساله مجاری، بازیکنان جوان و پویا، از آن تیپ بازیکنانی هستند که بیوقفه مبارزه میکنند. دقیقاً همان چیزی که برای بازگرداندن انرژی به لیورپول لازم است و با تواناییهای فنی هر دو بازیکن، لیورپول فرصت پیدا میکند تا در صورت نیاز، بازیها را مبتنی بر مالکیت بیشتر توپ اداره کند. ساخت دوباره و ترکیب تیمی نو، بزرگترین چالشی است که یورگن کلوپ در دوران مربیگری خود در لیورپول با آن مواجه شده است.
او ظاهراً مصمم است نهتنها طلسم هفت ساله را بشکند؛ بلکه با تیمی جوان با سبک و سیاق همیشگی خود جریان آب رودخانه را با خروش هرچهتمامتر راهی دریای پرتلاطم فوتبال اروپا سازد. حضور در میان ٤ تیم و بازگشت به لیگ قهرمانان اولین قدم برای بازسازی تیمی است که چهارنعل با نوای متال باقدرت و بیامان در هر دیداری بتازد.
در فصل پیشازاین فوتبال سوار لیورپول بود وقت ان است لیورپول فوتبال را هدایت کند؛ باثبات، پایداری، استحکام و استواری. مثل گذشتهها، مانند باب پیزلی و تیم معروفش و حفظ سنت هیئتمدیرهای که فرصت میداد. موفقیت کلوپ با ساخت دوباره و تشکیل تیم موفق دوم خود، بهتنهایی یک پیروزی تمامعیار در عرصه فوتبال اروپا محسوب خواهد شد. این همان چیزی است که منچستریونایتد، چلسی و تاتنهام مدتها است در تب آن میسوزند.