طرفداری | پپ گواردیولا در مسیر جاودانگی، سه جام نقرهای را به سلطه درمیآورد. پپ، بهعنوان یکی از برترین سرمربیان تاریخ و مدعی سفتوسخت عنوان برترین مربی حال حاضر، ایدئولوژیهای خاص خود را دارد. پپ در این مسیر با نگرش خاص خود توانسته به برتری مقابل تیمهای بزرگ و سرمربیهای بزرگ دست یابد و آنها را مغلوب خود کند. گواردیولا با تاکتیکهای جدید و نوآوریهای هوشمندانه و مدرنسازی نقشها و تاکتیکها، روزبهروز دستنیافتنیتر میشود. بدیهی است که با این تفاسیر، آنالیزورها و مفسرهای فوتبالی مایل به تحلیل و بررسی تاکتیکهای وی باشند و آنها را نشر دهند و یا تبدیل به کتابی مثل "پپ محرمانه" کنند. یک ایدئولوژی ساده، پر استفاده و جذاب پپ نیز تبدیلِ نقاطِ ضعف و مشکلات به نقاط قوت و برتریهاست. پپ با این نگرش توانسته بر مشکلات بهخوبی تسلط یابد و آنها را حل کند.
خط دفاع متزلزل
جان استونز، مدافع انگلیسی، در نیمه اول فصل پیش نتوانست خود را اثبات کند. همه میدانیم که استونز چقدر بازی با پای خوبی دارد؛ اما او در ویژگی اصلی یک مدافع لنگ میزد: "دفع حملهی حریف و تصاحب توپ." وقتی چنین مشکلی پیشِ روی باشد، قابلتصور است که برخی مربیان آن را جدی قلمداد کنند و تصمیمی علیه چنین بازیکنی میگیرند؛ اما پپ گواردیولا راهکاری برای حل این مشکل پیدا کرد. خب، اگر آنها بخواهند که مدافع جدیدی جذب کنند، علاوه بر صرف هزینه و مشخص نبودن سازگاری بازیکن با تیم، باید زمان زیادی را به آزمون و خطای او میپرداختند. گواردیولا پس از گذشت هفتهها و بررسی موضوع، به این نتیجه میرسد که بهتر است او را در یک پست جلوتر و در نقش هافبک دفاعی تخریبی بازی بدهد.
پپ گواردیولا باز هم در تصمیم و در انتقالی نهچندان گران، با اضافهکردن مانوئل آکانجی قوت جدیدی به خط دفاعی تیم خود میدهد. آکانجی در دورتموند تبدیل به یک چهرهی منفور شده بود؛ بازیکنی با اشتباهات گاهوبیگاه و لودادن توپ و عملکرد غیرقابلاطمینان که دیگر مهرهی مهمی برای ادین ترزیچ نبود.
لاپورت، آکه و آکانجی. سه دفاع همراه با ریکو لویس، مدافع جوان و محصول آکادمی. آکانجی میتواند خود را در خط دفاعی سیتیزنها اثبات کند. جان استونز در پست جدید خود عالی کار میکند و چند گل حیاتی نیز میزند. پپ گواردیولا با تصمیم پر ریسک، با تبدیل نقش جان استونز به هافبک دفاعی، از این مشکل بهعنوان برتری استفاده میکند. جان استونز دیگر مشکل و یا نقطهضعف نیست، بلکه او یک نقطه قوت و یک عنصر حیاتی است.
هالند را می بینید؟
هالند بهعنوان آخرین قطعهی پازل گواردیولا برای تاریخسازی، به منچستر میآید. ارلینگ هالند نروژی علیرغم بازیهای پیش فصل و سوپرجام، در بازیهای لیگ درخشان کار میکند و از همان هفتههای اول تبدیل به مهرهای کلیدی میشود. هالند بهعنوان یک
Poacher (به معنای شکارچی. بازیکنی که در این نقش بازی میکند، با استفاده از آگاهی محیطی خود را در موقعیتهای مناسب در محوطهی جریمهی حریف قرار میگیرد تا همتیمیها با ارسال پاس به او، باعث ایجاد یک موقعیت خطرناک شوند) عالی است. ارلینگ، این مهاجم نروژی، با استفاده از آگاهی محیطی فوقالعادهی خود، صاحب موقعیتهای فراوان شده و شوتهای زیادی را روانه دروازهی حریفان میکند و گلهای زیادی را به تیمش تقدیم میکند. هالند از همان زمانی که در سالزبورگ و دورتموند بازی میکرد، بهعنوان یکی از آیندهدارترین مهاجمهای جهان شناخته میشد. هالند، همچون جغدی با دیدی شگفتانگیز، متوجه خلأهای زمین حریف و فضاهای خالی و مناسب میشود و با جاگیری مناسب در محوطه و پشت محوطه، صاحب موقعیتهای خوبی میشود و از آنها بهخوبی استفاده میکند. این ویژگیها از هالند یک قاتل تمامعیار ساخت که حتی در دربی منچستر هم هتریک کرد. به نظر میرسید که هالند مهرهی گمشدهی تیم پپ بوده است (که البته همینطور هم هست!) ولی کمی بعد یک سنگ دیگر در راه گواردیولا قرار میگیرد: "مهار هالند"
تیمهای رقیب کمکم راز مهار این غول نروژی را کشف کردند. مدافعان با یارگیریهای درست و مارک و دابل مارک کردن هالند، او را عملاً یک ابزار بلااستفاده کردند. هالند از آن دسته از بازیکنان که همچون مارادونا از نیمهی زمین توپ را میگیرند و دریبل میزنند و به دروازه میرسند، نیست. هالند نقش خود را خوبی میداند و در آن موفق است. اما، اما وقتی مسیر ارتباطی او با هافبکها قطع شود، نتیجه چیزی جز سختتر شدن کار او نیست.
خیلی سریع گواردیولا از این مشکل به نفع خودش استفاده میکند. تیم گواردیولا یک اصل مهم به نام تلاش برای ایجاد فضای خالی برای یک بازیکن و یا بهاصطلاح Free man دارد؛ بازیکنی که فضای آزاد لازم را برای حرکت و رسیدن به محوطه داشته باشد. وقتی یک یا دو مدافع سرگرم یارگیری ارلینگ هالند باشند و مدافعان دیگر برای گرفتن توپ به سمت بازیکن مالک توپ بروند، در این زمان است که یک بازیکن تبدیل به Free man شده و مسیر لازم خود برای حرکت را دارد. حالا تیمِ گواردیولا به گل میرسد. اگر هالند گرفته شده باشد، عموماً وینگرها بهعنوان Free man فرصت لازم برای خلق موقعیت را دارند. اگر هالند رها باشد، خب، دیگر مشخص است که وقتی توپ به او برسد چه اتفاقی رخ میدهد.
بازندگی و مقبولیت آن
روحیه در فوتبال اصل مهمی است. بازیکنان، باید با روحیهی برندگی و ایمان به خود و همتیمیها پای به زمین مسابقه بگذارند. وقتی چنین روحیهای در بازیکنان نباشد، میتوان آنها و تیمشان را از پیش بازنده نامید. معمول است که وقتی تیمی ۲۰ هفته در صدر جدول باشد، تیم تعقیبکننده بازندگی را قبول کند. با چنین تاخت و تازی، بازیکنان تیم دوم جدول در ذهن خود احساس میکنند که توانایی لازم را ندارند و ناکارآمد هستند. در چنین شرایطی، تیم بهمرور روحیه و اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد و توان رقابت را نیز همینطور. خب، در چنین شرایطی میتوان فصل آنها را خاتمه داد و پروندهی آن را بست.
بااینحال، در منچسترسیتی با یکی از مدرنترین و باهوشترین سرمربیان طرف هستیم؛ سرمربیای که حتی کار روانشناسان باشگاه را نیز به دوش میکشد. پپ گواردیولا، مردی که همیشه ورق را برمیگرداند. گواردیولا، از همین حالا و پیش از تمام دوران سرمربیگریاش، توانسته تبدیل به یک سرمربی خاص، بیمانند و پرافتخار شود. همهی اینها باعث میشود که بهراحتی بتوان گفت که گواردیولا یک نابغهی دیوانه است! (شاید آن جمله درست بود که میگفت: «نابغهها به نظر دیوانه میرسند!») دیوانگی، غرور، هیجان و نبوغ، همگی برای نیمکت لازماند و گواردیولا همه را با هم دارد. گواردیولا، این مرد دیوانه، بهخوبی میداند که برای مشکل روحیه چه چیزی لازم دارد. پپ، برای حل این مشکل دست به تهییج بازیکنانش میزند. اغوای بازیکنان سخت اما ممکن است. «بازیکنان آکادمی را میبینید؟ آنها انگیزهای دارند که موفقیت را رقم میزند.»
انتقال برخی بازیکنان آکادمی به تیم اصلی، دو گره را باز میکند؛ یک معاملهی دو سر سود. بازیکنان جوان، با نیّت تبدیلشدن به ستاره، باانگیزهی مثالزدنی، همچون یک عقاب به تعقیب بازیکنان باتجربه و ستاره میپردازند تا بتوانند از آنها یاد بگیرند و در سمت دیگر، بازیکنان تیم اصلی نیز با مشاهدهی انگیزهی بالای جوانان، تصمیم میگیرند که آنها و صدالبته خودشان را ناامید نکنند. نتیجهی این قمار بزرگ پپ، میشود بازگشت دراماتیک در هفتههای پایانی و قتلعام در جام حذفی و لیگ قهرمانان و البته، شایانذکر است که برخی از بازیکنان آکادمی نیز توانستند که جایی در تیم اصلی داشته باشند و برخی نیز به دنبال سرنوشت خود به تیم و حتی لیگ دیگری بروند.
جمعبندی
پپ گواردیولا، یک سرمربی بسیار با دانش و کاربلد است. گواردیولا از آن دست افرادی که هم انتخاب درستی دارند، هم خوب ریسک میکنند و هم تاوان اشتباهات اندک خود را بهدرستی میدهند. مطمئناً چیزیهایی بیش از این تکنیک سادهی روانی (که اجرای آن انصافاً سخت است) وجود دارد که او را در راه شگفتیسازی و ماندگاری در تاریخ همراهی میکنند. گواردیولا، حالا بهعنوان یک سرمربی پیشتاز به جلو گام برمیدارد و قصد تسلیمشدن ندارد. او، با یک سه گانهی تاریخی، به ساکت نمودن منتقدانی پرداخت که قصد پایین آوردن مقام او را داشتند. گواردیولا اما درس بزرگی داد. او نشان داد که گاهی جزئیات، همهچیز را تغییر میدهد. گاهی همین چیزهای کوچک و همین تلاشهای بزرگ میتواند که موفقیت را رقم بزند؛ چه در فوتبال، چه در دیگر ورزشها و چه در زندگی...
نوشته شده توسط Mahan در ستون کاربران.