من خب برای خودم نقاشی میکشم و عکساشو میذارم و این حرفها
ی روز خود رهبر کره شمالی پیامک داد من خوشم اومده از نقاشیت
همون روز ژاوی کنارم بود داشتیم پلیستیشن بازی میکردیم گفتم نگاه نگاه کن رهبر کره شمالی نقاشیمو میخواد!
ژاوی گفت خیلی عجیبه
من گفتم این الکیه تو کره شمالی اینترنت ممنوعه
ژاوی: واسه مردم ممنوعه ولی واسه خودشون بووووووق
من: بوق یعنی چی؟
ژاوی: از تموم کردن جمله معذورم
من: چرا
ژاوی: محض یرا
من: حالا چیکار کنیم؟
ژاوی: نقاشیای تو رو که کسی نمیخره اینم ابلهه دیگه برو به این بفروش با ی گنج برگرد
بعد پلیستیشن ۳ میخریم
(اون زمان آخرین نسخه ۳ بود)
من گفتم مگه میشه رفت اونجا مرز ها بسته اس
ژاوی: دعوتنامه فرستاده تازشم ممنوعه که مردمش برن بیرون ولی میذارن بری تو
من گفتم مگه در برای ورود و خروج نیست
ژاوی: از این جالب تر سال ۲۰۱۰ ما یعنی اسپانیا قهرمان جام جهانی نشدیم کره شمالی شد!
من: یعنی چی!!
ژاوی: بگذریم
از ژاوی خواستم با من بیاد که تنها نرم اونجا بالاخره خطراتی هست
اونجا تا هواپیما نشست گفتن گوشیتو بده گوشیتو بده
من گفتم یعنی چی ژاوی چرا نگفتی گوشی میگیرن
ژاوی: مگه نمیدونی
به زور گرفتن و ۲ نفر همراه ما بودن همش!
ما گفتیم اینجا دیگه کجاست تو دستشویی هم اومدن هم گفتم اونور نگاه کن اونورو ولی میگفت از کجا معلوم از طریق چاله توالت نمیخوای جاسوسی کنی!!!
دعوتنامه ام که از طرف رهبر کره شمالی بود نشون دادم
ژاوی گفت الان ی ارتش دنبالمونه!
ارتشه اومد ولی گفتن ساعت ۹ ساعت باید بخوابید وگرنه پلکت باز بشه تموم با تفنگ بالا سرمون
شانس آوردیم لحظه ای که پلکم باز شد یارو خودش عطسش گرفت ندید
۵ صبح زدن بهمون گفتن وقت ورزشه
من گفتم ژاوی بیا برگردیم همون قزوین
ژاوی گفتش ما که قزوین نبودیم
من گفتم آره ولی ساعد انقدر تو نقطه چین گفت مونده تو ذهنم
یک دو سه یک دو سه حالا حرکت مدل کیم جونگ اون
باید دقیقا حرکت رزمی رهبر کره شمالی تکرار میکردیم یذره اینور اوتور تر بود حبس میدادن
با گریه گفتم چیکار کنم
ژاوی گفت اون مردک خپل میتونه تو نمیتونی!
گفتم خدا رو شکر اینا فارسی بلد نیستن و تو این حرفو زدی
ژاوی گفت مگه فارسی حرف زدم
من گفتم آها حواسم نبود تو کاتالان هستی ولی منم کاتالان نیستم و فقط فارسی بلدم پس چطوری داریم حریف میزنیم؟
ژاوی گفت داستانه دیگه مهم نیست که یچیزی بگو بره
یهو عکس رهبر کره شمالی بخاطر طوفان افتاد پریدیم سمتش نههههه چون اگه میخورد زمین ما رو میگرفتن میکشتند!
ولی به هم دیگه خوردیم اینجا ویکتور والدز بزرگ وارد شد و عکس رو مهار کرد بعد بهمون مدال افتخار دادن بردن پیش رهبر کره شمالی
ژاوی گفت خدا رو شکر موهام بلند نیست
من چرا؟
یهو رهبر کره شمالی با قیچی اومد گفت موهات زیادی ببنده گفتم یعنی چی اصلا من مال این کشور نیستم که فقط نقاشی که تو گفتی..
نقاشی؟
ژاوی راستی نقاشی کجاست ما نقاشی نداریم که؟؟
ژاوی: عه نقاشی کدوم نقاشی
من: همون نقاشی که بخاطرش دعوتمون کرد که بخره
ژاوی: پس ما الان اینجا داریم چه غلطی میکنیم
رهبر کره شمالی عصبانی شد ولی گفت یادم نبود خودتون یادم انداختید الان میندازمتون تو سیاهچاله
دستمو گرفت برد اونجا استرس داشتم یهو دریچه باز شد داشتم میافتادم که یدفعه یووهاووووو مسی درحالی که مرد عنکبوتی شده بود پرید و نجاتم داد!
بعد به ژاوی لایک نشون داد
رهبر کره شمالی دستور حمله داد که اینجا ژاوی موتور هوایی رو استارت زر همگی سوار شدیم هر چی بمب و ممب و موشک زدن جا خالی دادیم و به سلامت رسیدیم
به مسی گفتیم تو از کجا متوجه شدی؟
مسی: اینیستا گفت
ژاوی: اینیستا از کجا میدونست
مسی: شاید از همونجایی که تو میدونی!
بعد رفتیم نشستیم آبمیوه خوردیم و گفتیم اونجا دیگه کجا بود رسما شکنجه گاه بود
رفتیم خونه گفتم عه نقاشیم کو ما مگه یادمون نرفته. بود
مسی: مگه بخاطر نقاشی نرفتی بعد الان پس کجاست؟
ژاوی: عجب خر تو خری شد دیگه تموم کن این داستان رو فقط داریم سوتی میدیم مخاطب خسته میشه الانم ساعت یک شبه
این شد که قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید (بچه ها شما بخونید رسید تا بد آموزی نشه) بالا رفتیم دوغ بود پایین اومدیم نوشابه بود قصه ی ما راست بود...
نویسنده و کارگردان : خودم
بازیگران:
مسی
ژاوی
من
رهبر کره شمالی
ویکتور والدز (حضور افتخاری)
بقیه هم سیاهی لشگر
مکان های فیلمبرداری:
ایران
کره شمالی