همه چیز، بیش از آنکه یک ماجرای فوتبالی باشد، شبیه درامایی سرتاسر از تعلیق است. گلها تضمین شده است، جشنهای هر هفته زودتر از آنچه فکرش را بکنیم از راه میرسد، کلید قفلهای زنگ زده، از راه رسیده و بیشه ی خالی از شکارچیان موطلایی سرزمین شیرها، حالا پذیرای شیر غران انگلیسی است... با تمام اینها صحنهی ورود کین به بایرن صحنهی بزرگتری است... بازیگران، شرورها، قدیسان، نقش اول و دوم و سیاهی لشکرها و روسا و طرفداران و توماس مولر همگی صف کشیدهاند. ناسلامتی قرار است کاپیتان تیم ملی انگلستان راهی مونیخ شود.... |

تاریخ، بی پرده ورق میخورد. و نامها از هر سو به گوش میرسند.از میان دود و آتش سالهای جنگ. آرتور اونز. جاسوس بریتانیایی متفقین در سازمان اطلاعات نظامی ارتش آلمان نازی. مات و جف، جاسوسانی که آلمانها را دربارهی حملهی انگلستان به نروژ فریب دادند. غرش هواپیماهای لوفت وافه بر فراز لندن و منچستر به گوش میرسد و آوای در هم آمیختهی محزون و پرغرور رژهی سر وینستون چرچیل در برلین....
سپس و در دلخرابهها، داستان مردی شجاع دل متولد برمن در منچستر به گوش میرسد. دروازهبانی بی باک به نام برت تراتمان در لباس منچستر سیتی. روی پلههای ومبلی. با جام قهرمانی.... نفرت سالهای جنگ با گردش توپ در زمین فوتبال ادامه مییابد. ومبلی، در روز 30 جولای 1966 میزبان پردهی سوم آن دو جنگ جهانی است. میزبان سر بابی چارلتن در برابر قیصر فرانتس بکن باوئر. میزبان یگانه جام زرین تاریخ انگلستان در هم تنیده با نام ژرمنها. بعدتر در روز وداع اووه زیلر، رقبا، دوشادوش هم روی نیمکت تیم ستارگان جهان مینشینند. هرست زیرک در کنار هلموت شون بزرگ و قیصر و بابی مور در شمایل مهیج ترین وسترنهای اسپاگتی دههی 70....

20 سال رقابت در زمین به جنگی مغلوبه بدل میشود. به بردهای لئون مکزیک، تورین و ومبلی برای ژرمنها. اندی مولر با دستانی بر کمر قلبها را میشکند و چند روز بعد کاپیتان کلینزمن جام قهرمانی را از خانه و دستان ملکه الیزابت میرباید.... لندن پرفریب هزار رنگ اما کلینزی را پابند خود کرده. کاپیتان ژرمنها بی میل به یک فصل بازی در وایت هارت لین نیست. فصل تازهای در راه است. بعدتر، اوون هارگریوز جوان با رویای "دیوید بکام جدید" و لباس شماره 23 لیگ قهرمانان را با لباس بایرن فتح میکند. و 4 سال بعد، تعویض و ورود بین دو نیمهی دتمار هامان با لباس سرخ لیورپول، بخشی از حماسههای فینال استانبول است.
در سال 2010، وقتی دیوید کامرون و آنگلا مرکل در کنار هم مشغول تماشای آن برد 4-1 پسران جوان یوگی لوو برابر نسل طلایی انگلیس هستند، نیمی از ترکیب آلمان، یا در لیگ برتر هستند و یا راهی انگلستان خواهند شد. خطوط موازی به هم نزدیک و نزدیک تر میشوند. بالاک، اوزیل، پودولسکی، شوایناشتایگر، مرتزاکر و .... در لیگ برتر. یورگن کلاپ روی نیمکت آنفیلد. و خاطرات همیشه ی نیم دو چین تیم انگلیسی، از ناکامی بدبیارانه ی لیدز تا حماسههای ویلا و من یونایتد و چلسی برابر بایرن در فینالهای اروپایی.
پس از تورق تاریخ، حالا و در دوران ما عادت به چیزهای عجیب و غیرمترقبه، به بخشی عادی از زندگی تبدیل شده. دوقلوهای ریزنقش نابغه، هر کدامشان با لباس یکی از دو تیم به میدان میروند. موسیالا و بلینگام. هر دو با اصالتی انگلیسی. هر دو با ریشههایی در بوندسلیگا. همه چیز در هم آمیخته....
آلمانها و انگلیسیها. رقبا و رفقا. صاحبان بازی فوتبال و 1]. رقابت و رفاقت در هم تنیده اند. نفرت و احترام. قرابت و دوری. گری لینه کر در سفر به مونیخ با احترام از رقیب بزرگ سخن میگوید. کلینزی، میهمان بی بی سی در ویژه برنامههای جام جهانی و یوروست. چیز دیگری باقی مانده؟ بله خب، از امروز کاپیتان تیم ملی انگلستان در بایرن مونیخ بازی خواهد کرد!

نشستن پای صحبتهای کلینزمن و کین حس و حال دیگری دارد. دو مهاجم تاتنهام و از امروز دو مهاجم بایرن مونیخ. کلینزی در آستانهی یورو 96 در انگلستان راهی لندن شد و کین در فصل پیش از یورو 202 آلمان راهی مونیخ. کلینزی، از تطابقهای خود با فوتبال انگلیس میگوید و هری کین از راهی که تا امروز پیموده. راهی که حالا یورگن کلینزمن در انتهای آن قرار دارد. نخست یورگن و سپس هری:
کلینزمن، در تراس خانهی خود در کالیفرنیا در حال نوشیدن چای است. و به نظر خودش، هنوز هم نمیتوان از او به عنوان یک بازیکن بازنشسته نام برد:
"خب بله، به طور رسمی حق با شماست. اما من هنوز هم میتوان حس و حال جمال موسیالا جوان را درک کنم. من در اینجا برای تیمی متشکل از بازیکنان بلای 50 سال هر هفته به میدان میروم. اگرچه طبیعتا همه چیز برای من در 58 سالگی مثل قبل نیست. ذهنم یک چیز میگوید اما بدنم توان اجرای آن را ندارد. "

سپس کلینزی از کسی میگوید که سالها قبل، خود نقش او را در نوک خط حملهی اسپرز ایفا کرده.
"هری کین اکنون به یک مهاجم کامل تبدیل شده. یکی از بهترینهای جهان. وقتی من هم در تاتنهام بودم، شرایطی مشابه او داشتم. تیمی به دنبال جام، با مهاجمانی گلزن. من، در سال 95 چارهای جز ترک آنجا نداشتم. فرانتس بکن باوئر با من تماس گرفته بود. میدانید که... "
وقتی کلینزمن وارد تاتنهام شد، هنوز لیگ برتر به تسخیر خارجیها در نیامده بود. هنگام اولین بازی او با شفیلد در آگوست 94، تنها سه بازیکن خارجی در زمین هستند. و فوتبال تفاوتهای زیادی با امروز داشت. کلینزمن راجع به آن دوران میگوید:
" خب، این به تهور الن شوگر مربی آن زمان اسپرز باز میگردد. او یک آلمانی را به لیگ انگلیس برد. چیزی که ابدا در آن عصر مرسوم نبود. حالا همه چیز تغییر کرد. مناسبات میان لیگها و مهم از آن نوع بازی. دیگر بازی انگلیسی به ارسالها خلاصه نمیشود. و این به معنای تکامل فوتبال هری کین است. او نه فقط روی هوا که در کارهای کوتاه روی زمین، جاگیریها و پوشش فضاها عالیست.... "
مسالهی مهم دیگر، تطابق فرهنگی است. یک آلمانی، یک ژرمن موطلایی و یک قهرمانی جام جهانی 1990، در لندن...
"تدی شرینگام کمک زیادی به من کردم. من در انگلستان چیزهای زیادی آموختم. از نوع واکنش به شوخ طبعی تا کنترل و کنار آمدن با توهینهای طرفداران دو آتشه. میدانستم که پیش از یک آلمانی، من به عنوان یک فوتبالیست در آنجا هستم. و این فوتبال بود که به من کمک کرد تا در شهرها و کشورهای مختلف جهان زندگی کنم."
