شب بود...
تنها تو خونه خواب بودم یدفعه ی صدایی اومد
برگشتم دیدم عه!
ی نور از یخچال میاد
چشمامو شستم دیدم ی مرد یا زن پشت دره و داره دوغ میخوره خوب نفهمیدم کیه
رفتم به پشتش زدم گفتم آقا آقا هول شد دوغ از دهنش ریخت بیرون
گفتم رونالدو؟؟
گفت آره منو همه میشناسن
گفتم حیف شد رفتی رئال بازیکن خوبی بودی
بعد گفتش آره پرز دبه میکرد برام این اواخر توپ طلا نمیگرفت پررو شدن
گفتم آره میموندیم بارسلونا خیلی بهتر بود؟
گفت چی؟؟؟
گفتم مگه بارسا نبودی بعد رفتی اینتر بعد رئال مادرید بعد میلان؟
عصبانی شد هولم داد گفت حالا بانمک شدی
بعد اسمشو سرچ زدم گفتم ببین سرچ کردم رونالدو نگاه همین که من گفتم گفت چیییی به چه جای اینها اول اسم من یعنی کریستین رونالدو رو نیاوردن و رونالدوی تقلبی آوردن
حالا که اینطور شد با پرتقالای تو یخچالتون پنالتی میزنم
گفتم آها حالا فهمیدم چرا از اول نگفتی پنالدو هستی اومدی چیکار
بعد گفتش که اومده بودم دزدی؟
گفتم چی دزدی؟
گفت پرتقال البته. دزدی محسوب نمیشه چون کشور خودمه اصلا تو به چه حقی پرتقال خریدی ها مگه طرفدار کشور مسی نیستی
برو کنار ببینم پرتقالارو ورداشت پنالتی میزد
میگفت با پرتقال چقدر بهتره بین ۲ لبه مبل مثلا دروازست ببین بهترین بازیکن تاریخم بعد شوت زد خورد به پنجره همسایه
گفتم آره پی بردم!
گفت پس عکس مسی ورداز عکس منو بذار
یدفعه پویول اومد گفت کی شیشه ی خونمو نصف شبی شکوند
پنالدو به من اشاره زد
من گفتم نبودم
پویول گفت خودم میشناسم اینو نصف شب اینجا چه غلطی میکنی پنالدو
بعد رونالدو گفت چیه میخوای لابی صهیونیستی بیاری برو بیار نکنه شیشه ی اونا بوده؟
پویول گفت اگه تو پیامبری چرا داری با برکت خدا یعنی میوه ی پرتقال فوتبال بازی میکنی و له و لورده اش میکنی؟؟
بعد پنالددو گفت چون من پیامبرم هرکاری دلم بخواد میتونم بکنم
پویول گفت کفر نگو
من برقارو روشن کردم
پویول گفت نکن مصرف برق میشه گفتم مهم نیست اینطوری دعوا دیدنی تره
پویول گفت دنبال دعوا نیستم پنالدو یقه پویول رو گرفت!
پای پویول رو فشار داد ی پرتقال له شد گفت دیدی خودت داری کشور من رو له میکنی
من گفتم کشورت که لهه این هم میوه ی پرتقال هست و اینکه پویول له نکرد تو یکاری کردی له کنه
گفت به هر حال این له کرد
اومد به پویول تیزی بزنه من پریدم جلو تیزی
درگیر بودیم پنالدو تیزی رو زد ولی جاخالی دادم یدفعه صدای کلید اومد!
گفتم اوه اوه پدر مادرم برگشتن برید زیر پتوووو
همگی رفتیم زیر پتو
کلید انداختن اومدن تعجب کردم پتو چرا انقدر اومده بالا گفتن پسر چرا پتو کشیدی تو این گرما یدفعه من و پویول و پنالدو رو دیدن بعد مادرم بیهوش شد
پویول و پنالدو هم لبخند میزدن بابام. گفت پسر با اینا چیکار میکردی این زیر؟
گفتم هیچکاری نمیکردیم چه کاری میکردیم مثلا
بعد از خونه انداختنمون بیرون حسابی با پویول پنالدو رو به سراس اعمالش رسوندیم
تا صبحم تو برف و یخبندان بیرون موندیم
بالا رفتیم ماست بود پایین اومدین دوغ بود قصه ی ما راست بود