اختصاصی طرفداری | معروف است که میگویند؛ مهم نیست کجا هستی و کجا میری، مهم اینه که چه کسی همراه توست! شدیداً به این معتقدم، جایش توفیری ندارد، آنکه در کنار توست به همه چیز معنا میدهد!
در آن روز نهتنها بهترین همراه ممکنهی همیشگی در کنارم راه میرفت؛ بلکه در مکان خاصی بودیم که هر دو قلباً به ان عشق میورزیدیم. این نخستینبار نبود، ولی اولین باری بود که مشاعرهای فوتبالی داشتیم در باب بازیهایی که در ومبلی برگزار شده بود و در ذهن ما به شکلی نقش بسته بود، رقابتهایی که برای همیشه در روحمان آشیانهای دائمی یافته بود. از قضا اطلاعاتی که بعدها به اعتراف حمید پوچ بود و بیارزش! ولی هیچگاه کاری از دست ما برای رهایی ساخته نبود. در آن روز حولوحوش ومبلی نو قدم میزدیم؛ ولی مشاعره ما کاملاً درباره دیدارهای ومبلی قدیمی عزیزمان بود.
حمید پای فوقالعادهای بود، همیشه حیوحاضر، همیشه با شوق و شور، همیشه پر هیجان و پر حرارت، با ذوق و اشتیاقی کودکانه زمانی که بحث و مشاجره در مورد موضوعات موردعلاقهاش بود! در این مورد کاملاً مثل هم بودیم. بسیار با نمک و نکتهبین و خوشبیان بود! معمولیترین حکایتها با جملات او ماندنی میشد و خاطرهانگیز. نزدیکان و دوستان او خوب میدانند چه میگویم!
پیش از صحبت از فوتبال، توضیحات حمید در باره برجها و خود بنا که از کلوزئوم coliseum شهر رم (ورزشگاه بزرگ شهر روم که در سالهای ٧٥-٨٠ میلادی ساخته شد) الهام گرفته شده بود، شنیدنی بود. «فعلاً از جام جهانی ۶۶ گذر میکنیم»، خوب خاطرم هست، این اولین جمله ما بود. طی سالیان مطالب و کتابهای زیادی در باره جام ۶۶ خواندیم، میدانستیم نکات قابلاشاره آنقدر هست که وقتی برای بقیه بازیها نمیگذارد.
رویَم زیاد بود اما ۶۶، جام جهانی حمید بود، جام توفان زرد، شکست مفتضحانه ایتالیا، ضرب و شتم ناجوانمردانه پله، اوزهبیو و چارلتون، مور و هرست، بکنباوئر جوان و تیلکوفسکی دروازهبان معرکه آلمانی! اگرچه گذر از یک بازی تاریخی دیگر در این جام غیرممکن بود؛ آغاز جنگ سرد طولانی میان دو ملت که در جامهای جهانی بعدی ابعاد دیگری گرفت.
باید اعتراف کنم قبل از هر چیز، مکالمه ما با اشاره به شکستها آغاز شد. از نمایش توماژفسکی و حذف انگلستان برای صعود به جام جهانی، ظهور المان در ومبلی و اروپا، باخت تأسفبار دیگری در ۹۶…. خداحافظی غمانگیز انگلستان و کوین کیگان از ومبلی و…سپس سراغ جامهای حذفی و پلیآفها رفتیم، شکستهای شگفتانگیز لیدز و لیورپول و همه آنچه دراینبین بود.
طبیعی است حافظهام قدرت بیرونکشیدن همه جزئیات را ندارد. بسیاری از انتخابها عمدتاً بر اساس تاریخی بودن دیدارها صورت گرفت و دراینبین رقابتهایی که برای ما شخصاً جذابیت و اهمیت مضاعفی داشته است. ومبلی قدیم سالهاست با قدرت بولدوزرهای پرقدرت فروریخته است، چنانچه حمید به دست هیولای پرقدرتتری از درون تارومار شد و فروریخت.
تمامی این ها دیروز بود!
ظاهراً ما ماندهایم و مشتی خاطره!
امیرحسین صدر
١٠ اگوست ٢٠٢٣
دو قسمت پیشین:
بذرهای خشم و غضب کاشته شد!
- تاریخ: ٢٣ جولای ١٩٦٦
- مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی
- نتیجه: انگلستان ١ آرژانتین ٠
نتیجهای بیش از یک بر صفر معمولی بود، خیلی بیشتر، حقیقتاً خیلی بیشتر!
از بدنامترین و خشنترین و بحثبرانگیزترین بازیهای تاریخ ومبلی و جامهای جهانی. شروع رقابت پرالتهاب و غضبناک میان انگلستان و آرژانتین در جامهای جهانی! کبریت و باروت آتشین اینجا کشیده شد. این مسابقه در آرژانتین با نام El Robo Del Siglo (سرقت قرن) یا به زبان خودمان؛ "دزدی در روز روشن" شهره شده است. بسیاری کل مسابقات جام ٦٦ را یک توطئه اروپایی/ انگلیسی مغرضانه علیه همه تیمهای آمریکای جنوبی میدانستند. بهخوبی خاطرمون هست؛ «کار، کار انگلیساست»، ایرج پزشکزاد در کتاب معروف «دایی جان ناپلئون» ابراز کرده بود!
آنقدرها نکات گفتنی و جانبی در باره این مسابقه وجود دارد که در این مقوله نمیگنجد، ازاینرو و با عذر بیاندازه فقط باید به تعدادی از آنها اکتفا کنیم. قبل از هر چیز تکلیف را روشن کنم؛ این بازی رسماً به یک مسابقه لگدپرانی و تکلهای بیپایان و اعتراضات مداوم تبدیل شده بود. باتوجهبه قوانین آن دوران، بیاغراق چیزی شبیه جنگ گلادیاتورها در کلوزئوم ومبلی بود
همه چیز خیلی زود عوض شد. با اخراج راتین توسط داور آلمانی در دقیقه ٣٣ بازی و امتناع کاپیتان آرژانتین از ترک زمین، بازی به مدت ٨ دقیقه متوقف شد.
کاپیتان آرژانتین به دلیل دو تخلف از میدان اخراج شد. اولی به دلیل خطا روی بابی چارلتون و دومی به دلیل مشاجره مداوم با داور. توضیح کنت ولستنهولم و جیمی هیل در گزارش بازی برای بیبیسی شنیدنی است: او به دلیل خشونت کلامی و بد دهانی اخراج شده است. گفته میشود او در حین خروج از زمین به ملکه انگلستان هم توهین کرده بود. دراینبین، مسئولان کمیته انضباطی و کادر مربیگری آرژانتین در کنار زمین همچنان مشغول جروبحث بودند.
باید اضافه کنم بازیکنان انگلیس با انجام ٣٩ خطا در مقابل ١٨ خطای آرژانتین در طول بازی در این معرکه بیتقصیر نبودند. راتین بعد پایان بازی بیپروا اعلام کرد: «روشن و مبرهن بود، داور با پیراهن انگلیس بازی میکند.» در پایان بازی، بازیکنان آرژانتین داور را محاصره کردند. در این جنجال، پیراهن کریتلین، داور این دیدار توسط فریرو پاره شد. درحالیکه اونگا تُفی به سمت نایبرئیس فیفا، «هری کاوان» انداخت.
و کریتلین، داور این نبرد جنجالی در محاصره پلیس با اسکورت از زمین خارج شد. دراینبین آلف رمزی مربی انگلستان رسماً وارد زمین شد تا مانع تعویض پیراهن جورج کوهن و دیگر بازیکنان با بازیکنان آرژانتین شود! سپس در یک کنفرانس مطبوعاتی آرژانتینیها را «حیوان» توصیف کرد. این لغت توهینآمیز و شاید نژادپرستانه در جملات رمزی به شیوه معمول مطبوعات و رسانهها بسیار برجسته شد و بالطبع در همه جای دنیا سروصدای زیادی بهراه انداخت.
برای بسیاری از مردم آرژانتین، «دست خدا» دیگو مارادونا در سال ١٩٨٦ انتقامی از انگلیس برای دیدار یکچهارم نهایی جام جهانی ٦٦ بود، جامی که تیمهای آمریکای جنوبی بهشدت معتقد بودند توطئه و دسیسهای ضد آنها در کار بوده است. بیراه هم نمیگفتند! اتفاقات مربوط به قرعهکشی داوری این دو بازی در مرحله یکچهارم نهایی شبهات بیشتری بر این شک و تردیدها افزود. داور دیدار انگلیس، آلمانی بود و داور دیدار جنجالی دیگر میان آلمان و اروگوئه، انگلیسی! داور المانی کاپیتان آرژانتین را به بهانه آنچه از دهان او ابراز شده بود اخراج کرد، بیآنکه اصلاً کلمهای اسپانیایی بفهمد، بنابراین اصلاً نمیتوانست بفهمد راتین حقیقتاً به او چه گفته است.
در آن طرف، نمایندگان آرژانتین، اروگوئه، اسپانیا و اتحاد جماهیر شوروی برای قرعهکشی به هتلی در لندن دعوت شده بودند، اما ناباورانه متوجه شدند، قرعهکشی بدون حضور آنها انجام شده است و تنها شاهدان قرعهکشی، سِر استنلی راس، رئیس انگلیسی فیفا، نماینده آلمان و تعدادی نماینده آفریقایی بودند. این وضعیت مشکوک، صحبتهای توطئه را تقویت کرد و باعث بدنامی فیفا از همان دوران شد. برخی باور داشتند "فیفا توسط سه نفر کنترل میشود - سر، استنلی، راس"! درست هم بود!
حکایت این بازی، مثنوی هفتاد «من» مولوی است. ضربه سر جف هرست از روی ارسال سانتر مارتین پیترز برای پیروزی کافی بود. یک گل برای پایاندادن به یک مسابقه «وحشتناک»!
سیاه و سفید: اشک های اوزه بیو و نبوغ چارلتون
- ٢٦ جولای ١٩٦٦
- مرحله نیمه نهایی جام جهانی
- نتیجه: انگلستان ٢ پرتغال ١
نیمهنهایی واقعاً به یک نفر تعلق داشت؛ بابی چارلتون. قلب تپنده انگلستان در ٢٨ سالگی در اوج فوتبال خود بود، با چهره و سری که به تاسی میزد و بسیار بیشتر از سن او نشان میداد. این دیدار سهم زیادی در کسب جایزه توپ طلایی چارلتون در اواخر همان سال داشت. هر دو گل انگلستان نشان از آمادگی و فرم عالی او داشت. گل دوم چارلتون حتی ژوزه آگوستو، بازیکن پرتغالی را به تشویق واداشت، و این در دوران سنتیتر فوتبال که ورزشکاران احترام بسیاری برای یکدیگر قائل میشدند نیز متحیرکننده بود.
بعدها چارلتون در باره این بازی گفت:
در ثانیه به ثانیه بازی احساس می کردم همه چیز را تحت کنترل دارم. بدون شک بهترین بازی تمامی عمر من با پیراهن انگلستان بود
در آن طرف میدان اوزه بیوی پرتغالی از بنفیکا قرار داشت. شدیداً از طرفداران او هستم. از اولین فوتبالیستهایی بود که با نامش آشنا شدم و خیلی سریع در دلم جا باز کرد. قدرت و یک دنیا حس غیرقابلتوضیح، تنگاتنگ در شخصیت او متبلور بود و این کشش عجیبی در من ایجاد میکرد. پلنگ موزامبیک محبوبیت بسیاری نزد مردم میزبان بهویژه در شمال غربی انگلیس به دست آورده بود. جایی که پرتغال بازیهای خود را در گودیسون پارک اورتون و اولدترافورد منچستر انجام میداد.
از موزامبیک آمده بود، زمانی که مستعمره پرتغال بود. پس از تحریم کل کنفدراسیون آفریقا و غیبت تمامی تیمهای آن قاره در جام ٦٦، او اولین فوقستاره آفریقایی در جام جهانی بود و یکی از ستارگان بیچونوچرای تورنمنت. اوزبیو در بهترین نقش و نمایش خود ظاهر شد. دو گل در مقابل برزیل به ثمر رساند و پله و همکاران را در مرحله گروهی با پیروزی ٣-١ به خانه فرستاد و زمانی که طی ٢٤ دقیقه ٣ گل از کره شمالی که آبروی ایتالیا را با پیروزی ١-٠ برده بود، دریافت کردند، ناگهان قیام کرد و ٤ گل در پیروزی ٥-٣ به ثمر رساند. پنالتی تسلیبخش دیرهنگام اوزه بیو در نیمهنهایی آخرین گل او در تورنمنتی بود که ٩ گل از ٦ بازی برای او به همراه داشت. گل اوزه بیو اولین گلی بود که انگلیس در این تورنمنت واگذار کرد. افتخار انفرادی به دست آورد و کفش طلایی جان جهانی ٦٦ را از آن خود کرد.
او میخواست در این جام بهتر از پله باشد. در فوتبال اروپا شهره بود و جام جهانی کعبه مقدسی بود تا آوازه او را به گوش جهانیان هم برساند. رساند. خوب هم رساند. گوشهای تیز فوتبالدوستان آن دوران نام او را شنیدند. و اسم او را دائماً به همراه پله زمزمه میکردند و در کنار هم قرار میدادند.
تاریخ فوتبال، بدهی زیادی به مرد یگانه موزامبیکی دارد که تماشای اشکهای فیلمهای او در ان نیمهنهایی هرگز از خاطرم نرفت. ومبلی همیشه قتلگاه او بود. پلنگ تیزپای قدرتمند همیشه دستخالی و افسرده و گرسنه از شکار در لندن بازگشت.
مادر جدال های نفس گیر دو ملت
- تاریخ: ٣٠ جولای ١٩٦٦
- فینال جام جهانی
- نتیجه: انگلستان ٤ آلمان ٢
اجتنابناپذیر است. فینال جام جهانی که ما را شیفته یا بیتعارف، بدبخت فوتبال کرد، باید در لیست دیدارهای برگزار شده ومبلی جای گیرد. اولین و آخرین جام جهانی که انگلستان تصاحب کرد. حریف آلمان غربی بود که بعد از عدم موفقیت در رقابت برای میزبانی جام جهانی ١٩٦٦، در فینال هم در وقت اضافی شکست خورد.
در طول مسابقات جام جهانی، ٩ بازی در ومبلی برگزار شد. برنامه این بود که تمام بازیهای گروه انگلیس در ومبلی برگزار شود. اما دیدار فرانسه و اروگوئه که قرار بود در روز جمعه برگزار شو مصادف شد با مسابقه محبوب Greyhound/ سگهای سریعالسیر تازی. شاید در این دوران باورنکردنی به نظر برسد اما بازی این دو تیم به همین دلیل در استادیوم دیگری برگزار شد. بله، آیا باور میکنید، استادیوم دیدار جام جهانی فوتبال برای سگ دوانی تغییر کند؟ آیا میتوانید تصور کنید تیم میزبان در لایحه پیشنهادی خود به فیفا چنین درخواستی داشته باشد؟
تعجبآور است، اما رقابت سگهای تازی برای ومبلی مهمتر از فوتبال بود! اگرچه در جام جهانی گذشته، قطر بدون هیچ سابقهای در فوتبال دنیا، وقتی برنده برگزاری جام جهانی شد، قول داد فینال را در شهری که هنوز ساخته هم نشده است، برگزار کند! در این دوران دیگر کسی از تصمیمات فیفا تعجب نمیکند. ریش و قیچی در دستان آنها بوده و هست! از راس تا هاوه لانژ، از پلاتر تا رئیس فعلی، جیانی اینفانتینو!
کمتر از ٩٧٠٠٠ هوادار برای فینال در ومبلی گرد هم آمده بودند، بالاترین حضور در یک نمایش جام جهانی در خاک اروپا. تعجبآور نیست، وقتی همه کسانی که از آن دوران میشناسید ادعا میکنند که در آنجا حضور داشتهاند. بلیت فینال را میشد با مبلغی نزدیک به ١٠ شیلینگ خریداری کرد، باتوجهبه تورم، ٨،٧٣ پوند یا حدود ١٠ یورو به پول امروز. علاوه بر حضور ٩٦٩٢٤ نفر در استادیوم، تماشاگران تلویزیون در بریتانیا به ٣٢،٣ میلیون بیننده رسید، پربینندهترین رویداد تلویزیونی بریتانیا.
میراثی که از این دیدار بجای ماند، بخش مهمی از تاریخ فوتبال اروپا و جامهای جهانی پس از آن تا امروز است.
گل اول هلموت هالر برای آلمان غربی در فینال، اولین و تنها زمانی بود که انگلیس در یک دیدار از حریف عقبافتاده بود. اما گل دوم در ثانیههای واپسین پیامدهای دیگری داشت. گل تساوی وولفانگ وبر در دقیقه ٨٩، تنها یک تساوی ۲-۲ نبود. این به رسمی تبدیل شد؛ بازگشت آلمانها در دقایق پایانی مسابقات. مبارزه تاآخریننفس به نگرشی تبدیل شد؛ «هرگز تسلیم نشو» معنای جدیدی یافت. آلمان بهکرات آن را اثبات کردند. این مایه عذاب خیلیها شد و طی سالیان طولانی قلب بسیاری از طرفداران غیر المانی، منجمله مرا بارها شکست.
اما میراث پراهمیتتر فینال ٦٦ چیز دیگری بود. این مسابقه آغاز رقابتی باورنکردنی میان دو ملت فوتبالدوست شد، مادر دشمنی این ۲ تیم. نطفه جدالهای بعدی در همان روز در ومبلی شکل گرفت که تا امروز هم با جدیت هرچهتمامتر ادامه دارد. طرفداران بیطرف فوتبال هم همیشه نیمنگاهی به نبردهای حماسی این دو تیم داشتهاند.
بعد از فینال ٦٦، شکست مقابل آلمان برای تیم ملی انگلیس به ٥٠ سال درد و رنج و آزار تبدیل شد. عادتی دردناک. آلمان فقط بهتنهایی انگلستان را از ٤ جام جهانی حذف کرده است.
اوضاع همیشه اینطور نبود. با پیروزی در فینال ٦٦، روزگاری رکورد انگلیس در برابر آلمان چنین بود: ۷ بازی، ۶ برد، ۱ تساوی، و بدون هیچ باختی. تیم انگلیس به دلیل ترکیب تهاجمی نامتعارف آن زمان که به ۲-۴-۴ معروف شد، عنوان «شگفتیآفرینان بدون بال» را هم یدک میکشید.
یکی دیگر از ویژگیهای معمول شکستهای انگلستان در تورنمنتهای بزرگ در ۵۰ سال گذشته، شکست در ضربات پنالتی بود، اما این اتفاق هرگز در سال ۶۶ ممکن نبود. قرار بود اگر بازی در پایان وقت اضافه با نتیجه مساوی خاتمه یابد، دو تیم مجدداً در عصر سه شنبه با یکدیگر روبرو شوند و اگر بازی مجدد نیز با تساوی خاتمه پیدا میکرد، برنده جام جهانی با قرعهکشی مشخص میشد!
پیش از اشاره به ۳ گل تاریخی هِرست که پیشوپس از آن در هیچ فینالی در جام جهانی تکرار نشده است باید برای دوست عزیزم، حمید شهریاری که ارادت خاصی به قیصر معروف المانی، فرانتس بکن باوئر دارد، اشاره داشته باشم.
قیصر ۲۰ ساله یکی از ستارگان برتر تورنمنت ۱۹۶۶ بود، ۴ گل به ثمر رساند و پیوند همهجانبهای که در تیم آلمان ایجاد کرده بود، همه را تحتتأثیر قرار داد، اما خیلی خوششانس بود که در دیدار فینال حضور پیدا کرد. بکنباوئر در بازیهای گروهی آلمان، مقابل آرژانتین و بار دیگر در نیمهنهایی با اتحاد جماهیر شوروی کارت زرد دریافت کرد، اما فیفا باز هم غیرمنتظره تصمیم گرفت کارت دیدار شوروی را به دلیل هویت اشتباه در گزارش داور نادیده بگیرد. گویا لاتینیها بیراه هم نمیگفتند.
گل دوم از ۳ گل جف هرست تا سالیان سال بحثهای پرشوری میان طرفداران آلمان و انگلیس ایجاد میکرد. هرست با چرخشی زیبا در هجدهقدم، توپ را به تیرک افقی دروازه کوبید، سپس توپ کمانه کرد و به روی خط دروازه نشست.
گوتفرید داینست، داور سوئیسی که به چند زبان تکلم میکرد، برای قضاوت فینال انتخاب شده بود. پس از جنجال در مرحله یکچهارم نهایی، زمانی که رودلف کرایتلین، داور آلمانی، آنتونیو راتین، کاپیتان آرژانتینی را اخراج کرد، راتین مدعی شد فقط در خواست مترجم داشته است و فیفا به هیچ وجهی مایل نبود تجربه مشابهی داشته باشد.
اما داینست اشتباه بزرگی مرتکب شد. او به طور غریزی گل دوم هرست را مردود شمرد. اما ناگهان مشاهده کرد کمکداور او و خطنگهدار بازی «توفیق بهرام اوغلو بهراموف» داور روسی/آذربایجانی تبار پرچم را در کناره زمین بهسرعت تکان میدهد.
داینست بهسوی کناره زمین شتافت و پس از گفتگویی کوتاه با بهراموف تصمیم خود را تغییر داد و به نشانه گل، با انگشت اشاره خود میانه میدان را نشان داد. بعدها با پیشرفت تکنولوژی مشخص شد توپ از خط دروازه عبور نکرده است. این گل، بهجرئت بحثانگیزترین گل تاریخ ومبلی و تاریخ فوتبال است.
پس از گل دوم جنجالی جف هرست و تا همین امروز در المان و احتمالاً تا همیشهها، هر ضربهای که از تیرک به روی خط دروازه فرود آید در زبان المانی به عنوان "Wembley Tor یا گل ومبلی" از ان یاد میشود. بهاندازه کافی منصفانه است، حق دارند!
در حالیکه هنوز هم بسیاری از طرفداران مسنتر انگلستان پیراهن قرمز رنگ تیم خود را با نام بهراموف و شماره ٦٦ در کمد لباسهای خود نگهداری میکنند. حکایت گل ومبلی هرگز خاتمه نیافت. داستان حیرتانگیز پایانی آن همیشه "میخکوبم" کرده است!
پس از مرگ توفیق بهرام خان، در سال ١٩٩٣، ورزشگاه ملی آذربایجان بهافتخار او به ورزشگاه جمهوری توفیق بهراموف تغییر نام داد. او تنها داوری در جهان است که مجسمه ایی از او ساخته شده و در برابر استادیوم برای همیشه جا خوش کرده است. اما این هم همه قصه نیست. در پایان حکایت قسم و شرافت کاری در برابر و جدان و شرافت انسانی است. قضاوت با خود شما.
زمانی که بهراموف در سن ٦٨ سالگی در بستر مرگ بود، شاید برای هزارمین بار، خبرنگاری به خود جرئت داد و برای آخرین بار در مورد گل هرست از او سؤال کرد:
آقای بهراموف چگونه ممکن است شما با آن قاطعیت و زاویه دیدی که در کنار زمین بهعنوان خطنگهدار داشتید، با چشمان خود تشخیص دادید توپ هرست از خط دروازه عبور کرده است؟
بهراموف با چشمانی نزار و بیروح، نگاهی به خبرنگار میاندازد و فقط یک "لغت" بیان میکند، دقت کنید، یک لغت! جواب او حیرتانگیز است:
استالینگراد/Stalingrad
فقط همین را گفت و خاموش ماند و پرونده جنجالیترین گل تاریخ را برای همیشه بست.
(در جنگ جهانی دوم تلفات در طول نبرد استالینگراد بیش از یک میلیون نفر تخمین زده میشود. افراد مفقود، اسیر و مجروح. بیش از این تخمینها است. تنها نیروهای شوروی متحمل ١،١٠٠،٠٠٠ تلفات شد و بیش از 40000 غیرنظامی کشته شدند. نبرد خونین و بیرحمانه استالینگراد یکی از مرگبارترین نبردهای جنگ جهانی دوم بود)
باید هر جور شده خودم را کنترل کنم و پرونده فینال جام جهاتی ٦٦ را ببندم! بهراستی تَه نداره! دقیقاً مانند گل چهارم هرست و جمله تاریخی کنت ولستنهولم!
They think it’s all over…it is NOW!
این جملات آنقدر معروف شد که حتی یک برنامه ورزشی تلویزیونی محبوب در بیبیسی با همین عنوان نامگذاری شد. اما هیو، رقیب ولستنهولم در تلویزیون ITV، دقیقاً در آن زمان این جمله را برای بینندگان به زبان آورد:
“Hurst, he could make it three... he has! That’s it, that’s it! ”
آن بازی بخش مهمی از گفتگوی من و حمید در آن روز بود…That’s it حمید و it is now من، گفتگوی طولانی دیدارهای جام ٦٦ را پایان داد.
پیروزی تاریخ ساز برای «عزیزان بازبی» بود!
- تاریخ: ٢٩ می ١٩٦٨
- جام قهرمانی باشگاه های اروپا
- نتیجه: منچستر یونایتد ۴ بنفیکا ۱
یک سال پیشازاین اینتر در سومین فینال خود و تصاحب ٢ جام قهرمانی اروپا، در برابر سلتیک جک استین، از همنسلان بیل شنکلی و یکی از برجستهترین مربیان اسکاتلند در اولین فینال اروپایی خود موفق شد اینتر را ٢-١ شکست دهد. استاین از مربیانی است که روزی بیشتر از او خواهم گفت. او در مقایسه با شنکلی و حتی باب پیزلی، محبوبترین مربی تمامی ادوار برای من، در ایران ناشناخته مانده است. این پیروزی سلتیک را به اولین تیم بریتانیایی و اولین تیم شمال اروپا تبدیل کرد که به مقام قهرمانی جام اروپا رسیده است.
در تمامی منابع فوتبالی اشاره شده این یک پیروزی برای فوتبال بود؛ برد فوتبال هجومی سلتیک در برابر سبک دفاعی کاتناچیو اینتر. سلتیک استاین بسیار مورد تحسین قرار گرفت و لقب "شیرهای لیسبون Lisbon Lions" نشانی از ان نمایش خیرهکننده بود.
یک سال بعد از پیروزی سلتیک در اروپا، منچستر یونایتد مت بازبی به شکلی ناباورانه تنها ۱۰ سال بعد از فاجعه هوایی مونیخ که به مرگ تقریباً تمامی تیم منجر شد، به فینال قهرمانی اروپا راه یافت. پا گذاشتن به روی چمن ومبلی بهتنهایی حیرتانگیز بود!
فاجعه هوایی مونیخ در ٦ فوریه ١٩٥٨ رخ داد. پرواز ٦٠٩ خطوط هوایی British Airways بعد از پیروزی یونایتد در برابر ستاره سرخ بلگراد در نیمهنهایی، برای سوختگیری در مونیخ به زمین نشست و در پایانی فاجعهبار و دردناک، در سومین تلاش خود برای برخاستن از باند پوشیده از گلولای و برفویخ در فرودگاه مونیخ المان سقوط کرد. این هواپیما حامل تیم فوتبال منچستریونایتد، ملقب به "عزیزان بازبی/Busby Babes" بود. تیمی با پتانسیل بسیار بالا، با بازیکنانی چون چارلتون جوان که از فاجعه جان سالم بدر برد. به همراه خبرنگاران و دیگر مسئولان، سرنشینان هواپیما ٤٤ نفر بودند. ٢٠ نفر از آنها در جا جان باختند و سه نفر دیگر جان خود را در بیمارستان از دست دادند. یکی از این افراد دانکن ادواردز ستاره جوان ٢٢ ساله بود.
بسیاری از هم عصران ادواردز چون چارلتون، از او بهعنوان یکی از بهترین بازیکنان عصر خود یاد میکنند. این را شخصاً از تمام افراد مسنتری که عمری است از منچستر طرفداری میکنند شنیدهام!
سالها پیش، در یکی از تورهای استادیوم از مسئولی که بیانقطاع اطلاعات بسیار جالبی را در حین بازدید گوشهوکنار اولدترافورد به سروصورت بازدیدکنندگانی مثل من میکوبید، بار دیگر نام ادواردز را شنیدم. همه را دیده بود؛ چارلتون، بست، کانتونا، گیگز…. ولی در جواب سوال من، در طول همه این سالها، بهترین از دید شما کیست؟ درجا فقط یک نام را به زبان آورد: دانکن ادواردز!
۱۰ سال پیشازاین عزیزان بازبی رفته بودند؛ اما یونایتد با چارلتون خوششانس، جورجی بست، راک اند رول استار تمامی دوران ها بازگشته بود تا در ومبلی اولین تیم انگلیسی باشد که عنوان قهرمانی اروپا را به دست میآورد.
دقیقاً ۶۰ سال پیش در فینال جام برندگان جام در سال ۱۹۶۳، تاتنهام هاتسپر معروف به Spurs در بهترین دوران تاریخ باشگاه، با مشهورترین مربی تاریخ خود، بیل نیکلسون، اولین تیم بریتانیایی بود که موفق به تصاحب جام در اروپا شده بود. ۴ سال پیش از سلتیک.
بیل نیکلسون که در تاریخ اسپرز جایگاه بسیار خاص و والایی دارد، با تأثیر از سبک رئال مادرید تیم فوقالعادهای شکل داده بود. نیکلسون حتی تصمیم گرفت تاتنهام در مسابقات اروپایی با پیراهن سفید بازی کند، این ادای احترامی به رئال بود. بعدها، مدیران دیگر، از جمله دان ریوی در لیدز یونایتد، از کیت تمام سفید پیروی کردند.
پیروزی اسپرز در روتردام با نتیجه ۵-۱ در مقابل اتلتیکو مادرید با ۲ گل از جیمی گریوز، از بهترین گلزنان تاریخ انگلستان و اروپا، احترام دوباره ایی را برای فوتبال بریتانیا در سطح بینالمللی به ارمغان آورد.
۵ سال بعد از موفقیت اسپرز در اروپا، بازبی و چارلتون در دم دمای پایان دوران فوتبال خود در آستانه فتح تاریخی جامی بودند که پیشازاین هیچ تیم انگلیسی در ان موفقیت نداشت. شانس بزرگی بود تا مُهر خود را تا ابد در اروپا بکوبند و با قاطعیت کوبیدند. بابی چارلتون در طول هشت بازی منچستریونایتد تا فینال جام ملتهای اروپا دروازهها را فتح نکرده بود، اما زمانی که بیش از هر زمان دیگری اهمیت داشت دو گل به ثمر رساند.
چارلتون دو سال پس از رهبری کامل انگلیس تا کسب جام جهانی، به ومبلی بازگشت و یک بار دیگر اوزبیو را شکست داد. اوزبیو در دوران حرفهای خود چهار بازی در ومبلی انجام داد و در هر چهار بازی شکست خورد. دو گل دیگر یونایتد را جورج بست با قریحه و استثنایی و برایان کید به ثمر رساندند.
با کسب عنوان قهرمانی اروپا مأموریت بازبی با موفقیت به پایان رسیده بود، و بازیکنان کلیدی تیم بازبی هم در سال ١٩٦٨ به پایان دوران حرفهای خود رسیده بودند و این به پیروزی در ومبلی و تاریخسازی یونایتد طعم دیگری میداد.
بهرغم بازگشت کوتاهمدت به مدیریت در سال ١٩٧٠، بازبی در پایان فصل بعدی بازنشسته شد و یونایتد در سال ١٩٧٤ به دسته دوم سقوط کرد! تنها شش سال پس از قهرمانی اروپا در ومبلی.
یونایتد بلافاصله عنوان قهرمانی دسته دوم را در سال ١٩٧٥ به دست آورد تا دوباره به دسته اول صعود کند، اما باید تا سال ١٩٩٣ برای عنوان قهرمانی دیگری صبر و انتظار میکشید. فاصلهای ٢٦ ساله از زمانی که بازبی، بست، لاو و چارلتون در سال ١٩٦٧ به قهرمانی انگلستان رسیدند. فاصله زیادی با ٣٠ سال لیورپول نداشتند. انتظار برای قهرمانی مجدد جام اروپا حتی طولانیتر بود؛ ٣١ سال!
زمانی که تیم معروف فرگوسن در سال ٩٩ در کامبکی ٣ دقیقهای در وقت تلف شده موفق شد بایر مونیخ را ناباورانه ٢-١ شکست دهد و سهگانه تاریخی خود را بار دیگر بهعنوان اولین تیم انگلیسی به چنگ آورد!
خاطره پیروزی یونایتد، با تصویر زیبا و سیاهوسفید جورجی بست با شماره ۷ معروف یونایتد که پس از او به شماره ای افسانهای در تاریخ باشگاه تبدیل شد و اساطیری چون کانتونا آن را به تن کردند، پس از به ثمر رساندن گل خود در فینال که آب پاکی را روی دستان بنفیکا ریخت، در ذهنم نقش بسته که مدتها در اتاق من و شاهین به دیوار آویزان بود.
اولین جمله حمید در باب این بازی همین بود؛ عکس بست را یادته؟ با «تو چی فکر میکنی» طعنهآمیز من به خنده افتاد!
این پیروزی برای تمامی برو و بچههایی بود که ١٠ سال پیشازاین، بهجای فتح قهرمانی اروپا در روزی سرد و برفی جان خود را از دست دادند و دروازههای بهشت را کوبیدند.
ذبح غول در باران و گِل و لای ومبلی
- ۱۵ مارچ ۱۹۶۹ / فینال لیگ کاپ
- سوییندون ۳ آرسنال ۱
پس از شش سال، فینال جام اتحادیه در سال ۱۹۶۷ به ومبلی منتقل شد، و در عرض دو سال، ومبلی قدیم شاهد غول کشیهای بزرگی به دست ضعفا بود. در آغاز، QPR اولین تیم دسته سومی بود که موفق به کسب یک جام بزرگ شد، با رادنی مارش جوان، وست برومویچ آلبیون را از پای در آوردند.
سپس سویندون، بار دیگر از دسته سوم، آرسنال را شکست داد. دان راجرز دو گل در وقت اضافه زد تا سَرِ توپچیها در ومبلی پس از یک هفته باران در زمینی پرازآب و گِل، از تنشان جدا شود. آرسنال در دسته یکم انگلستان در فینال فصل قبل از لیدز یونایتد شکستخورده بود؛ اما مطمئن بود در دومین حضور متوالی خود در فینال در مقابل سوییندون بهتر عمل خواهد کرد. از سوی دیگر، سویندون حریفی قدری بهحساب نمیآمد، دو دسته پایینتر از آرسنال قدرتمند. این اولین فینال سویندون و اولین بازی این تیم در ومبلی بود.
دیدار اول این دوتیم، به علت آنفلوانزای هشت بازیکن آرسنال، منجر بهتعویقافتادن بازی آنها در آخر هفته شد. ولی وضعیت زمین به دلیل باران شدید بدتر شد، و این شرایط برای شیوه بازی با پاسهای کوتاه آرسنال خوشایند نبود.
قوانین جام اتحادیه باعث شد هر دو باید با لباسهای جایگزین خود بازی کنند. آرسنال نوار زرد و آبی تیره خود را پوشید و سویندون تاون ترجیح داد بهجای پیراهن آبی همیشگی، لباسی کاملاً سفید به تن کند. خوشیمن بود!
در تابستان ۱۹۶۹، جایی که «جهش عظیم بشریت» بهسوی کره ماه و آینده، با پرواز آپولو ۱۱ در شانزدهم جولای ۱۹۶۹ حرف اول تمام دنیا بود و همه جهان را بهراستی خیره و مبهوت کرده بود. اما در ویلتشایر، نقطه کوچکی در جزیره، خبر قهرمانی سویندون در فینال ومبلی مهمترین خبر ممکنه بود. نقطه اوج تاریخ فوتبال باشگاه.
خاطرات تابستان ۶۹ در ویلتشایر نشانی از سهتفنگدار فضایی به فرماندهی نیل ارمسترانگ، سفر به فضا، اولین قدم انسان در کره ماه، آینده و تکنولوژی نداشت! فقط و فقط فوتبال بود و پیروزی در برابر ابر قدرتی چون آرسنال. برای طرفداران فوتبال احتمالاً قابلدرک است!
پیروزی دراماتیک ۳-۱ سویندون تاون مقابل آرسنال بیش از ۵۰ سال پیشازاین آخرین باری است که یک تیم دسته سومی یکی از جامهای بزرگ داخلی را به دست آورده است. تیم پر ستاره آرسنال دو سال بعد به قهرمانی دوگانهای رسید که در دوران خود دستاورد یگانه ایی بهحساب میآمد، اما رویداد و نتیجه دیدار ۱۵ مارس متعلق به قهرمانان سویندون و اسطوره آنها «دان راجر» با گلهای دقایق ۱۰۴ و ۱۱۹ بود.
رکوردهای دیگری هم شکل گرفت؛ کسب قهرمانی سویندون، هزار و صد و چهل دقیقه طول کشید، سه بازی تکراری و انجام سه بازی در نیمهنهایی در مقابل برنلی برای صعود به فینال، هنوز یک رکورد دستنخورده باقیمانده است. برای مقایسه، منچسترسیتی در ۲۰۱۹ با دو دیدار در نیمهنهایی و وقت اضافه در فینال فقط با ۵۷۰ دقیقه فوتبال در فینال جام را به دست آورد. بعدها اسطوره سویندون، دان راجرز با یادآوری رژیم سخت تمرینی مربی تیم در آن دوران، دنی ویلیامز، اظهار کرد؛ هنوز کابوس آن تمرینات دشوار را میبیند.
«پنجشنبه صبح روز تمرین بود. و من از آن واهمه داشتم. چهارشنبه شب خوابم نبرد. ۴۵ دقیقه فقط سگ دو میزدیم. آنها با اپیدمی که با آن مواجه بودند، مطمئناً مانند ما تمرین نمیکردند. بههیچوجه. بعد از پایان بازی و کسب نتیجه، تمرینات طاقتفرسا ثابت کرد احتمالاً بهترین کاری بود که انجام دادیم.»
راجرز در آن فصل ۳۰ گل به ثمر رساند و بعدها گلهای معروفی را در دسته یکم برای کریستال پالاس به ثمر رساند، او تردید دارد چنین قهرمانی در فینال یکی از دو جام حذفی و اتحادیه این روزها برای یک تیم دسته سومی تکرار شود. حتی اگر تیم های لیگ برتر اکنون تمایل دارند تیم دوم خود را در این رقابتها در زمین قرار دهند. تصور نمیکنم، اگر تیمی پیروزی سویندون را تکرار کند باید خیلی خوششانس باشد، خوششانسترین!
همه تیم های لیگ برتر در حال حاضر ۲ تیم دارند که میتوانند بهراحتی تیم های دستههای پایینتر را شکست دهند. مشکل همین است. این روزها اوضاع خیلی فرق کرده است.
ولی در دوران گذشته، ما باید تیم های قوی با ترکیب اصلی را شکست میدادیم. همه بهترین تیم خود را راهی مسابقه میکردند. ما مثل امروز، با تیم های ضعیفی برخورد نداشتیم. هر بازی برای ما، مانند فینال جام حذفی بود.
در پایان راجرز درباره وضعیت اسفبار زمین ومبلی و این دیدار معروف در «گلوشل» اشاره میکند؛
زمین ومبلی واقعاً بد بود، اما در مقایسه با زمین استادیوم ما وضعیت خوبی داشت.
پیروزی سویندون برابر توپچیها مانند توپ غران و مخربی در انگلستان و سراسر اروپا سروصدای زیادی براه انداخت
در نوبت بعدی به دهه هفتاد در ومبلی خواهیم رسید. دوران محبوب فوتبالیم!
به آغاز شکوفایی آژاکس آمستردام، و یوهان کرایف. لالههای تروتازه و خوشبوی هلندی را بو میکنیم که هنوز هم عطر آن، آدمی را سرمست میکند. به دوگانه آرسنال نگاهی خواهیم کرد. به آخرین موفقیت شنکلی و …خیلیهای دیگر.
بیشترین گفتگوی فوتبالی میان ما برادران، همیشه در باره دهه هفتاد بود و هست. این روزها در غیاب حمید با شاهین کنکاشی در باره آن دوران داریم. در ومبلی بود که عمده تصورات، خیالات و آرزوها دود شد و به هوا رفت. برفی روی آب بود و هیچ اثری جز خاطرهای محو از آن باقی نمانده است. معدودی خیالات و آرزوهایشان رنگ واقعیت به خود گرفت، همه چیز به حقیقت پیوست و برای همیشه در دلشان زنده ماند. در حالیکه هر دو دسته در چشمان من پیروز هستند، همین کافی رؤیایی در روح و قلبشان جاری بود. لوتر کینگ را بهخاطر دارید:
I have a DREAM…
مهم این بود رؤیایی در سر داشتند. یکی از نمونههای ان در موسیقی از گروهی امریکایی است با نام زمین، باد و آتش Earth، Wind & Fire…وقتی میخواند: "هر تفکری یک رؤیاست"
EW&F یکی از موفقترین گروههای موسیقی فانک Funk، هم مورد تحسین منتقدان بود و هم از نظر تجاری در دهه ٧٠ از محبوبترین و موفقترین گروههای موفق امریکایی محسوب میشد. ان ها از فانک Funk بهعنوان پایه و اساس کار خود استفاده میکردند، اما موسیقی آنها تلفیقی بود از Jazz، Smooth soul، Gospel, Pop, Blues, Folk, African Music و در پایان حتی Disco!
در البوم "همهوهمه All 'N All" در سال ١٩٧٨ ترانه ایی دارند با نام Fantasy توصیه میکنم حتماً شعر ان را برای یکبار هم که شده در تنهایی خود بخوانید:
در قلب هر آدمی فضایی وجود دارد
و دنیا نمیتواند خیالات او را نابود کند
به پروازی به اسمان در کشتی ما دل دهید
خیالپردازی کنید
در آنجا تمامی رؤیاهای شما فوراً به حقیقت میپیوندد…
«بیا تا پیروزی را ببینی
در سرزمینی به نام فانتزی»