.
جزئیات، سال به سال اهمیت بیشتر و بیشتری پیدا میکنند. گرههای طناب، از تصاویر پررنگ سر بابی مور و سر بابی چارلتن، سر الف رمزی و سر جف هرست آغاز میشوند...
سپس جملهی بینظیر کنت وولستنهولم که تک تک کلمات و ترکیبهای آن تا سالها به معیاری در ادبیات گزارشگری و فولکلور فوتبال انگلستان درامد:
Some people are on the pitch! They think it's all over!
بعضیها به زمین ریختند و فکر میکنند بازی تمام شد...
(و در همان لحظات هرست گل چهارم را میزند)
It is now, it's four!
حالا تموم میشه... چهارتا شد
و ستارگانی که برخلاف تمام نسلهای بعد از خود در بریتانیا، هیچگاه زندگی مدل سلبریتی نداشتند، مدالهایشان را در کهنسالی به خاطر ورشکستگی در شغل های خود فروختند، علیرغم حضور همیشگی نام "تیم 66" قبل از تورنمنتها، آنها در عزلت و فراموشی و گاهی تنگنای مالی روزگار گذراندند
!
طرفداری از تیم ملی انگلستان، زندگی با رویایی دیرین و خاطراتی شیرین است. امیدی همیشگی. لذت پیش رفتن. لذت چهار سالهی "ایندفعه دیگه میشه!" لذت کنار هم گذاشتن عکس شاه کیگان و جف هرست. بابی چارلتن و گری لینه کر. الف رمزی و بابی رابسن. الن شیرر و مارتین پیترز. بابی مور و فردیناند. رونی و گریوز. جرارد و جک چارلتن لمپارد و الن بال... و در این دوران، هری کین در کنار هر کدام از آن مردان....
و البته لذت دنیایی که در آن، نه 50 دوربین و یک اتاق مملو از ال سی دیها در جایی کیلومترها دورتر از ورزشگاه، که چشمان مردی شبیه هر کدام از ما قرار است سرنوشت را رقم بزند....
بله، آن توپ توپ جف هرست کرد!!!!