از دایره ی عشق تو بیرون خبری نیست
از خلوت گلبوی تو جای خوش تری نیست
خبری نیست،خبری نیست
خبری نیست خبری نیست
آفتاب مث هرروز مهتاب مث هر شب
تکرار میشه تکرار این صحنه مرتب
می گرده همین جور گردونه ی دنیا
فردا مث دیروز امروز مث فردا
امروز مث فردا
از دایره ی عشق تو بیرون خبری نیست
از خلوت گلبوی تو جای خوش تری نیست
خبری نیست خبری نیست
خبری نیست خبری نیست
بالا که بمونی ای مشعله ی عشق
قلب تو بمونه با دلدله ی عشق
تو باغ دل من هیچ برگ و بری نیست
جز روی گل تو ماه و منظری نیست
از دایره ی عشق تو بیرون خبری نیست
از خلوت گلبوی تو،جای خوش تری نیست
خبری نیست خبری نیست
خبری نیست خبری نیست
از کوچه ی پاییز تا شهر بهارون
از پهنه ی آفتاب تا خطه ی بارون
من گشتم و حاصل جز دربدری نیست
از قصه ی تازه اسم و اثری نیست
اسم و اثری نیست
از دایره ی عشق تو بیرون خبری نیست
از خلوت گلبوی تو جای خوش تری نیست
خبری نیست خبری نیست
خبری نیست خبری نیست