سرِ سرخ و اسرارِ هویدا
بهنام مؤمنی
ــ شاید اگر جلوِ هر ۱۰۰ نفر اسم سریال کارآگاهان حقیقی (True Detective) را بیاورید، بیدرنگ از فصل اول و سومش حرف بزنند. بهندرت پیش میآید کسی اصلاً فصل دوم این سریال را به یاد داشته باشد. همه این سریال را با متیو مککانهی و سیگار کشیدنها و حرف زدن آهسته و کندش یا ماهرشالا علی میشناسند؛ اما برای من فصل دوم این سریال چیزی فراتر از این حرفهاست.
در فصل دوم سه کارآگاه زخمخورده و معمولی به هم میپیوندند تا راز قتلی را کشف کنند. کشف راز همانا و اطلاع از شبکهای گسترده از فساد همانا. همهٔ مسئولان شهری و حتی کشوری در زنجیرهای قدرتمند درگیر فسادند. به هیچکس نمیشود اعتماد کرد. هرکس علیه شبکهٔ فساد حرفی بزند یا کاری بکند، کشته خواهد شد. باوجودِ کشته شدنِ بعضی از دانههای زنجیرهٔ فساد، هیچگاه سردسته یا سردستههای فساد مشخص نمیشوند.
کارآگاهان (وودرو، وِلکورو، و بِزِریدیس) به هم میپیوند تا فساد را ریشهکن کنند. غافل از آنکه با شبکهای از فساد مواجهند که نزدیکترین همکارانشان را هم آلوده کرده است.
پس از کشوقوسهای فراوان، شبکهٔ فسادْ وودرو و وِلکورو کشته میشوند و بِزِریدیس از شهر فرار میکند و سندهای رسوایی مسئولان شهری و حتی کشوری را به ونزوئلا میبرد تا آنها را بهکمک خبرنگاری منتشر کند.
ــ اینها را گفتم که به اینجا برسم که وضعیت فوتبال ایران بیشباهت به فصل دوم سریال کارآگاهان حقیقی نیست. شبکهای از فساد سایه انداخته بر فوتبال ایران و هر اتفاقی که وقوعش در ظاهر محال بهنظر میرسد، بهراحتی و با تغییری دلبهخواه بهنفع یک تیم به وقوع میپیوندد. قوانین بیدلیل و غیرمنطقی وضع میشوند، هیچکس چراییِ وضع قوانین بیپایه و اساس را نمیداند، یکشبه قوانین را تغییر میدهند، محدودیت ایجاد میکنند، محدودیت را دور میزنند، با رانت و فساد و پاچهخاری پست میگیرند، بابت هر رفت و برگشتی هزاران دلار به جیب میزنند، و... . هر کس سر این سفره باشد، بیبهره نمیماند.
هرکس علیه شبکهٔ فساد حرفی بزند، بهسرعت خلع میشود و هیچکس هم نمیفهمد بندهخدا چه شد و کجا رفت! شبکهٔ فساد بهراحتی قانونهای دههاساله را تغییر میدهد، آدمها را جابهجا، خلع، یا منصوب میکند، اتفاقات محال را بهگونهای که دیگر شگفتی و شگفتزدگیای از آنها باقی نمانَد، عادی میکند، کارآگاهان حقیقی را حذف و ترور شخصیتی میکند، پولهای فاسد را به شبکهاش وارد و خرج میکند، هر روز شبکه را گستردهتر میکند، و... .
ــ آیا کسی میتواند مقابل این شبکهٔ فساد بایستد؟ یقیناً «سرِ سرخی» باید داشت برای این مبارزه و مقابله. حلاجی میخواهد این مبارزه. اگر دست و پا و زبان این حلاج را ببُرند، بازهم قطرههای سرخ خونش بر زمینْ نقش «اناالحق» خواهد شد.
ــ شرایط به گونهای شده که سادهترین سؤالها را هم پاسخ نمیدهند. چرا پرسپولیس نباید و نمیتواند بازیکن خوب خارجی بخرد؟ چرا تیمهای صنعتی بودجههای نامحدود دارند؟ بودجهٔ تیمهای صنعتی از کجا میآید؟ آیا سپاهان و گلگهر و تراکتور و مس خصوصیاند؟ چرا یک بازیکن حاضر است قید حضور در پرسپولیس و آسیا را بزند و به تیمی معمولی و صنعتی برود؟ چرا پاداشی برای قهرمان لیگ درنظر گرفته نمیشود؟ چرا چرا چرا؟
ــ دندانهای شیر را شکستهاند و پاهایش را قلم کردهاند و حالا میگویند برو به جنگ کفتارها و شغالها!
ــ ما میمیریم و زیر خاک هم آرزو میکنیم که این روزگار تلخ و تباه بهتر شود. رؤیای ما همیشگی خواهد بود.
گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند
جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد
حضرت حافظ