قدر آن نابغه را بدانیم
محبوب ترین شخصیت ها
۱_ هر کس یک صفحه شاهنامه می خواند او را می شناسد (رستم)
پهلوان ها در داستان های فردوسی معمولا شخصیت های محبوب هستند. رستم معروفترین شخصیت شاهنامه و یکی از شخصیت های اصلی آن هست . او از همان اول به شکلی غیر طبیعی بود و به شکل سزارین به دنیا آمد. پدرش زال و از نوادگان سام اما مادرش از نوادگان ضحاک هست . از داستان های محبوب او می توان به رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار اشاره کرد . در نهایت او توسط برادر ناتنی اش کشته شد.
۲_ مبارزی از میان مردم (کاوه آهنگر)
هنگامی که پسر او توسط ضحاک برای دادن مغزشان به مارها به اسارت در آمده بود او وارد کاخ ضحاک شد و با شجاعت اعتراض خود را بیان کرد و از یک تکه چرم پرچمی را ساخت که نماد خیزش شد و بعد فریدون ظهور کرد. از سرنوشت او چیزی بدست نیامده.
۳_ رویین تن (اسفندیار)
پدر او گشتاسپ بود و در زمان تولد او زرتشت ظهور کرد و اسفندیار همه جای بدنش رویین تن شد جز چشمانش . طبق گفتی برخی پدر او برای اینکه تاج و تخت را به او بدهد شگفت اگر رستم را بکشد این کار را می کند او در چند نبرد رستم را تا پای مرگ برد اما زال از سیمرغ کمک گرفت و سیمرغ راز را به او گفت و سرانجام اسفندیار در آغوش رستم از این دنیا رفت .
۴_ پاک و مظلوم (سیاوش)
او در کودکی و نوجوانی نزد رستم بزرگ می شود زیرا کیکاووس معتقد بود او باعث مرگ همسرش شده است . اما وقتی او به پدر واقعی میرسد سودابه همسر شاه دلبسته او می شود اما می بیند سیاوش بسیار پاک هست به او تهمت می زند سیاوش از آتش می گذرد. او به جنگ با توران می رود و برای صلح به آنجا می رود اما کشته می شود .
۵_ از نظر شما
منفورترین ها
۱_ کابوسی برای ایران (ضحاک)
او برای رسیدن به تخت پادشاهی عجله دارد و با فریب ابلیس پدرش را می کشد و او به ایران حمله می کند و ابلیس در نقش یک آشپز شانه های او را می بوسد و دو مار از شانه هایش بیرون می آید و بعد ابلیس برای جلوگیری از درد می گوید او باید برای مارهایش مغز جوانان را تهیه کند و سرانجام توسط فریدون کشته می شود.
۲_ دشمن اصلی ( افراسیاب)
او بزرگترین پادشاه توران است. افراسیاب آنقدر از ایرانیان کینه دارد که به هر بهانه ای به ایران حمله می کند. در اولین حمله اش هم نوذر پادشاه ایران را می کشد و موفق می شود بر تخت شاهی بنشیند و اگر دلاوری قارن و زال و کشواد نبود، ایران از دست رفته بود.
۳_ از نظر شما
موجودات افسانه ای
۱_ اسبی افسانه ای ( رخش)
رستم سوار هر اسبی می شود آن اسب توان حمل او را ندارد اما یک رد به او می گوید اگر بخشی از خاک ایران را پس بگیرد این اسب را به او می دهد. رخش یار وفادار رستم بود و در کنار رستم کشته شد .
۲_ یار زال (سیمرغ)
پرنده ای عجیب، با ظاهری که ترکیبی است از بال های عقاب، چهره ای شبیه به سگ یا گرگ و پنجه شیر. او از داستان زال وارد شاهنامه می شود؛ وقتی پدر زال با بی مهری فرزندش را رها می کند، سیمرغ او را بزرگ می کند و از آن به بعد سیمرغ راهنمای زال و فرزند او رستم می شود.سیمرغ با انسان ها صحبت می کند، با آتش زدن یکی از پرهایش پیدا می شود و محل زندگی اش هم البرز کوه است. البته در کتاب های دیگر مثل منطق الطیر عطار، سیمرغ جور دیگری ترسیم شده.
۳_ از نظر شما
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
چو بگذشت سال از برم شست و پنج
فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
به پیش اختر دیرساز آمدم
بزرگان و با دانش آزادگان
نبشتند یکسر همه رایگان
نشسته نظاره من از دورشان
تو گفتی بدم پیش مزدورشان
جز احسنت از ایشان نبد بهرهام
بکفت اندر احسنتشان زهرهام
سربدرههای کهن بسته شد
وزان بند روشن دلم خسته شد
ازین نامور نامداران شهر
علی دیلمی بود کوراست بهر
که همواره کارش بخوبی روان
به نزد بزرگان روشن روان
حسین قتیب است از آزادگان
که ازمن نخواهد سخن رایگان
ازویم خور و پوشش و سیم و زر
وزو یافتم جنبش و پای و پر
نیم آگه از اصل و فرع خراج
همیغلتم اندر میان دواج
جهاندار اگر نیستی تنگ دست
مرا بر سرگاه بودی نشست
چو سال اندر آمد به هفتاد ویک
همی زیر بیت اندر آرم فلک
همی گاه محمود آباد باد
سرش سبز باد و دلش شاد باد
چنانش ستایم که اندر جهان
سخن باشد از آشکار ونهان
مرا از بزرگان ستایش بود
ستایش ورا در فزایش بود
که جاوید باد آن خردمند مرد
همیشه به کام دلش کارکرد
همش رای و هم دانش وهم نسب
چراغ عجم آفتاب عرب
سرآمد کنون قصهٔ یزدگرد
به ماه سفندار مد روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتادبار
به نام جهانداور کردگار
چواین نامور نامه آمد ببن
ز من روی کشور شود پرسخن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
مرسی که خوندید ❤️