.
.
.
تفاوت زبان عربی و فارسی
زبان عربی و فارسی به دو خانواده زبانی متفاوت تعلق دارند. تلفظ و دستور زبان در آن ها کاملاً متفاوت است. زبان عربی از خانواده زبان های آفریقایی-آسیایی است و شاخه ای از زبان عبری است. اما زبان فارسی به انگلیسی بیشتر شبیه بوده چراکه به زبان های هندی و اروپایی تعلق دارد.
فارسی یا همان پارسی یک زبان هندی-ایرانی است که علاوه بر ایران، در افغانستان و تاجیکستان گویشوَر دارد. زبان فارسی در افغانستان به دری و در تاجیکستان به تاجیکی معروف است. این در حالی است که زبان عربی توسط 310 میلیون بومیزبان در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا صحبت می شود.
دستور زبان عربی و فارسی بسیار متفاوت است و می توان گفت تقریباً هیچ وجه اشتراکی ندارند. در بحث صرف افعال، زبان عربی از سیستم «ریشهای سه لفظی» پیروی می کند. هر کلمه در کل زبان عربی از کلمات «ریشه» ساخته می شود. رایج ترین مثال ریشه «ک_ت_ب» است که به همه موضوعات پیرامون نوشتن و کتاب مربوط می شود. «کاتب» نویسنده ، «کتاب» کتاب ، «کتب» نوشت، «مکتب» کتابخانه، «مکتبون» به معنای دیکته و کلمات این چنینی. در عربی صرف افعال، از قوانین سختگیرانه پیروی می کند و در عین پیچیدگی بسیار منطقی است.
ما در فارسی از پیشوندها و پسوندها برای تشکیل کلمات جدید استفاده می کنیم و بر این اساس می توان کلمات متنوعی ایجاد کرد. در مقایسه با سیستم ریشه های سه لفظی عربی، فارسی عناصر را از کلمه کم می کند و این عناصر به تنهایی معنی جداگانه دارند. اما در زبان عربی، فقط ریشه باید یک کلمه مناسب باشد و عناصر به طور جداگانه معنی نمی دهند. ضمن اینکه در عربی کلمات طبق الگوهای تکراری تغییر می کنند، مانند جمع مکسر که کلمه کتاب به کتب تبدیل می شود.
اما در زبان فارسی چون بخش های مختلف کلمه به راحتی بعد یکدیگر اضافه می شوند، اینگونه نیست. ترتیب کلمات بین این دو زبان متفاوت است. زبان عربی از ترتیب (فاعل_فعل_مفعول) استفاده می کند. اما فارسی جملات را به ترتیب فاعل_مفعول_فعل می چیند.
در خصوص جنسیت، زبان عربی دو جنس دستوری دارد که این کمی شبیه به فرانسوی است. کاربرد حرف تعریف “الـ” برای اسامی مذکر و مؤنث یکسان است. همچنین اسم ها می توانند مونث یا مذکر باشند و هر صفتی بسته به اسم جنسیتی که به آن متصل می شود، شکل مذکر یا مؤنث به خود می گیرد. اما در فارسی جنسیت مطرح نیست که این بسیار شبیه به انگلیسی است.
کاربرد حرف تعریف نیز در این دو زبان متفاوت است. همه اسم ها معین هستند. مگر اینکه از حرف مجهول استفاده شود. مثلاً اسمی مانند «بادبادک» مشخص و واضح است. برای نامعین کردن آن از «ی» یا «یک» استفاده می کنیم مثل بادبادکی یا یک بادبادک.
پیدایش الفبا عربی
الفبای آرامی
الفبای آرامی، الفباییست که توسط آرامیها و با اقتباس از الفبای فنیقی استفاده میشد.الفبای آرامی را میتوان گفت اولین سامانهٔ نوشتاریای در دنیای باستان بود که میتوانستند آن را با قلم و به صورت روان بر روی کاغذ یا پوست حیوان بنویسند. الفبای آرامی از لحاظ تاریخی دارای اهمیت است، زیرا تقریباً همه سیستمهای نوشتاری مدرن در خاورمیانه از این الفبا اقتباس گرفتهاند، و همچنین بسیاری از سیستمهای نوشتاری آلتائیک آسیای مرکزی و شرقی نیز الگو گرفته از این الفبا هستند.
الفبای آرامی احتمالاً نمونه اولیه خط براهمی هند، نیای تمام خطوط هندی بودهاست. اشکال بسیاری از حروف براهمی تأثیر واضح سامی را نشان میدهد. این انتقال احتمالاً در قرن هفتم قبل از میلاد انجام شدهاست. تطبیق خط آرامی با زبان هند و آریایی در هند به هیچ وجه ساده و سرراست نبودهاست. علاوه بر این، خط براهمی در اصل از راست به چپ نوشته شدهاست. خط آرامی برای نگارش زبانهای یونانی، هندی، انشانی، خوزی، قبطی، آرامی، عبری، سریانی و مندایی نیز به کار میرفتهاست. همچنین در آینده برای نگارش پهلوی از آن بهره گرفته شد. بعدها الفبای نبطی و عبری از آن مشتق شد. در بین الفبای مدرن امروزی زبان عبری نزدیکترین ارتباط را با این خط دارد.
الفبای نبطی
الفبای نبطی نوعی الفبای ابجد است که توسط مردم نبطی که به زبان نبطی سخن میگفتند در سده ۲ پیش از میلاد مورد استفاده بود. مهمترین سنگنبشتههایی که با الفبای نبطی نوشته شدهبودند در شبهجزیره سینا (بخشی از مصر کنونی) و پترا (شهری باستانی در جنوب اردن کنونی) یافت شدهاند.
خط نَبَطی، خطی است که از خط آرامی ایجاد شده است. خط عربی به نحوی که در دورهٔ اسلامی معمول بود در زمانی قریب به اسلام از دو قوم اخذ شد؛ نخست از قوم نبطی در جانب حوران و دوم از سریانیان از طریق حیره (نزدیک کوفه). این هر دو خط از خطوط اسلامی و برای عرب کاملاً قابل تقلید بود. خط نبطی منشأ خط نسخ و کوفی بود که هر دو بعد از غلبه اسلام میان مسلمین باقی ماند و ظاهراً این هر دو خط را با هم بکار میبردند. خط نسخ بیشتر برای کتابت مصاحف میآمد. الفبای عربی از آن گرفته شده است.
در کتاب «تاریخ قرآن» رامیار آمدهاست: «اما خط نبطی چنین شهرت دارد که بدست نویسندگان یهود و نصارا که بیشتر به انواع مختلف خطوط آرامی کتابت میکردند، رواج یافتهاست.»
این خط به نحوی شایع بود که بازرگانان عرب چون قصد شام و عراق میکردند، ناگزیر از آموختن این خط بودند. حتی یهودیان سالیان درازی پیش از اسلام آن را فراگرفته بودند و کسانی از اوس و خزرج نیز این خط را از ایشان آموخته بودند. مستشرقان، این خط را به نام خط عربی شمالی میشناسند. قرآن مجید به آن تدوین شد و پس از اسلام خط رایج همه عربستان گشت
زبان سُرْیانی
زبان سُرْیانی (ܠܫܢܐ ܣܘܪܝܝܐ Leššānā Suryāyā), که با نامهای آرامی سریانی یا سریانی کلاسیک نیز شناخته میشود. یکی از گویشهای زبان آرامی است. نخستین نشانههای استفاده از این زبان در اوایل سدهٔ یکم میلادی در شهر اِدِسا دیده شدهاست. سریانی در طول سدهٔ چهارم تا هشتم میلادی، یکی از زبانهای مهم ادبی در خاورمیانه بودهاست و آثار گوناگونی به این زبان وجود دارد. در واقع، ادبیات سریانی حدود ۹۰٪ از ادبیات آرامی را تشکیل میدهد. سریانی در گذشته در بخشهای وسیعی از خاور نزدیک و آناتولی و همچنین در سرزمین بحرین تکلم میشدهاست.
زبان آرامی باستان پس از چیرگی امپراتوری آشوری نو بر ممالک سوری-هیتی مورد اقتباس قرار گرفت. شاهنشاهی هخامنشی که پس از امپراتوری آشور تشکیل شده بود نیز از این زبان در دستگاه دیوانی خود استفاده میکرد و آرامی بهعنوان زبان میانجی این منطقه باقی ماند. در طول سدههای سوم و چهارم میلادی باشندگان این منطقه به مسیحیت گرویدند.
الفبا عربی
اصطلاح خط حجازی را خاورشناس ایتالیایی میکِله اَمَری در نیمۀ قرن نوزدهم بر اساس توضیحی که ابن ندیم (م. ح ۳۸۵) دربارۀ کهنترین خطهای عربی آورده است به کار برد. ابن ندیم مینویسد: «نخستین خط عربی، خط مکی بود، سپس مدنی و سپس بصری و بعد کوفی. «الفها» در خط مکی و مدنی با چرخشی به سمت راست و کشیدگی همراه است و شکل آن اندکی انحنا دارد».
فرانسوا دِرُش با اشاره به اینکه مجموعۀ مصاحف کهن قرآنی که تاکنون شناخته شده است برخاسته از سه مرکز مهم یعنی دمشق، فُسطاط و صنعاست؛ تصریح میکند که نام خطها و جایگاه فعلی مصاحف نشاندهندۀ خاستگاه آنها نیست. او مینویسد: «نام این خط، یعنی حجازی (مانند وصف «کوفی») بدین معنا نیست که این نسخهها در حجاز نگاشته شدهاند.
از عربهای شمالی عربستان ۵ مدرک که کهنهترین آنها مربوط به ۵۱۲ میلادی است، بدست آمده است. از عربهای جنوبی (مردم یمنی و عمانی) نیز آثاری بدست آمدهاست که با حروف خط و الفبای مسند مینوشتند. مردم حجاز که بر اثر صحرانشینی از نوشتن خط بیبهره ماندند. اما اندکی از آنها که از دوره پیش از اسلام به عراق و شام میرفتند نوشتن را از آنها آموختند و عربی خود را با حروف نبطی یا سریانی و عبرانی مینوشتند. برای نمونه سفیان بن امیه که از بازرگانان آن دوره بود از کسانی بود که خط سریانی (سطرنجیلی) را به حجاز آورد. سپس در طول دو قرن خط حجازی (که بعداً به کوفی شناخته شد) را بهبود بخشیدند تا خط فعلی عربی بدست آمد.
زبان ایلامی
ایلامی یا هَتَمتیایی زبان منقرض شده ایلامیان باستان است. این زبان در ایران دوره هخامنشی جایگاه ممتازی داشت. آخرین اثر مکتوب زبان ایلامی به سالهای حکومت اسکندر مقدونی بر ایران برمیگردد. زبان ایلامی در سال ۱۸۹۰ رمزگشایی شد. در این سال وایسباخ (F.H. Weissbach) نخستین دستور زبان آن را ارائه داد. زبان ایلامی از زبانهای پیوندی بودهاست. زبان ایلامی در جنوب و جنوب غرب ایران در استانهای ایلام، لرستان، همدان، اصفهان، اراک، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان و بوشهر و فارس فعلی از هزاره سوم (شاید قبلتر) تا نیمه دوم هزاره اول قبل از میلاد (جدیدترین قرن چهارم پ م) رایج بودهاست. طبق گزارشهای اسطخری در قرن دهم میلادی، خوزستان به خوزی حرف میزدند که خوزی احتمالاً یک گویش از ایلامی بودهاست.
نیا-ایلامی: این خط از۳۱۰۰ تا ۲۹۰۰ رایج بود. نیا-ایلامی کهنترین خط شناخته شده ایران است و نمونههایی از آن در اطراف کاشان و جنوب کرمان نیز دیده شدهاست. ایلامیان این خط را از همسایگان سومریشان الهام گرفتند و از آن برای کارهای بازرگانی (ثبت معاملات، نگهداری حساب چارپایان و …) بهره میبردند.] نظام شمارشی نیاایلامی بسیار پیچیده بود و بسته به مورد تفاوت میکرد؛ مثلاً برای شمارش آدمیان و جانوران از سیستم دستگاه دهدهی و برای اشیاء از دستگاه شصتیشصتی استفاده میشد.
پیدایش زبان فارسی نو
زبان فارسی باستان
زبان فارسی باستان (به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎹) یکی از زبانهای شاخهٔ زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هندوایرانی[الف] خانوادهٔ زبانهای هندواروپایی جای میگیرد. این زبان به زبان فارسی میانه دگرگونی یافت که زبان ادبی و نوشتاری و رسمی روزگار ساسانیان بود و سپس به زبان فارسی نو یا فارسی دری تغییر یافت؛ این زبان از زبان نیاایرانی (زبان ایرانی باستان) سرچشمه گرفتهاست. فارسی باستان مانند بقیهٔ زبانهای ایرانی باستان نزدِ گویشورانِ بومی خود به نام زبان آریا شناخته میشد.
فارسی باستان در کنار زبان اوستایی تنها زبانهای ایرانی روزگار کهن هستند که نوشتار یا سنگنبشتهای از آنها به جا ماندهاست. زبان فارسی باستان در باختر و جنوب باختری ایران، سخن گفته میشدهاست و دیرینهترین نوشتهای که از آن بر جا مانده، به سدهٔ ششم پیش از میلاد بازمیگردد؛ ولی باید این نکته را در نظر داشت که زبان بیشتر مردمان جنوبباختری ایران، زبان ایلامی بودهاست.
تکامل زبان پارتی و پهلوی
زبان پارتی
زبان پارتی، پهلوی یا پهلوانی که در منابع معاصر به آن پهلوی اشکانی یا پهلوی شمالی میگویند، یک زبان منقرض شده از خانواده زبانهای ایرانی شمال غربی بودهاست. دولتهای اشکانی، نظیر اشکانیان ایران، ارمنستان و… از آن بهعنوان زبان درباری استفاده مینمودند. زبانهای ایرانی شمال غربی معاصر، همچون زبانهای کردی، تاتی، بلوچی، تالشی، مازندرانی، گیلکی و زبانهای مرکزی با زبان پارتی از یک خانواده هستند.
زبان پارتی به دلیل حکومت طولانی مدت دودمان اشکانی بر ارمنستان تأثیر بسیار زیادی روی زبان ارمنی گذاشت و بخش بزرگی از فرهنگ واژگان این زبان را کلمههای پارتی تشکیل میدهند. زبان ارمنی تا به امروز تعداد زیادی از واژههای پارتی را در دل خود محفوظ داشتهاست.
فارسی میانه
زبان پارسیگ (𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪)، شناخته شده به پهلوی ساسانی یا پهلوی جنوبی در ادبیات فارسی نو، و نامور به پارسی میانه در نوشتههای دانشگاهی، یکی از زبانهای ایرانی میانه است که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جایگاه زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی ساسانی، بدان سخن گفته میشد. پارسیگ به شاخهٔ زبانهای ایرانی جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفتهاست و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانی زنده، از جمله زبان اچمی (لارستانی)، و زبان کوهمره ای است.پارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی است که بنا به گزارشها، از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان بهعنوان زبان رسمی سراسر شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشتهاست. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان بهشمار میآید، پارس بود. در دوران اشکانیان فارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگنبشتهها و اسناد ساسانیان و کتابهای بسیاری به این زبان نوشته میشد.این زبان رفتهرفته و بهطور طبیعی دگرگونیهایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونیها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونیهای طبیعی زبان یادشده بودهاست؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی «گ»های پایان واژه میافتادهاند. بنابراین، در دورههای آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ (ـگ) یا فارسی (برای نمونه در نوشتههای نریوسنگ، در شاهنامه و همینطور در نوشتههای عربها و ایرانیان عربینویس شاهد چنین کاربردی هستیم). از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی سخن میگفتند به دلیلی به فارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری میدادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان فارسی میانه را در متنهای کهن فارسی نو پهلوی و در متنهای کهن عربی فهلوی نامیدهاند. قدیمترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است.
زبان فارسی نو
زبان فارسی نو یا فارسی نوین (همچنین با نامهای فارسی دری یا دَری در افغانستانو فارسی تاجیکی یا تاجیکی در تاجیکستان) گویش امروزینِ زبان فارسی است که از سَدههای دوم یا سوم میلادی تاکنون در ایران بزرگ و حوزههای فرهنگی-تمدنی آن صحبت میشود. فارسی نو از لحاظ زمانی-ادبی بهطور معمول به سه دورانِ فارسیِ نویِ نخستین (قرن ۱ یا ۲ خورشیدی)، فارسیِ نویِ کلاسیک (قرن ۳ تا ۱۱ خورشیدی) و فارسیِ نویِ معاصر (قرن ۱۲ خورشیدی تا کنون) تقسیم میشود.
نخستین اشارهها به واژهٔ دری در آثار ابن مقفع، حمزه اصفهانی، ابن ندیم و یاقوت حموی دیده میشوند. این اشارات دربارهٔ گویش منطقه پارس در دوره پایانی شاهنشاهی ساسانیان بودهاند. بنابر گزارش ابن مقفع، پارسی، زبان موبدان و دانشمندان و اهالی پارس بودهاست و منظور، پارسی میانه بوده که براساس سنت ادبی به پهلوی نیز شهرت یافتهبوده. دری، زبان شهرهای مدائن، دادگاه سلطنتی ساسانیان و دربار تیسفون ساسانیان بودهاست. در میان مردم خراسان، گویش مردم بلخ، غالب بودهاست. دری در بخشهای شرقی امپراتوری ساسانیان یعنی خراسان رواج داشته تا جایی که در دوره ساسانیان تدریجا زبان پارسی به زبان پارتی پیوند خورده و هیچ گویشی بجز پارسی در خراسان باقی نماندهاست. بدین ترتیب دری یک شکل از زبان پارسی که گویش معمول پارس بوده، میباشد.بنابر گزارش مقدسی، دری، گویش صاحب منصبانِ بخارا بودهاست. پژوهشگران بر این باورند که دری زبان رسمی و اداری و دیوانی شاهنشاهی ساسانی بوده و توسط صاحب منصبان ساسانی در شرق ایران گسترش یافته و به زبان صاحب منصبانِ خراسان قدیم تبدیل شدهاست. آثار ابن مقفع نشانگر گسترش دری به سوی شرق بودهاست. پس از تازش عربها تا زمان یعقوب لیث، زبان رسمی حکمرانانی که بر ایرانزمین حکومت میکردند، زبان عربی بود. در این دوران سختگیریهای فراوانی از سوی حکمرانان برای بهکار بردن زبان پارسی وجود داشت.
زبان فارسی در دو قرن حکومت اعراب
ایرانیان بر خلاف دیگر اقوام مغلوب، زبان و فرهنگ و آیینهای پیش از اسلام خود را تا حد قابل توجهی همچنان حفظ کردند. سپس با تشکیل نخستین حکومتهای مستقل ایرانی در شرق ایران، زبان فارسی نیز به عنوان زبان رسمی دربار و زبان ادب و علم در برابر زبان عربی قد علم کرد و نخست در ماوراالنهر و خراسان و در سدههای بعد در سراسر ایران، آثار متعدد منظوم و منثوری به این زبان به وجود آمد.
از زمان سقوط ساسانیان تا این تاریخ، ایران به مدتی بیش از دو سده در اشغال نظامی تازیان بود و حاکمان سراسر ایران عربهایی بودند که از سوی خلفا تعیین میگردیدند و این در تاریخ جهان یکی از طولانیترین دورههای اشغال سرزمینی به توسط قوای بیگانه است.
البته پیش از یعقوب، طاهر ذوالیمینین بنیادگذار سلسلهی طاهریان که ایرانی بود از سوی مامون به حکومت منطقهی شرق بغداد منصوب شده بود و دربارهی او نوشتهاند که چند روزی پس از آنکه به مقر حکومت خود رسید، نام خلیفه را از خطبه حذف کرد و روز بعد جسدش را یافتند. برخی در درستی و نادرستی این روایت تردید کردهاند، ولی اگر هم کشته نمیشد و به مرگ طبیعی میمرد و همین ...طلحه فرزند طاهر دومین امیر طاهری است که پس از مرگ طاهر به نیابت از عبدالله بن طاهر یا بهطور مستقیم به فرمان مأمون، خلیفه عباسی، حکومت خراسان بزرگ را در دست گرفت او بر خلاف پدر خویش در سراسر دوران حکومت خود مطیع مأمون، خلیفهٔ عباسی بود و از فرامین و دستوراتش پیروی میکرد.
اما کار یعقوب از گونهای دیگر بود. او خود به قدرت رسید و برگزیدهی خلیفهی عباسی نبود. هدف او نیز تنها این نبود که با استقلال در ایران حکومت کند، بلکه در صدد بود که دستگاه خلافت عباسیان را برچیند و به همین قصد به سوی بغداد لشکرکشی کرد و پیشنهاد صلح خلیفه را نیز نپذیرفت. ولی مرگ نا به هنگام به وی فرصت نداد که طرح خود را عملی سازد. یعقوب با چون این روحیهای وقتی شاعران برای نخستین بار به رسم معمول در دربار بغداد پیروزیاش را بر دشمنان به زبان عربی تهنیت گفتند، به صراحت به آنان گفت: «چیزی را که من اندرنیابم چرا باید گفت؟» پس شاعران وی را به فارسی مدیحه گفتند، در اشعاری که از نظر شعری سست بود و این خود نشانهی آغازین بودن شعر درباری به فارسی است.
زنده ماندن زبان فارسی و آیینهای ایرانی در دو سدهی نخست هجری، بیهیچ گونه تردیدی مدیون دلبستگی ایرانیان به زبان مادریشان بوده است که در این مدت دراز به این زبان با یکدیگر گفتوگو کردهاند، برای کودکان خود لالایی خواندهاند، برای آنان قصههایی را که از مادران خود شنیده بودند باز گفتهاند، در شادی و غم خود و دیگران شعر سرودهاند و دور از چشم محتسبان و در پشت درهای بسته به مانند پدران و مادران خود، مراسم نوروز و سده و مهرگان و … را نیز بر پا داشتهاند و بدینسان این سنتها را از نسلی به نسل بعد سپردند تا سرانجام در شرق ایران زمان استقلال به دست یعقوب لیث صفاری ( ۲۶۵- ۲۵۴) فرا رسید.
امیران سامانی که دوستدار علم و ادب بودند و به زبان عربی نیز تسلط نداشتند به ترجمهی کتابهایی که ایرانیان به زبان عربی نوشته بودند فرمان دادند (مانند «تاریخ الرسل و الملوک» و «تفسیر کبیر طبری») و یکی از آنان در این راه تا آن حد پیش رفت که برای ترجمهی تفسیر قرآن به زبان فارسی، از فقیهان ماوراالنهر فتوا کرد و آنان در پاسخ گفتند که ترجمهی تفسیر قرآن به زبان فارسی برای کسانی که عربی نمیدانند مجاز است و با این فتوا در آن سد استواری که به ویژه در علوم مربوط به دین اسلام در برابر زبان فارسی کشیده شده بود، رخنهای بزرگ حاصل آمد. شاهنامههای منظوم و منثور نیز همگی تا پایان همین دوره نوشته شدند.
امروز اگر از رودکی سمرقندی (مرگ در سال ٣۲۹) به عنوان پدر شعر فارسی یاد میکنیم و از نام و آثار دهها شاعر و نویسنده در سدههای سوم و چهارم هجری آگاهیم، همگی مرهون تاسیس این دو سلسلهی ایرانی در مشرق ایران است که زبان فارسی را عملا زبان رسمی اعلام کردند و مشوق پارسیسرایان و پارسینویسان شدند؛ نه چون طاهریان یا آل بویه (۴۴۸ – ٣۲۲) که به زبان عربی عنایت خاص داشتند؛ چون آنکه دو تن از وزیران معروف آل بویه، یعنی ابن عمید و صاحب بن عباد، خود از استادان ادب عربی بودند به گفتهی ثعالبی در مجلس صاحب بن عباد دست کم۲٣ شاعر عربزبان از جمله ستایشگران وی بودند.
مرداویج بنیادگذار آل زیار نیز، که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود، به زنده کردن آیینهای ایرانی و رسوم و دربار ساسانی اهتمام تمام داشت. وی که از خلفای عباسی بیزار بود خود را شاهنشاه خواند و به شیوهی ساسانیان بر تختی زرین نشست و تاجی چون خسرو انوشیروان بر سر نهاد. وی در سال ٣۲٣ (برای نخستین بار پس از سقوط ساسانیان) فرمان داد به مناسبت سده، جشن باشکوهی در اصفهان بر پا کنند؛ ولی چهار روز بعد در همان شهر به دست غلامی ترک کشته شد. افراد خاندان آل زیار نامهای ایرانی داشتند و یکی از آنان کیکاووس بن اسکندر مولف کتاب معروف قابوسنامه به فارسی است.
طاهریان
طاهریان کاری را که دویست سال به تأخیر افتاده بود، برای این سرزمین صورت دادند و سنگبنای استقلال نسبی قسمتهای وسیعی از سرزمین ایران را کار گذاشتند. ارتباط آل طاهر با خلافت عباسی چنان نزدیک بود که تصور چنین تحولی بیسابقه، در آغاز امر نمیرفت؛ اما کار آنان الگویی شد تا سامانیان که از وابستگی به طاهریان توانسته بودند، خود را به حکومت بخارا و ماوارءالنهر برسانند، در عین پیوستگی به خلافت عباسی زمینه مناسبی را برای تقویت و رشد روح استقلالطلبی در قلمرو حکومت ایجاد نمایند؛ البته همانطوری که محققین اشاره کردهاند، طاهریان مجبور بودهاند به نوعی حداقل وابستگی به خلافت را از خود نشان دهند؛ زیرا در آن شرایط چارهای غیر از آن وجود نداشت.
اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد که طاهریان و صفاریان با استقلال و آزادی ایران و احیای زبان فارسی باطناً موافقت داشتهاند؛ ولی رشد و تکامل ادبیات فارسی از دوره سامانیان آغاز گردید. در ایام قدرت طاهریان حکیم حنظله باد غیسی و ابوشکور بلخی و محمود وراق و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی و جمعی دیگر به گفتن شعر فارس مبادرت جستند
یعقوب لیث نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، بهعنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید.
دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان پارسی» آوردهاست:
«در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تأسیس کرد و زبان پارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تاکنون ادامه دارد.»
در زبان فارسی از هر دو عنوان «پارسی» و «دری» و گاه «پارسی دری» برای زبان فارسی امروزی استفاده میکنند. در ادبیات پارسی هم واژهٔ پارسی و دری را به یک معنا بهکار بردهاند. برای نمونه، بیت معروف از ناصر خسرو قبادیانی، که مداحی شعرا و اشعار عنصری در وصف سلطان محمود غزنوی را نکوهش میکند:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را
و در جای دیگر به دو دیوان خود به دو زبان پارسی و تازی اشاره میکند:
بخوان هر دو دیوانِ من تا ببینی
یکی گشته با عنصری بُحتری را
اشعار به پارسیّ و تازی
برخوان و بدار یادگارم
سامانیان
توجه سامانیان به زبان فارسی
خاندان سامانی یکی از خاندانهای اصیل ایران است که نسل آن به بهرام چوبین سردار معروف ساسانی می رسید. شاهان این خاندان در احترام به میهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیاء سنن قدیم ایران و علی الخصوص در ترویج زبان پارسی کوشش بسیاری بکار می بردند و به این نظر در تشویق شاعران و نویسندگان و مترجمان نکته یی را فرو نمی گذاشتند مثلاً چون دیدند که کلیله و دمنه ی پهلوی مدروس شده و ممکن است مردم ایران بر اثر رغبتی که بدان دارند از ترجمه ی عربی آن که به دست عبدالله پسر مقفع صورت گرفته بود استفاده کنند، به ترجمه ی آن از تازی به نثر پارسی فرمان دادند و این کار در عهد سلطنت نصر بن احمد سامانی ( 301- 331 هجری) انجام شد و سپس به همت وزیر او ابوالفصل بلعمی، رودکی شاعر مشهور آن را از نثر به نظم پارسی در آورد. و یا چون دو کتاب مشهور محمد بن جریر الطبری (متوفی به سال 310) یعنی تاریخ الرسل و الملوک و جامع البیان فی تفسیر القرآن او در خراسان شهرت یافت، ابوصالح منصور بن نوح سامانی ( 350- 366 هجری) نخستین را به همت وزیر خود ابوعلی محمدبن ابوالفضل محمد بلعمی و دومین را به دست گروهی از فقیهان به پارسی در آورد و این هر دو ترجمه اکنون در دست و از ذخایر گرانبهای ادب پارسی است.
نثر پارسی در قرن چهارم
نثر پارسی این دوره تنها از همین آثار گرانبها بهره مند نبود بلکه آثار متعد دیگری نیز درین عهد به وجود آمده که برخی از آنها هنوز باقی و از آن جمله است:
1. کتاب «عجایب البر والبحر» یا «عجایب البلدان» از ابوالمؤید بلخی که حاوی اطلاعات ذیقیمتی راجع به نواحی مختلف خاصه ایرانست.
2. کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که مؤلف آن معلوم نیست ولی چنانکه در مقدمه ی آن ذکر شده تألیف آن به سال 372 هجری صورت گرفته است.
3. کتاب «الابنیة عن حقایق الادویة» از ابومنصور موفق هروی در داروشناسی (1) که نسخه یی از آن به خط اسدی طوسی شاعر موجودست.
4. «ترجمه ی تاریخ طبری»، یا تاریخ بلعمی که اصل آن یعنی تاریخ الرسل والملوک از محمد بن جریر الطبری است و ترجمه ی آن به فرمان ابوصالح منصوربن نوح به دست وزیر او ابوعلی محمد بن ابوالفضل محمد بلعمی به سال 352 با اضافات و استفاداتی از منابع دیگر صورت گرفته است.
5. «ترجمه ی تفسیر طبری» از جامع البیان محمد بن جریر الطبری معروف به تفسیر کبیر که به امر ابوصالح منصوربن نوح و بدست گروهی از فقهای خراسان و ماوراء النهر انجام شد.
6. «مقدمه ی شاهنامه ی ابومنصوری» از ابومنصور المعمری. این مقدمه که اکنون در دست است بنابر شرحی که خواهد آمد بر شاهنامه ی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان نوشته شده است.
از محمد بن ایوب الحاسب الطبری دانشمند معروف دو رساله ی شش فصل و استخراج در دست است و کتاب دیگری به نام «کشف المحجوب» در کلام اسمعیلیه از ابویعقوب سگزی باقیست که گویا از اصل عربی ترجمه شده باشد و در این صورت باید آن را از آثار اوایل قرن پنجم هجری شمرد.
از خصایص مهم دوره ی سامانی یکی تدوین تاریخ ایران و داستانهای ملی است به زبان پارسی. در قرن چهارم هنوز دنباله ی افکار و عقاید شعوبیه ی ایرانی باقی بود و این روحیه به همان نحو که در ادبیات عربی مایه ی سرودن بسیاری از اشعار وطنی به وسیله ی ایرانیان و تألیف کتب در ذکر تاریخ و مفاخر ایرانیان و مثالب تازیان شده بود، در زبان پارسی نیز باعث تألیف بسیاری کتب و ذکر مفاخر گذشتگان گردید. این کتب در قرن چهارم معمولاً تاریخ های مشروح ایران قدیم یا داستانهای مفصل پهلوانان بود که با توجه به مأخذ کهن پهلوی یا مآخذ منقول از پهلوی به عربی تهیه و تألیف شده و از آن جمله است: «شاهنامه ی ابوالمؤید بلخی» که کتابی عظیم از تاریخ و داستانهای قهرمانی ایران پیش از اسلام تا غلبه ی تازیان بود. «شاهنامه ی ابوعلی بلخی - شاهنامه ی ابومنصوری» که در سال 346 هجری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی سپهسالار خراسان، به وسیله ی چند تن از دهقانان گردآوری شده و از لحاظ اتقان مآخذ و نظم مطالب ظاهراً بهترین شاهنامه ی منثور قرن چهارم بوده است. بر این کتاب ابومنصور المعمری وزیر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق، مقدمه یی نگاشته که اکنون باقی و از آثار گرانبها و معتبر نثر پارسی است. نخستین شاعری که از این کتاب برای ایجاد یک شاهنامه ی منظوم استفاده کرد دقیقی و بعد از او استاد ابوالقاسم فردوسی است.
نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود. در نثر این دوره و تمام آثاری که بعد از آن به سبک این عهد نوشته شد اثری از لغات مشکل عربی و ذکر امثال عرب یا آوردن اشعار تازی به قصد آرایش کلام و نظایر آن مشهود نیست بلکه نثری است روان و طبیعی و مبتنی بر روش تکلم عموم و با جمله های کوتاه و روشن و خالی از ابهام و تعقید. تکرار افعال و آوردن افعال کامل بی نقص و عدم توجه به مقدمه چینی های زائد بر اصل و سعی در صراحت الفاظ از خصایص عمده ی نثر فارسی در این دوره است.
شعر فارسی در قرن چهارم
اما از جهت شعر فارسی، قرن چهارم را باید یکی از بهترین دوره های ادبی زبان فارسی دانست. در نیمه ی دوم قرن سوم هجری یعنی در همان اوان که شعر عروضی پارسی نخستین مراحل حیات خود را می پیمود و چون کودکی نوخاسته افتان و خیزان پیش می رفت یکی از نوابغ بزرگ ادب فارسی یعنی ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی (م. 329) ولادت یافت و تمام قسمت اول حیات خود را در این قرن گذراند و تربیت شد تا آنجا که شاعری فحل گردید و چون با آغاز قرن چهارم رسید. مرتبتی یافت که به قول ابوالفضل بلعمی او را در عرب و عجم نظیری نبود. بیست و نه سال اول قرن چهارم دوره ی استحصال رودکی از رحماتی بود که در آغاز حیات خود یعنی در اواخر قرن سوم کشیده بود. رودکی شعر فارسی را از حالت ابتدائی و ساده ی خود بیرون آورد، در انواع مضامین و اقسام مختلف شعر از قبیل قصیده، غزل، مثنوی، رباعی و ترانه وارد شد و از همه ی آنها پیروز بیرون آمد. به قولی که معقول تر و مقبول تر است نزدیک صد هزار بیت (صد دفتر) و به قولی دیگر که قبول آن دشوار می نماید یک میلیون و سیصد هزار بیت شعر از خود به یادگار گذاشت. کتاب کلیله و دمنه را به نظم فارسی در آورد، قصیده های بزرگ ساخت، و غزلهای لطیف که عنصری هم خود را در برابر آنها عاجز می یافت سرود. رودکی سخنی شیرین، کلامی لطیف و طبیعی و خالی از هرگونه اشکال دارد و اگر از کهنگی زبان و لهجه ی او که نسبت به ما امری طبیعی و نتیجه ی گذشت ده قرن و نیم مدت است، بگذریم باید سخن او را به همان اندازه ساده و سهل بدانیم که سخن فردوسی و سعدی را. به هر حال رودکی پدر شعر فارسی است و در این امر خلافی نتوان کرد و از همین جاست که شاعران بعد از وی او را «استاد شاعران» و «سلطان شاعران» لقب داده اند از اشعار اوست:
زمانه پندی آزادوار داد مرا ... زمانه را چو نکو بنگری همه پندست
بروز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری ... بسا کسان که بروز تو آرزومندست
زمانه گفت مرا خصم خویش دار نگاه ... کرا زبان نه ببندست پای در بندست
تا جهان بود از سر آدم فراز ... کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان ... راز دانش را بهر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند ... تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است ... وز همه بد بر تن تو جوشن است
در همان سال که ستاره ی نبوغ رودکی از افق آسمان ادب فارسی افول می کرد درخشانترین ستاره ی شعر و هنر یعنی فردوسی پای در مطلع حیات نهاد ( 329 هجری) و چنانکه خواهیم دید با آغاز دوره ی شاعری این آزاد مرد شعر پارسی به کمال رسید:
تهنیت باید که در ملک سخن ... گر شکوفه فوت شد نوبر بزاد!
در اواخر حیات رودکی و بعد از او شاعران دیگری هم در دربار سامانیان و در خراسان و ماوراء النهر تربیت می شدند و توجه سلاطین سامانی بدانان باعث پیشرفت کار ایشان و فزونی نظایر آنان بود به حدی که قرن چهارم از حیث کثرت شعر و شاعر قرن کم نظیری بوده است.
قلمرو سامانیان و بوییان
زبان فارسی در روم شرقی (آسیای صغیر)
زبان فارسی به همراه سپاهیان الب ارسلان (پادشاهی ۴۵۵ – ۴۶۵) وارد آسیای صغیر گردید. دربار سلجوقیان روم (۴۷۰- ۷۰۰) در آن منطقه یک محیط کاملا ایرانی بود و بیشترِ وزرا و رجال آن نیز ایرانی بودند. از نظر شعر فارسی دربار آنان درباری بود به مانند دربار سلطان محمود غزنوی. نامهنویسی در این دربار به زبان فارسی بود که مجموعههایی از آن در دست است. به جز شاعران ایرانی، عدهای از اهالی آسیای صغیر نیز به فارسی شعر میسرودند. در قرن ششم و هفتم در آن سرزمین بیشتر کتابها به زبان فارسی نوشته میشد.
نامههای پادشاهان عثمانی بیشتر به فارسی بود؛ ولی پس از مدتی، زبان فارسی تنها به صورت زبان دوم و خاص طبقهی اشراف و درسخواندگان درآمد.
یکی دیگر از علل رواج زبان فارسی در آسیای صغیر، حملهی مغول به ایران بود و مهاجرت عدهای از ایرانیان به آن سرزمین که مهمترین آنان مولانا جلالالدین است.
پس از سلجوقیان روم، نوبت به آل عثمان میرسد (۶۹۹- ١٣۴۲) که دورهی امپراتوری آنان از سال ۸۵۷ با فتح استانبول به دست سلطان محمد دوم معروف به فاتح آغاز گردید. در نیمهی نخست این دوره، زبان فارسی که مورد توجه کامل سلاطین عثمانی قرار داشت، زبان شعر و ادب و مکاتبه و تالیف کتاب بود. چون آنکه حتا سلطان سلیمان عثمانی (۹۲۶- ۹۷۴) شاعری به عارف چلبی را مامور ساخت تا تاریخ آل عثمان را به شعر فارسی و به سبک شاهنامهی فردوسی بسراید. (کتاب Suleymanname, The Illustrated History of Suleyman The Magnificient، ( سلیماننامه، تاریخ مصور سلیمان کبیر)، نوشتهی Esin Atil)
نامههای پادشاهان عثمانی نیز بیشتر به فارسی بود؛ ولی پس از مدتی، زبان فارسی تنها به صورت زبان دوم و خاص طبقهی اشراف و درسخواندگان درآمد. با فتوحات سلاطین عثمانی در اروپا، زبان فارسی همراه سپاهیان آنان به شبهجزیرهی بالکان نیز راه یافت که آثاری از آن موجود است.
لینک یوتوب سازنده ویدیو
https://www.youtube.com/watch?v=eUpJ...