طرفداری- لیستی که در ادامه مقابل روی شما قرار گرفته، کاملترین لیست از اصطلاحات فوتبالی است. در این مطلب اصطلاحات انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی و فرانسه را ترجمه کردهایم. طبیعتاً، بخش انگلیسی بهمراتب مفصلتر است. مطمئن نیستیم که توانسته باشیم تمام اصطلاحات مهم را جمعآوری کرده باشیم یا در توصیف هرکدام اشتباهی مرتکب نشده باشیم. در صورتی که پیشنهادی داشتید، حتماً از آن استقبال خواهد شد.
اصطلاحات انگلیسی
The 12th man
نفر دوازدهم، اصطلاحی است که به هواداران تیم اطلاق میشود. تیمها یازدهنفره به زمین میآیند و اگر حمایت هواداران چشمگیر باشد، آنها تأثیری دارند که انگار تیم با یک بازیکن بیشتر به زمین وارد شده است. این اصطلاح از کریکت وارد فوتبال شد و سبب شده باشگاههای زیادی از جمله بایرن مونیخ، مالمو، هلسینبورگ، آبردین، ورودربرمن، رنجرز، پاریسنژرمن، لاتزیو، لاینورد، ستاره سرخ، اسپورتینگ، فنرباحچه و ... این شماره را در تیم خود بازنشست کنند.
The 50+1 rule
قانون 1+50 در فوتبال آلمان کاربرد دارد، هرچند در انگلستان طرفداران بسیار زیادی دارد. به این معنی که بیشترِ سهام باشگاه باید در اختیار هواداران آن و نه شرکای تجاری باشد. به این شکل که در پایان، تصمیمات مهم را هواداران بهعنوان مالک اصلی باشگاه گرفته باشند. تا سال 1998 باشگاههای آلمانی تنها توسط انجمنی از اعضا مدیریت میشدند و بنا بود سازمان غیرانتفاعی باشند. تا این تاریخ هیچگونه مالکیت خصوصی در فوتبال این کشور سابقه نداشت. با قوانین فدراسیون فوتبال آلمان در سال 1998، باشگاه این اجازه را یافتند که تا 49 درصد مالکیت خود را در بورس عرضه کنند یا به کمپانیها بفروشند. به این ترکیب، سرمایه جذب کنند و همچنان حق رای برای اعضای باشگاه بماند.
Fifty-fifty
که به صورت «موقعیت 50/50» هم گفته میشود، وقتی است که بازیکنان دو تیم روی توپی سرگردان میجنگند. مثلاً وقتی توپ در مالکیت کسی نیست و دو بازیکن از دو تیم، همزمان به آن میرسند و معمولاً با تکلزدن، با هم روبرو میشوند.
Against the run of play
به معنی خلاف جریان مسابقه است. برای مثال وقتی تیمی موقعیت میسازد و توپ را در مالکیت دارد، بااینحال تیم حریف طی یک ضد حمله یا شروع مجدد به گل میرسد.
Anti-football
ضدفوتبال چیزی خلاف زیباییهای مسابقهی فوتبال است. وقتی تیمی با شیوهای بسته، دفاعی و گاه خشن در تلاش برای حفظ نتیجه یا استفاده از اشتباهات تیمی است که قصد حمله دارد. اولین استفاده از این واژه، مربوط به تیم آرژانتینی «استودیانتس» بود که سال 1968، مقابل منچستریونایتد در فینال جام باشگاههای جهان (آن زمان فقط قهرمان اروپا و آمریکای جنوبی مسابقه میدادند) بازی کرد و با گلی که خوان رامون ورون (پدرِ خوان سباستین ورون) در اولدترافورد به ثمر رساند، به قهرمانی رسید. این شیوه مدتها در لیگ برتر با استوک سیتی شناخته میشد.
Away goals rule
قانون گل زده در خانه حریف، قانونی است که حالا دیگر به آن صورت مورداستفاده نیست. طبق این قانون، گلزدن در خانهی حریف امتیازی مضاعف از گلزدن در خانهی خود، در مسابقات رفتوبرگشت داشت. برای مثال در نیمهنهایی لیگ قهرمانان در سال 2019، آژاکس در لندن توانست تاتنهام را 1-0 ببرد؛ اما چون در بازی برگشت تاتنهام در آمستردام، 3-2 برنده شد، با گل زده در خانه حریف صعود کرد. در واقع این قانون tie-breaker بود، یعنی تلاشی برای شکستنِ مساوی بین دو تیم.
این قانون اولین بار در جام برندگان (بین برندههای جامهای حذفی) در فصل 66-1965 مورداستفاده قرار گرفت. در آن مسابقه، دوکلا پراگ چکسلواکی مقابل بوداپست هونوید مجارستان بازی میکرد. دو مسابقه در مجموع 4-4 تمام شد؛ اما هونوید چون سه گل در چکسلواکی به ثمر رسانده بود، صعود کرد. قبل از اینکه این قانون تصویب شود، وقتی دو مسابقه با نتیجه مجموع مساوی تمام میشد، نیاز به برگزاری بازی سوم در زمین بیطرف وجود داشت. همینطور از اهداف این قانون، حمله کردن تیمها در خانهی تیم حریف بود تا مسابقات کسلکننده نشود.
Back of the net
«توی دروازه» یا «عقبِ تور» معنی میدهد که بیشتر اوقات با اشتیاق گفته میشود. گویا اولین مرتبه استیو کوگن، کاراکتری در سیتکامِ انگلیسی «من آلن پارتریج هستم» از این اصطلاح استفاده کرد.
The 3pm Blackout
در بریتانیا، قانونی وجود داشت که شنبه بین ساعات 14:45 تا 17:15 مسابقهای برگزار نمیشد. این قانون برای محافظت از لیگهای سطحپایین این کشور به وجود آمده. به این معنی که علاقهمندان بتوانند به ورزشگاههای منطقهی خود بروند، بازی تیم محلی را تماشا کنند (یا حتی در ساندی لیگ که برای آماتورهاست بازی کنند) و بعد برگردند و بازیهای مهم را از تلویزیون دنبال کنند. احتمالاً این قانون به زودی برداشته میشود.
Behind closed doors
«پشت درهای بسته» به مسابقهای گفته میشود که بدون حضور تماشاگران برگزار میشود. این مسئله عموماً بهعنوان یک تنبیه برای باشگاههایی در نظر گرفته میشود که نتوانستهاند هواداران خود را کنترل کنند و خطایی سنگین از سوی تماشاچیها سر زده است. هدف به نوعی جریمهی باشگاه است؛ چون آنها در درجه اول از حمایت هوادار محروم میشوند و در درجهی دوم قادر به کسب درآمد از بلیتفروشی آن مسابقه نیستند. در دورهی همهگیری کرونا، برای مدتی طولانی، مسابقات پشت درهای بسته برگزار شد که باعث شده بود از شور و اشتیاق فوتبال کاسته شود.
Bicycle kick
«ضربه قیچی برگردان» که کاری سخت است و تمیز انجامدادن آن، در توانایی بازیکنان کمی است، به حالتی گفته میشود که بازیکن از زمین جدا شده و توپ را با پا، به سمتی مخالف مسیرِ نگاهِ خود بفرستد. ارزش چنین ضرباتی، وقتی است که توپ وارد تور دروازه شود. طی سالهای اخیر کریستیانو رونالدو، وین رونی، فرانچسکو توتی، زلاتان ابراهیموویچ و پیتر کراوچ گلهای زیبایی به این صورت زدهاند. به چنین ضربهای در انگلیسی overhead kick و scissors kick هم میگویند. Bicycle به معنی دوچرخه کاربرد بیشتری دارد و به لحاظ واژهشناسی، بهخاطر شباهت حالت بازیکن روی هوا به پا زدنِ دوچرخه، این واژه برای آن در نظر گرفته شده است.
اولین نمونهی ثبت شده از چنین ضربهای مربوط به حوالی 1910 است که «رامون اونزاگا» بازیکن متولد باسک که در شیلی بازی میکرد. لئونیداس برزیلی که بزرگترین ستارهی فوتبال برزیل پیش از پله بود، یکی از مهمترین اسامی در سروشکل دادن به ضربهی قیچی برگردان است.
Big-game player
«بازیکنِ مسابقات بزرگ» به بازیکنانی گفته میشود که در مسابقاتی که اهمیت زیادی دارد، میتواند خود را از استرس جدا کرده و بهترین کیفیت خود را به نمایش بگذارد. زینالدین زیدان یا دیگو مارادونا چنین بازیکنانی بودند. بازیکنانی که ممکن بود در مسابقات معمولی، چندان درخششی نداشته باشند؛ اما مثلاً در فینال جام جهانی، بهترین مسابقهی خود را به نمایش بگذارند.
Bosman ruling
«قانون بوسمن» مسئلهای بود که با تلاشهای فوتبالیستی به اسم ژان مارک بوسمن در دیوان دادگستری اروپا به تصویب رسید و ازآنجهت، نام او را روی آن گذاشتهاند. قرارداد بوسمن با تیم RFC Liege بلژیک تمام شده بود و قصد انتقال به باشگاهی در فرانسه را داشت؛ اما بهموجب قوانین قدیمی، باید باشگاه بلژیکی نسبت به این انتقال رضایت میداد که این اتفاق رخ نداد. اگرچه بوسمن نتوانست به خواستهی خود برسد و پیشرفت کند، این قانون برای فوتبالیستهایی مثل روبرت لواندوفسکی، لوئیز انریکه، آندرهآ پیرلو، سول کمپل، استیو مکمنمن، مایکل بالاک، استبان کامبیاسو، هنریک لارسن، جیمز میلنر و رود گولیت بسیار فایده داشت. آنها توانستند گاه حتی بهموجب این قانون، بهراحتی به تیمهای رقیب منتقل شوند.
Bottling / Bottled it
معادل دقیقی ندارد و به نظر باید «باتل» یا حتی «بادل» کردن آن را معنی کرد. به معنی دستیدستی به هدر دادن قهرمانی یا برد است. عموماً وقتی تیمی فاقد شخصیت لازم برای حفظ صدر جدول با پیروزی در یک فینال مهم است و آن را به سادگی از دست میدهد، از این اصطلاح استفاده میشود. گاهی از اصطلاحی مشابه به اسم to Spurs a game هم استفاده میشود که مربوط به تاتنهام و دوران طولانی جام بهدستنیاوردن آنهاست. برای مثال در فصلی که لسترسیتی قهرمان شد، تاتنهام شانس بسیار خوبی برای قهرمانی داشت؛ اما با باختی که در دقیقهی 91 مقابل بورنموث برایشان به جا ماند، جام را به لستر تحویل دادند. از بزرگترین مثالها این اصطلاح، فینال لیگ قهرمانان 2005 است که میلان بازیای که 3-0 برده بود را 3-3 کرد و بعد در پنالتی به لیورپول باخت. همینطور بعدها که در فصل 14-2013 لیورپول قهرمانی را با باخت در خانه به چلسی از دست داد، از همین اصطلاح استفاده شد.
Brace
وقتی است که کسی در یک مسابقه دو گل به ثمر میرساند. در واقع یک گل کمتر از وقتی که بازیکن هتریک میکند. ترجمه کلمه به کلمهای از این واژه که بتواند منظور را منتقل کند، میتوان به «تجدید»، «جفت»، «زوج» و «پشت بند زدن» اشاره کرد. استفاده از این اصطلاح به صورت «brace of goals» از قرن نوزدهم در بریتانیا متداول بود؛ ولی بهمرور به صورت خلاصهشدهی Brace درآمد. در فارسی گاهی به عنوان «دبل» از آن یاد میشود.
Busby Babes
«پسران بازبی» لقبی بود که روی تیم رؤیایی منچستریونایتد در دههی 50 و 60 گذاشته بودند. سر مت بازبی مربی بزرگ منچستر، تیم جوانی ساخته بود که اینطور صدا زده میشد. او برخی از بازیکنان جوان خود را در حادثهی سقوط هواپیمای منچستریونایتد از دست داد.
Cap-tied
وقتی که بازیکنی برای یک تیم ملی در مسابقهای رسمی بازی کرده و توانایی تغییر تیم ملی خود را ندارد. در گذشتههای دور، چنین امکانی وجود داشت که مثلاً آلفردو دی استفانو هم از آن استفاده کرد و برای سه تیم ملی بازی کرد. بااینحال در حال حاضر سختگیریها نسبت به این مسئله بسیار افزایش یافته است، هرچند گاهی چنین تغییری ممکن میشود. مثلاً منیر الحدادی یک بازی ملی برای اسپانیا انجام داده بود و قصد داشت برای مراکش بازی کند. فیفا این اجازه را نداد؛ اما دادگاه حکمیت ورزش، سرانجام اجازهی جابهجایی را داد و الحدادی برای مراکش بازی کرد.
به دنبال این تغییر، فیفا هم تغییری جزئی در قوانین خود به وجود آورد و تصریح کرد اگر بازیکنی تنها سه بازی یا کمتر برای یک تیم ملی آن هم تنها پیش از 21 سالگی انجام داده باشد، میتواند در صورت وجود شرایط دیگر، تیم ملی خود را تغییر دهد.
Catenaccio
«کاتناچیو» یا دفاع بتونی اگرچه سبکی ایتالیایی تلقی میشود، توسط ایتالیاییها ساخته نشد. این سیستمی بود که اولینبار کارل راپان مربی اتریشی در دهه سی و چهل آن را به وجود آورد. بعدها نرئو روکو و هلنیو هررا دو مربی مشغول در لیگ ایتالیا با همین شیوه به موفقیتهای بسیاری رسیدند که پیشتر در سایت طرفداری مفصل به آن پرداختهایم. اینتر، تحت هدایت هررا (که خود آرژانتینی بود) توانست دومرتبه با ارائهی بازیهای تدافعی به قهرمانی اروپا برسد. دفاع چندلایه، کمی خشونت، بازیکنان دونده، دفاع نفربهنفر و تخصص در ضد حمله، از جمله خصوصیات این سبک بازی است.
Caught sleeping
با اندکی اغماض میتوان آن را «بازیکنی مشغول چرت زدن» یا «بازیکنی بهخوابرفته» ترجمه کرد. به وقتی گفته میشود که بازیکن یا بخصوص مدافعی از تمام انرژی خود برای بازی استفاده نکند و با تنبلی، موجبات گلزدن یا فرصت بهدستآوردن حریف را ساده کند. از اصطلاحات مشابهی مثل caught napping و switched off هم استفاده میشود.
Clean sheet
«کلین شیت» به وقتی گفته میشود که تیمی موفق به بستن دروازهی خود شود. از اصطلاح مشابه shutout در آمریکا استفاده میشود. در واقع، کاغذ یا ملافهای سفید را میتوان تصویر این واژه در نظر گرفت. دههی سی نخستینبار از این اصطلاح استفاده شد. در آن زمان نتایج و جزئیات مسابقه روی برگههای کاغذ نوشته میشد و وقتی تیم گل نمیخورد، در بخش مربوطه چیزی نوشته نمیشد، کاغذ سفید میماند و کلین شیت متولد شد. اگرچه برای مدافعان نیز کلین شیت یک آمار مهم تلقی میشود، در درجهی اول در خصوص دروازهبانها اهمیت دارد.
بوفون، فن در سار، کاسیاس، پتر چک، پپه رینا و مانوئل نویر بیشتر از دروازهبانهای دیگر دورهی اخیر کلین شیت کردهاند؛ اما در تاریخ فوتبال، نام ری کلمنس دروازهبان اسطورهای لیورپول، بالاتر از هر دروازهبانی در این زمینه میدرخشد. او سابقهی 460 کلین شیت را در حدود 1000 بازی رسمی داشت.
Cruyff Turn
«چرخش کرایوفی» اصطلاحی است که از یکی از مهمترین فوتبالیستها و مربیان تاریخ فوتبال، یوهان کرایوف نام گرفته است. این تکنیک در مسابقهی هلند و سوئد در جام جهانی 1974 متولد شد. در کنج محوطه جریمه، کرایوف که مقابل مدافع حریف یان اولسون قرار گرفته بود، با گرفتن حالتِ پاسدادن و یک شیوه از گولزدن و سپس یک چرخش 180 درجه، بازیکن سوئدی را جا گذاشت.
Cup-tied
به وقتی گفته میشود که بازیکنی بین دو باشگاه در میانهی فصل منتقل شده و به همین دلیل اجازهی بازی با پیراهن دو تیم را در جامی خاص ندارد. برای مثال لیگ قهرمانان در دورهای طولانی چنین قانونی داشت. از بازیکنانی که بابت این قانون بیشترین ضرر را کردند، میتوان به فرناندو مورینتس اشاره کرد که در ژانویه 2005 از رئالمادرید به لیورپول منتقل شد. او برای رئال در دور گروهی لیگ قهرمانان آن سال بازی کرده بود و به همین دلیل اجازهی بازی برای لیورپول را در ادامه پیدا نکرد. لیورپول، آن سال قهرمان لیگ قهرمانان شد، درحالیکه مورینتس اجازهی بازی برای تیم را نداشت. دو سال پس از آن، رونالدو هم شرایط مشابهی در پیراهن میلان داشت. این قانون از فصل 2018–2019 حذف شد.
Dead-ball specialist
در مجموع، توپ مرده به وقتی اطلاق میشود که توپ در جریان بازی نیست. وقتی توپ به اوت یا کرنر میرود، یا وقتی برای زدن ضربهی خطا کاشته میشود؛ در واقع توپ در موقعیت مرده قرار دارد. متخصص زدن توپهای مرده، در واقع عموماً همان بازیکنان ایستگاهیزن هستند. جونینیو پرنامبوکانو، پله، لیونل مسی، دیوید بکام، آندرهآ پیرلو، روجریو سنی، سینیشا میهایلوویچ، رونالد کومان و جیمی واردپروز چنین بازیکنانی هستند.
Designated Player
این اصطلاحی است که در MLS یعنی لیگ فوتبال آمریکای شمالی کاربرد دارد. در این لیگ، سقف دستمزد برای باشگاه وجود دارد. در حال حاضر این سقف 5.2 میلیون دلار (برای تمام بازیکنان) در سال است که البته تحت شرایطی میتواند تا 9 میلیون دلار افزایش یابد. «بازیکن برگزیده یا ویژه» قانونی است که به طور غیررسمی به «قانون دیوید بکام» هم مشهور است. در حال حاضر هر تیم اجازهی داشتن سه بازیکن را با چنین شرایطی دارد. در واقع بازیکنی که سقف دستمزد در مورد وی صدق نمیکند و میتواند دستمزدی بالاتر دریافت کند. در یک مثال از این قانون، سال 2019 زلاتان ابراهیموویچ 7.2 میلیون دلار سالیانه از گلکسی دستمزد دریافت میکرد، آنهم درحالیکه بازیکنان دیگر نمیتوانستند بیشتر از 530 هزار دلار در سال دریافت کنند.
The Double
«دوگانه» به وقتی اطلاق میشود که تیمی در یکفصل دو جام گرفته است. بیشتر اوقات، وقتی این اصطلاح استفاده میشود که بردن لیگ و یک جام مهم مطرح باشد.
Dive
«دایو» یا شیرجهرفتن، به وقتی گفته میشود که بازیکن برای گولزدن داور، تمارض نماید. در واقع با برخوردی کوچک یا حتی بدون برخورد با بازیکن حریف، خود را روی زمین بیندازد. بخصوص در محوطهی جریمه و پیش از اجراییشدن «کمکداور ویدئویی» این مسئله بیشتر رواج داشت. نیمار، آرین روبن، لوئیس سوارز، دیدیه دروگبا، اشلی یانگ و برخی بازیکنان ایتالیایی به این موضوع مشهور بودند.
Downing tools
که به صورت «downed tools» هم گفته میشود، معادل فارسی دقیقی ندارد. این اصطلاح جایی کاربرد دارد که بازیکن یا بازیکنانی، مانند حالت عادی برای پیروزی تیم خود تلاش نکنند تا با نتیجهنگرفتن، مربی اخراج شود. وقتی مربی و بازیکنان به مشکل میخورند، این یکی از راهکارهای زشتی است که در فوتبال بارها دیده شده است. برای مثال در خصوص ژوزه مورینیو چه در منچستریونایتد و چه در چلسی، گزارشهایی دراینخصوص وجود داشت. عموماً وقتی مربی رفتارهایی آزاردهنده نشان میدهد و بخصوص شکست را در مصاحبهی خود گردن بازیکن یا بازیکنان میاندازد، چنین مسئلهای رخ میدهد.
این اصطلاحی کارگری است که وارد فوتبال شده است. در واقع وقتی که کارگران به دلیل شرایط کار دست به اعتصاب یا هرگونه توقف کار میزنند تا اعتراض خود را نشان دهند.
Early doors
میتوان این اصطلاح را «دقایق اول بازی» ترجمه کرد. بخصوص مفسرین و گزارشگران زیاد از این واژه استفاده میکنند، بخصوص وقتی که تیمی کوچک مقابل تیمی بزرگ بازی میکند. به بیان دیگر، تیم کوچک اگر بتواند دروازهی خود را در دقایق ابتدایی بازی بسته نگه دارد، ممکن است بتواند نتیجه کسب کند. اگر گلی در دقایق ابتدایی مقابل تیمی بزرگ دریافت شود، این احتمال وجود دارد که گلهای بعدی هم از راه برسند. این اصطلاح از ایرلند شمالی آمده و اشاره به بستهبودن در ادارات دولتی در ساعات صبح داشته است. از استفادههای دیگر این اصطلاح مربوط به تئاترهای محبوب دورهی ویکتوریای (قرن 19) بود که افراد ثروتمند برای ورود راحت (اجتناب از فشار جمعیت) با ورود از طریق درهایی اختصاصی، زودتر از بقیه وارد سالن میشدند.
False nine
«نهِ کاذب» اصطلاحی است که این روزها بیشتر شنیده میشود. به وقتی اطلاق میشود که بازیکنی با خصوصیات مهاجم شماره 9، در جایی عقبتر از حالت طبیعی خود بازی میکند. در واقع زمانی که مهاجم، در کار بازیسازی و حتی دفاع نقشی مهم ایفا میکند. اگرچه پپ گواردیولا و یورگن کلوپ به استفاده از این شیوه شهرت دارند، تاریخ آن بسیار قدیمیتر است. اولین نه کاذب فوتبال را ماتیاس سیندلار مهاجم شهیر اتریشی دههی 30 میلادی میدانند که بعدها توسط آلمان نازی به قتل رسید.
Fergie's Fledglings
«جوجههای فرگی» اشاره به بازیکنان جوانی دارد که در ابتدای دههی نود توسط الکس فرگوسن به ترکیب منچستریونایتد راه یافتند. اگرچه آلن هانسن، مدافع سابق لیورپول در اظهارنظری معروف در آن زمان بهعنوان مفسر گفته بود نمیتوان با بچهها قهرمان شد، فرگوسن بارها با همان نسل این کار را تکرار کرد. در واقع این اصطلاح، برگرفته از پسران یا دردانههای بازبی است که پیشتر به آن اشاره شد.
Fergie Time
«فرگی تایم» یکی دیگر از اصطلاحاتی است که به سر الکس فرگوسن مربوط است. مربی سابق یونایتد، به پیروزی در دقایق آخر مسابقات شهرت داشت. این همان شیوهای بود که آنها توانستند به قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا در سال 1999 دست یابند.
Fox in the box
اگرچه معنی کلمه به کلمهی آن «روباه در قفس» است، این اصطلاح بهعنوان «گلزنِ بالفطره» ترجمه میشود. به مهاجمی فرصتطلب گفته میشود که هوش بالایی در محوطه جریمه نشان میدهد و میتواند توپها را به گل تبدیل کند؛ بازیکنی که لزوماً در بخشهای دیگر بازی چندان قدرتمند نیست. گرد مولر، گری لینهکر، گابریل باتیستوتا، رابی فاولر، فلیپه اینزاگی، رود فن نیستلروی، میروسلاو کلوزه و جیمی واردی چنین بازیکنانی بودند.
Football pyramid
«هرم فوتبال» اصطلاحی است که در خصوص سیستم لیگهای فوتبال به کار میرود. لیگها با قوانین مربوط به صعود و سقوط کار میکنند. به این معنی که بهترین تیمهای لیگهای سطح پایین، به سطح بالاتر و بدترین تیمهای تمام لیگها به سطح پایینتر میروند. این دقیقاً خلاف ورزش در ایالات متحده است که به صورت فرنچایز اداره میشود.
Foot like a traction engine
موتور کششی یکی از انواع موتورهای الکتریکی است که مثلاً در لوکوموتیو کاربرد دارد. وقتی پای بازیکنی را مانند چنین موتوری توصیف میکنند، اشاره به شوتهای قدرتمند وی دارد. این اصطلاح هم اولین مرتبه توسط شخصیت استیو کوگن، کاراکتری در سیتکامی انگلیسی به اسم «من آلن پارتریج هستم» به کار رفت.
Gaffer
به معنی آقا، مسئول یا رئیس است. در فوتبال انگلستان این واژه به سرمربی اطلاق میشود.
Galactico
واژهای اسپانیایی (معادل galactic) است که از این زبان به زبانهای دیگر رفته است. این اصطلاح در خصوص رئالمادریدی که در اوایل قرن بیستویکم با خریدهای سنگین پرز چشمها را خیره کرد، به کار میرفت بازیکنان بزرگی مثل رونالدو، زیدان، فیگو، روبرتو کارلوس، دیوید بکام و مایکل اوون برای این تیم خریده شدند.
Game of two halves
این اصطلاح را میتوان به صورت «مسابقهای با دو نیمهی متفاوت» ترجمه کرد. وقتی از آن استفاده میشود که تیمی در یکنیمه، تیم برتر زمین است و در نیمهی دیگر، حریف بهمراتب بهتر بازی میکند. مشخص نیست اولین مرتبه چه زمان از این اصطلاح استفاده شد؛ اما استفاده از آن در دههی نود افزایش یافت.
Get stuck in
این اصطلاح هم ترجمه دقیقی ندارد. استفاده از آن، بهنوعی دستوری است که فرضاً مربی برای بازیکن خود دارد؛ وقتی از این دستور استفاده میشود که به مدافع گفته میشود تکل بزند یا با تمام توان برای گرفتن توپ اقدام کند.
Ghost goal
«گل روحوار» چیزی بود که گاهی پیش از وجود تکنولوژی خط دروازه سابقه داشت. قانون میگوید تمام توپ باید از تمام خط عبور کرده باشد. باتوجهبه محدودیتهای موجود گاهی در صحنهای از سوی داور اعلام گل میشد که توپ کاملاً از خط عبور نکرده بود. یا برخلاف آن نیز ممکن است؛ زمانی که توپ به طور کامل از خط عبور کرده؛ اما داور متوجه نمیشود و دستور ادامهی بازی میدهد. این اصطلاحی بود که ژوزه مورینیو در مورد گل لوئیس گارسیا به چلسی از آن بهره برد.
در نیمهنهایی لیگ قهرمانان فصل 04-2005، لیورپول گلی به چلسیِ مورینیو زد که سرنوشت دو مسابقهی رفتوبرگشت را مشخص کرد. دومین گل از این جنس، گل فرانک لمپارد به آلمان در جام جهانی 2010 بود که با وجود عبور از خط دروازه، داور دستور به ادامهی مسابقه داد.
Giant-killing
«غول کُش» به تیمی گفته میشود فراتر از انتظار ظاهر میشود و به موفقیتی غیرقابلانتظار میرسد. از اصطلاح David and Goliath به معنی «داوود در برابر جالوت» هم به همین مفهوم استفاده میشود که اشاره به جنگی معروف در بنی اسرائیل دارد که در کتاب مقدس هم به آن اشاره شده است. مثلاً یونانی که قهرمانی یورو 2004 شد، چنین شرایطی داشت. لسترسیتی هم با چنین شرایطی به قهرمانی لیگ برتر رسید.
GOAT
«بزرگترین در تاریخ» اصطلاحی است که به صورت خلاصهشدهی GOAT (متفاوت از goat به معنی بُز) به کار میرود. در خصوص رونالدو، مسی، مارادونا، پله، لبران جیمز، مایکل جردن، مایکل شوماخر، مارکوس سنا، راجر فدرر، محمد علی، تام بریدی و تایگر وودز از این اصطلاح استفاده میشود. در واقع هیچ مرجعی نیست که بتواند بهترین فرد تاریخ یک ورزش را اعلام کند و بیشتر در صحبت طرفداران چنین چیزی نمود پیدا میکند.
Golden goal
گل طلایی قانونی بود که برای مدتی کوتاه در فوتبال جهان کاربرد داشت و بعد حذف شد. در دو وقت 15 دقیقهای اضافه، بهموجب این قانون اگر گلی زده میشد، بازی متوقف میشد و تیم گلزن برنده اعلام میشد. در جامهای جهانی 98 و 2002 و یوروهای 96 و 2000 از این قانون استفاده شد و لحظات تلخ و شیرینی برای هواداران ساخته شد.
از معروفترین گلهای طلایی میتوان به گل دیوید ترزگه به ایتالیا در فینال یورو 2000، گل بلان به پاراگوئه در جام جهانی 98، گل بیرهوف به چک در فینال یورو 96، گل کره جنوبی به ایتالیا در جام جهانی 2002 و گل ماریو ژاردل به رئالمادرید در فینال سوپرکاپ 2000 در پیراهن گالاتاسرای اشاره کرد. این قانون بسیار برای تیم بازنده دردناک بود و انتقادات بسیار، سبب شد عمر کوتاهی داشته باشد. جایگزین آن «گل نقرهای» از آن هم عمر کوتاهتری داشت. سرانجام فیفا و یوفا پذیرفتند که به شیوهی قدیمیتر، دوباره وقت اضافه را کامل برگزار کنند.
Group of Death
«گروه مرگ» توصیفی است که از گروههای سخت در تورنمنتها انجام میشود. زمانی از چنین اصطلاحی استفاده میشود که یک گروه، به شکلی عجیب شامل تیمهای قدرتمند باشد. اولین مرتبه از این اصطلاح (به اسپانیایی: grupo de la muerte) در جام جهانی 1970 استفاده شد که انگلستان (مدافع عنوان قهرمانی)، برزیل، چکسلواکی و رومانی همگروه شدند. 12 سال بعد، در جام جهانی 1982 هم دوباره همین اصطلاح جایی استفاده شد که آرژانتین (مدافع عنوان قهرمانی)، ایتالیا و برزیل در یک گروه قرار گرفتند.
Hairdryer treatment
«سشوار درمانی» یا «درمان با سشوار» اصطلاح دیگری است که مربوط به الکس فرگوسن است. منظور زمان است که مربی، به صورت کلامی به بازیکن یا بازیکنان در رختکن حمله میکند. تصویرِ این اصطلاح به این صورت است که طوری باد گرم از دهان مربی در فاصلهی نزدیک از صورت بازیکن خارج میشود که موهای بازیکن -مانند وقتی سشوار میشود- به عقب متمایل میشود. در یکی از مهمترین حوادث دراینخصوص، بعد از شکست به آرسنال در سال 2003، فرگوسن که از دست دیوید بکام بسیار عصبانی بود، لنگهکفشی را به سمت او پرت کرد که ابروی وینگر شماره 7 باشگاه را شکافت. چیزی که در نهایت باعث خروج وی از یونایتد و پیوستن به رئالمادرید شد. لویی فن خال، روی کین، پپ گواردیولا و نیل وارناک نیز به چنین رفتاری شهره هستند که بارها در مصاحبههای خود در سایت طرفداری هم آنها را خواندید، به این مسئله اشاره کردهاند.
Hand of God
«دستِ خدا» در فوتبال تنها به یک چیز و یکلحظه اشاره دارد. در بازی یکچهارم نهایی جام جهانی 1986، انگلیس و آرژانتین مقابل هم قرار گرفتند. در این بازی دیگو مارادونا دو گل تاریخی زد که باعث شد آرژانتینیها 2-1 برنده شود و در نهایت قهرمان آن مسابقات شدند. یک گل او، با دریبل نیمی از بازیکنان انگلیسی زده شد که بهعنوان گزینهای مهم در زمینهی بهترین گل تاریخ فوتبال مطرح است. گل دیگر او، با دست و دور از چشم داور زده شد.
گلی که مارادونا بعد از بازی گفت دست خدا بوده است. مسئله این بود که آرژانتین و انگلستان، در سالهای پیش از این مسابقه بر سر مالکیت جزایر فالکلند (مالویناس به قول آرژانتینیها) درگیر بودند. اگرچه بیشتر ساکنان این جزایر انگلیسیتبار هستند، فاصلهی آن بسیار به آرژانتین کم است. طی جنگی حدوداً هفتاد روزه در سال 1982 دو طرف بر سر تملک این جزایر جنگیدند که آرژانتینیها با بیش از 600 کشته، مجبور به کوتاه آمدن از حق خود شدند. مارادونا که تنفر بسیاری از حکومت بریتانیا و شخص مارگارت تاچر (نخستوزیر وقت) داشت، گلی که با دست زده بود را انتقام خدا از انگلیسیها دانست.
Hat-trick
«هتریک» به زمانی اطلاق میشود که بازیکن سه گل در یک مسابقه به ثمر برساند. «پرفکت هتریک» وقتی است که سه گلِ به ثمررسیده با سر، پای راست و پای چپ باشند. این اصطلاح از کریکت وارد فوتبال شده است. در کریکت، وقتی ضربهزننده به سه ضربهی پیاپی ضربه میزند، از این اصطلاح استفاده میشود. اولین استفاده از این واژه به سال 1858 برمیگردد که کریکتبازی به اسم اچ. اچ. استفنسون چنین کاری انجام داد. هواداران برای تشویق او، کلاهی ویژه به استفنسون دادند و این وجود «کلاه - hat» را در این واژه توضیح میدهد. جز رونالدو و مسی، بازیکنانی مثل جوزف بیکان، اروین هلمشن، پله، باتیستوتا، ژوست فونتین، گرد مولر، ساندور کوچیس، جف هرست، سادیو مانه، رابی فاولر، میشل پلاتینی، سوارز و لواندوفسکی دیگر بازیکنانی هستند که با هتریکهای خود ماندگار شدهاند.
Heavy metal football
«فوتبالِ هویمتال» اصطلاحی است که در مورد سبک بازی یورگن کلوپ گفته میشود. این سبک به شدت عمل، سرعت و تلاش جهت ضد حمله و توپگیری در جلوی زمین شهره ست. از زمانی که کلوپ در دورتموند بود، این اسم روی سبک او گذاشته شده بود؛ هرچند خود کلوپ، چندان با آن موافق نیست و خود را صاحبسبک نمیداند.
Holding role
به هافبکی گفته میشود که نقشی محافظتی در جلوی مدافعان دارد. او با تکل زدن یا خرابکردن بازی حریف، سعی میکند از بروز خطر مقابل دروازهی تیم او جلوگیری شود. کلود ماکلهله، انگولو کانته و روی کین چنین بازیکنانی بودند.
Hollywood pass
«پاس هالیوودی» به پاسی نمایشی گفته میشود که معمولاً در ارسال آن، ریسک زیادی صورت گرفته است. چنین پاسی در بیشتر مواقع دستاورد بزرگی ندارد و جهت جلبتوجه است. چنین بازیکنی زیاد توپ لو میدهد هرچند ممکن است پاس گلهای زیبایی هم گاهی ارسال کند.
Hoofing the ball
به معنی «زیر توپ زدن» است که یعنی ضربهای بیهدف به زیر توپ برای دورکردن خطر از مقابل دروازه یا محوطهی جریمهی خودی. مدافعان امروزی تا حد بسیاری در این زمینه پیشرفت کردهاند و قادر به دادن پاسهایی هدفدار هستند. در دورهای، فوتبال ایران مملو از چنین مدافعانی بود و بازیسازی از عقب زمین جا نیفتاده بود.
Hospital pass
«پاس بیمارستانی» پاسی است که پاسگیرنده را در خطر مصدومیت یا خطر قرار میدهد. در واقع پاس بدی که یک بازیکن به همدسته میدهد و پتانسیل ایجاد مشکل را دارد. این اصطلاح از راگبی به فوتبال آمده و حداقل از دههی شصت کاربرد داشته است.
Howler
اشتباه احمقانه و خجالتآور، یا چیزی شبیه به «سوتی» در فارسی است. بخصوص وقتی که اشتباه در شرایطی که فشار زیادی روی بازیکن وجود ندارد، از این اصطلاح استفاده میشود. بیشتر از همه دروازهبانها، دچار چنین اشتباهاتی میشوند اما میتواند در هر بخش زمین بازی کرد و دست به چنین اشتباهی زد؛ حتی در مورد داورها هم مرسوم است. این اصلاحِ عامیانه، عمومیت دارد و از ابتدای قرن نوزدهم در هر زمینهای ممکن است به کار برود. گزارشگر ممکن است این واژه را در جمله، در واکنش به یک اشتباه مهلک، به صورت What a howler به کار ببرد.
In his pocket
در جیب کسی قرارداشتن، یک شوخی بین فوتبالیها است. به معنی زمانی که بازیکنی در مسابقهای به طور کامل تحتالشعاع بازیکن مستقیم خود قرار بگیرد و نتواند بازی همیشگی را ایفا کند. بخصوص این واژه وقتی فولبکی، مسابقهای عالی برابر یک وینگر معروف داشته باشد، کاربرد دارد. در راگبی و فوتبال آمریکایی هم این اصطلاح کاربرد دارد.
Injury time
«وقت اضافه» با دو اصطلاح Injury time و stoppage time عنوان میشود. در واقع بهوقت مُردهای میگویند که طی بازی تلف شد و در انتهای هر نیمه لحاظ میشود. در گذشته، داور مسئله را اعلام نمیکرد؛ اما حداقل طی بیستوچند سال اخیر، در دقیقهی 90 داور چهارم مسئول اعلامِ میزان این وقت به تماشاگران و بینندگان شده است. مسئلهی نگهداشتن وقت و محاسبهی زمان مرده، از جام جهانی 2022 مکانیزه شد؛ ولی هنوز در لیگهای مطرح به کار گرفته نشده است.
ریشهی این اصطلاح را مربوط به سال 1891 میدانند. استون ویلا و استوک سیتی آن روز با هم بازی میکردند و ویلا 1-0 پیش بود. دروازهبان ویلا عمداً توپ را بیرون زد تا وقت را بکشد. پس از آن تصمیم گرفته شد که وقت ازدسترفته محاسبه شود. این نکته هم شایانذکر است که تیمها در فوتبال مدرن در مسئلهی تلف کردن وقت به راهکارهای جدیدی رسیدهاند. بهگونهای که مثلاً مسابقات روسیه در جام جهانی 2018 کمتر از 60 دقیقه در جریان بود.
In the hole
نمیتوان ترجمهی دقیقی برای این واژه پیدا کرد. بازیکنی که در این حفره بازی میکند، بازیکنی است که بین هافبک و حمله در تردد است. بخصوص وقتی که هافبکی با خصوصیات تهاجمی، از مرکز به سمت محوطه جریمهی حریف حملهور میشود. فرانچسکو توتی یا استیون جرارد چنین بازیکنانی بودند. به طور تاریخی، بازیکنان شماره 10 چنین حالتی داشتند که پستی برخلاف فالس 9 دارند.
Into row Z
«فرستادن توپ به جایگاه تماشاچیها» میتوان این اصطلاح را معنی کرد. منظور از Z، آخرین و بالاترین ردیف تماشاچیان است که اشاره به محکم دورکردن توپ است. بخصوص وقتی مهاجمی ضربهای بسیار بد مقابل دروازه به توپ میزند، از این اصطلاح استفاده میکنند. مثلاً این کاری بود که روبرتو باجو مقابل برزیل انجام داد.
La Masia
آکادمی فوتبال بارسلونا که یکی از مهمترینها در جهان است. مسی، اینیستا، ژاوی و گواردیولا از محصولات همین آکادمی هستند. معنی کلمهی لاماسیا، خانهای است که وسط مزرعهای ساخته شده است.
Lost the dressing room
«ازدستدادن رختکن» وقتی است که دیگر سرمربی کنترلی روی بازیکنان، بخصوص بازیکنان مهم تیم ندارد. گروهی از بازیکنان ممکن است به دلیل ضعف توانایی یا مشکل با شیوههای کاری مربی، اعتماد خود را به او از دست بدهند. در چنین موقعیتی، سرنوشت جالبی در انتظار تیم نیست. اینجا، جایی است که مدیرعامل یا هیئتمدیره باید تصمیم بگیرند مربی را برکنار میکنند یا رهبران مخالف بین بازیکنان را از تیم دور میکنند. معمولاً در چنین موقعیتی، مربی برکنار میشود. ژوزه مورینیو، رافا بنیتز و آنتونیو کنته، چنین سابقهای دارند.
Magic sponge
«اسفنج جادویی» یک شوخی در فوتبال است. در گذشته، خیلی قبلتر از اینکه اسپریهای ضددرد فوتبال بیایند، تقریباً تنها ابزاری که کادر مربیان (قبل از اینکه پزشک روی نیمکت باشد، وقتی هنوز نیمکت مربیان هم معنی نداشت) اسفنج و سطل آب بودند. اصطلاح اسفنج جادویی، اشاره به مصدومیتهای غیرواقعی و تمارضگونه دارد. مثلاً بازیکنی که روی زمین افتاده و از درد به خود میپیچد. وقت زیادی تلف میشود تا از زمین بیرون برده شود و بعد بلافاصله به زمین برمیگردد. گزارشگر اینجا میگوید احتمالاً اسفنج جادویی او را درمان کرده است.
Man manager
خصوصیتی است که برخی مربیان دارند، برای مثال یورگن کلوپ که این را یکی از کیفیتهای اصلی او میدانند. تواناییای است که با آن، مربی میتواند ارتباطی مخصوص با تکتک نفرات به وجود بیاورد و با تهییجکردن هرکدام به شیوهای مناسبسازی شده برای آن بازیکن خاص، بازی بهتری از او بگیرد. مربی با این توانایی باید توانایی بالایی در برقراری ارتباط و مدیریت احساسات داشته باشد. آرسن ونگر، سر الکس فرگوسن و دیگو سیمئونه نیز چنین خصوصیاتی دارند. در ورزشهای دیگر فیل جکسون و جو میدون در بسکتبال و بیسبال چنین خصوصیاتی دارند. مربیانی که چنین شیوهای دارند، عموماً تلهای برای تیمهای دیگر هم به وجود میآورند؛ تیمهایی که به امید درخششی مانند لیورپول مثلا فیلیپه کوتینیو را میخرند و نمیتوانند آن بازی را از او بگیرند.
Man of the match
«بهترین بازیکن مسابقه» که ممکن است انتخاب آن توسط برگزارکننده، هواداران یا هوش مصنوعی انجام شده باشد.
Match fixing
به معنی «تبانی» است. وقتی بازیکنان یک یا دو تیم به دلایل مالی و غیرقانونی تن به نتیجهای که به آنها اعلام شده میدهند. نمونههای بسیاری در تاریخ ازایندست وجود داشته است. در بسیاری موارد مافیا یا حلقههای شرطبندی پشت مسئله بودهاند. برای مثال گروهی روی یک نتیجهی غیرمعقول یا حتی یک چیزی جزئیتر، مثلاً تعداد کرنر یا کارت گرفتن یک بازیکن، شرطهایی سنگین میبندند و با پرداخت مبلغی به بازیکن یا بازیکنان، گزارهی مدنظر خود را رقم میزنند. در سایت طرفداری بارها به مواردی پرداختیم که در فوتبال ما چنین مسئلهای رخ داده است.
اولین نمونهی تبانی که در فوتبال معروف شد، مربوط به سال 1915 بود که نتیجهی بازی لیورپول و منچستر فیکس شد؛ یونایتد آن مسابقه را 2-0 برنده شد و در لیگ ماندنی شد. وقتی مسئله لو رفت، چندین بازیکن برای همیشه محروم شدند.
Mickey Mouse cup
«جام میکی ماوس» اصطلاحی همراه با شوخی در خصوص تورنمنتهای کمارزش است. برای مثال در خصوص لیگ کاپ (در مقایسه با اف. ای. کاپ که بسیار مهمتر و قدیمیتر است)، جام یوفا، جام باشگاههای جهان و... بهعنوان میکی ماوس کاپ برچسب خوردهاند. دقیقاً مشخص نیست اولینبار چه کسی از این اصطلاح استفاده کرد؛ اما حتی چسباندن میکی ماوس به چیزهای دیگر هم در فوتبال سابقه دارد. برای مثال «داورِ میکی ماوس» اصطلاحی است که گاهی در خصوص داوران بیکیفیت استفاده میشود. همینطور در انگلیسی اصطلاحی به شکل Take the mickey (out of someone) وجود دارد که به معنی «دستانداختن کسی» است.
فرگوسن، در خصوص قهرمانیهای لیورپول در سال 2001 (یوفا، حذفی، لیگ کاپ، سوپرجام و کامیونیتی شیلد) این را گفته بود.
MoneyBall
نام شیوهای آمریکایی است که از کتابی به این نام «مانی بال: هنر پیروز شدن در رقابتی غیرعادلانه» آمده است که به بیسبال مربوط است. در این شیوه که بسیار دور از مربیگری سنتی است و با علم آمار ارتباطی نزدیک دارد، باشگاه تلاش میکند بازیکنان مناسب را برای سیستم خود با حداقل قیمت خریداری کرده و بهترین بازی را از آنها بگیرد. جان هنری با همین شیوه پس از دههها توانست بوستون رد ساکس را قهرمان کند و بعد همین شیوه را به لیورپول آورد که سبب شود قرمزها بعد از سه دهه قهرمان انگلستان شوند. فیلمی با اسم مانی بال هم ساخته شد که برد پیت نقش اول آن را ایفا کرد.
Nutmeg
ناتمِگ تلفظ میشود و به معنی لایی یا رد کردن توپ از میان پاهای بازیکن حریف است. از ابتدای قرن بیستم، استفاده از این واژه در فوتبال مرسوم است. به نظر میرسد این واژه از تیلهبازی (عبور دادن تیله از یک جای باریک در انگلیسی Nutmeg نام داشت) به فوتبال رسیده باشد.
Off the woodwork
در فوتبال، به تیرهای عمودی Posts و به تیرک افقی Crossbar گفته میشود ولی Woodwork واژهی کاملتری است و به تمام قاب دروازه گفته میشود، هرچند باز هم بیشتر در مورد تیرک افقی از آن استفاده میشود. دلیل وجود wood به معنی چوب در این واژه، این است که تیرکهای اولیه را از چوب میساختند و باوجود تبدیلشدن به تیرکهای فلزی، شکلِ این واژه تغییر نکرد. بهاینترتیب Off the woodwork به معنی ضربه به زیر طاق دروازه است، ضربهای که دقیقاً زیر تیر جاگرفته است. این بین اصطلاحاتی دیگر مثل hit the woodwork و come off the woodwork وجود دارد که به معنی برخورد توپ به تیر دروازه و گلنشدن آن است.
On a cold, wet night in Stoke
«شب بارانی استوک» اصطلاحی است که بهدشواری بازی در لیگ برتر انگلیس دلالت دارد. برای مثال در دورهای که لیونل مسی در اوج فوتبال خود بود، مفسرین سنتی انگلیسی اعتقاد داشتند او نمیتواند در یک دوشنبهی بارانی در استوک بدرخشد. استوک سیتی، تیمی قلدر با بازیکنان تنومند بود که در دورهای نسبتاً طولانی، تیمهای زیادی را در ورزشگاه خود «بریتانیا» آزار داد. بااینحال، بعدها بوژان کرکیچ همبازی مسی در بارسلونا به این تیم پیوست و عملکرد بدی نداشت؛ هرچند این تصمیم در نهایت خودکشی فوتبالی او بود. اولین مرتبه اندی گری سال 2010 از این اصطلاح استفاده کرده بود.
Own goal
«گل به خودی» وقتی است که بازیکنی بهاشتباه توپ را وارد دروازهی تیم خود میکند. در سالهای اخیر، کمی تعریف گل به خودی، باتوجهبه اهمیت پیدا کردن ثبت آمارها متفاوت شده است. بهگونهای که اگر توپ به بازیکن برخورد کند و وارد دروازه شود (درصورتیکه از ابتدا هم در چارچوب بوده و مدافع ضربهای خودخواسته به آن نزده باشد) گل به خودی حساب نمیآید. بااینحال اگر بازیکن مدافع، توپ را تکل زده باشد و در موقعیتیابی اشتباه کرده باشد، گل به خودی محاسبه میشود. البته مسئله کمی پیچیده است، بهطوریکه در لیگهای معتبر، پنلی وجود دارد که در گل به خودیها بحثبرانگیز، روی آن تصمیمگیری میشود که آیا باید گل به خودی حساب آورد یا مهاجم، گلزن عنوان میشود. اولین گل به خودی ثبتشده در سال 1877 در مسابقه بین رنجرز و کوئینز پارک به ثبت رسیده است. روبرت کمپل مدافع رنجرز در تلاش برای دفع توپ، آن را وارد دروازه خودی کرد.
Panenka
آنتونی پاننکا، بازیکنی در تاریخ فوتبال است که اگر یک پنالتی خاص نبود، شاید افراد کمی در دورهی ما نام او را میدانستند. این فوتبالیست اهل چکسلواکی، در نیمهنهایی یورو 1976 یکی از پنالتیزنهای تیم خود در بازی برابر آلمان غربی بود. مسابقه در وقت قانونی و اضافه 2-2 تمام شده بود. در ترکیب آلمان، اولی هوینس پنالتی چهارم را خراب کرده بود و اگر پاننکا توپ را گل میکرد، کار تمام بود. سپ مایر به سمت چپ پرید اما پاننکا با ضربهای نرم و چیپ، میانهی دروازه را نشانه رفت و توپ گل شد. از آن پس، این نوع پنالتی زدن مشهور شد و نام آن را پاننکا گذاشتند. بعدها زیدان، پیرلو و بسیاری دیگر از ستارههای تکنیکی رو به اینطور پنالتی زدن آوردند. جز زیبایی بصری، این نوع پنالتی کمی تحقیرآمیز نیز به حساب میآید.
Parking the bus
«اتوبوس پارککردن» اصطلاحی بود که ژوزه مورینیو اولینبار به کار بود. سال 2004، چلسی در استمفوردبریج مقابل تاتنهام به نتیجه بدون گل رسید. سیستم اسپرز در این مسابقه بسیار تدافعی بود، به شکلی که مورینیو که خود سابقهی بازی تدافعی را داشت نیز از آن گلایه کرد و گفت تاتنهام شاید بخواهد اتوبوس مقابل دروازه پارک کند. این شیوهای دفاعی است که شباهتهایی با سیستم کتاناچیو که پیشتر گفته شد دارد و میتواند حتی نام غیررسمی آن باشد. بعدها، مورینیو یکمرتبه در پاسخ به انتقادات از سبک بازی اینتر گفته بود حاضر است هواپیما مقابل دروازه پارک کند، اگر کمک کند بارسلونا را شکست دهند.
Poacher
مهاجمی فرصتطلب و قاتل مقابل دروازه است. این واژه به معنی شکارچی است و شباهت بسیاری به Fox in the box دارد.
The Poznan
«پوزنان» که به اسم «The Grecque - یونانی» هم شناخته میشود، یک نوع رقص بین هواداران است که جنبهی تحقیر حریف را دارد. در این نوع خوشحالی، هواداران پشت خود را به زمین کرده، دست روی شانههای تماشاگران کناری میگذارند و سرودی را با هم میخوانند. در واقع این نوع تشویق، مربوط به زمانی است که هوادار به بازیکن حریف میگوید از پیروزی مطمئن است و حتی نیازی به دیدن بازی ندارد. اولین مرتبهای که چنین رفتاری از سوی هواداران باشگاه لخ پوزنان لهستان گزارش شد، 25 آوریل 2003 بود که در جریان برد مقابل تیم «آرکا» دست به چنین کاری زدند. از آن زمان، این نوع تشویق تیم همدسته، در کشورهای زیادی انجام شده است.
Professional foul
«خطای حرفهای» زمانی است که بازیکن مدافع خطایی را بهقصد انجام میدهد تا جلوی گلزنی یا ضدحملهی حریف را بگیرد. این، یک تاکتیک است که تیمها توجه زیادی روی آن دارند و برای مثال در فوتبال امروز، رودری هافبک اسپانیایی سیتی در زمینهی آن استاد است. معمولاً درصورتیکه از یک موقعیت خطرناک جلوگیری شده باشد کارت زرد و اگر از یک گل حتمی جلوگیری شده باشد، کارت قرمز داده میشود. این اصطلاح از راگبی وارد فوتبال شده است.
Put it on a plate
میتوان این اصطلاح را «در بشقاب تقدیم کردن» ترجمه کرد که به معنی شانسی ساده برای گلزنی تقدیم کردن به بازیکن حریف است. ریشهی کلمه نامشخص است؛ اما بیشتر از سوی گزارشگران فوتبال استفاده میشود. برای مثال، این کاری بود که علی دایی در بازی برابر کره جنوبی در جام ملتهای آسیا در سال 2000 انجام داد.
Rabona
رابونا، مهارتی در فوتبال است که بازیکن پای نزدیک به توپ را ثابت نگه میدارد و با عبور پای دیگر از پشت پایِ ثابت به توپ، اقدام به ضربه میکند. تکنیکی سخت و گولزننده که پتانسیل ساخت گلهای زیبا را دارد. این، یک واژهی اسپانیایی است که به معنی جیم شدن از مدرسه ترجمه میشود. ریشهی این کلمه به فوتبالیستی آرژانتینی به اسم ریکاردو اینفانته مربوط است که سال 1948 گلی زیبا از 35 متری به این صورت به دروازهی رزاریو سنترال زده بود. ریشهی دیگری هم برای این کلمه توضیح داده شده است. اینکه از نام خیابانی در بوینسآیرس به اسم Rabo del Gallo آمده که بچهها در آن فوتبال بازی میکردند و روی همین تکنیک اصرار داشتند. روماریو، ریوالدو، زیدان و لوئیس سوارز به زدن چنین ضرباتی شهرت داشتند. در ایران هم محمد نوازی زمانی مهارت بالایی روی این تکنیک پیدا کرده بود.
Remontada
واژهای اسپانیایی است که هممعنی «کامبک» در نظر گرفته میشود. وقتی که تیمی که مسابقهای را عقب بوده، میتواند گلهای عقبمانده را جبران کرده و پیش بیفتد. بعد از برد 6-1 بارسلونا برابر پاریسنژرمن در لیگ قهرمانان، این واژه به زبانهای دیگر هم راه یافت.
Sarriball
به معنی بازی به سبک ساری (مائوریتزیو ساری، مربی سابق ناپولی، چلسی و یوونتوس) است. این مربی به شیوهی مالکانه، سریع و هجومی خود شهره بود که بسیار متفاوت از شیوهی سنتی ایتالیایی دستهبندی میشد.
Screamer
میتوان این واژه را همان «زوزهکشان» ترجمه کرد که بین گزارشگران فارسیزبان سابقه دارد. به ضربهای محکم به توپ گفته میشود که از میزان قدرت و سرعت زیاد، برای آن صدای کشیدن زوزه (فریاد کشیدن توپ) تجسم کردهاند.
Scudetto
معنی واژهی ایتالیایی اسکودتو «سپر کوچک» است که به طور خلاصه برای قهرمانی لیگ ایتالیا «سری آ» به کار میرود. نماد اسکودتو به صورت پرچم سهرنگ ایتالیا روی یک سپر است که روی پیراهن تیمی که قهرمانی فصل قبل شده، نمایان است.
Second season syndrome
اصطلاح «سندروم فصل دوم» مربوط به تیمهایی میشود که اولین فصل در یک لیگ جدید بسیار خوب عمل میکنند؛ اما در فصل دوم، پایینتر از سطح انتظار ظاهر میشوند. این سندروم در خصوص بازیکنانی که سال اول خود را در یک تیم در کیفیتی عالی ظاهر میشوند؛ اما در فصل دوم افت میکنند هم صدق میکند.
دقیقاً مشخص نیست اولین مرتبه چه کسی از این اصطلاح استفاده کرد اما از دههی نود تاکنون استفاده از آن مرسوم است. برای مثال سر الکس فرگوسن بعد از اولین قهرمانی در لیگ برتر، یکمرتبه توضیح داده بود که تا چه اندازه تکرار قهرمانی در فصل بعدی دشوار است و با استفاده از سندروم فصل دوم این مسئله را توضیح داده بود.
Sitter
این اصطلاح عامیانه را میشود «مثل آبِ خوردن» ترجمه کرد. وقتی که موقعیتی بسیار ساده نصیب یک فوتبالیست میشود که خرابکردن آن بسیار دشوار است.
Skipper
شکلِ غیررسمی و دوستانهی «کاپیتان» است که در انگلستان استفاده از آن مرسوم است.
St Totteringham's Day
از شوخیهای هواداران آرسنال با تاتنهام است. در واقع واژهی تاتنهام را درون St Patrick's Day (یک جشن فرهنگی مذهبی که 17 مارس برگزار میشود - برای ایرلندیها بخصوص این روز اهمیت دارد) قرار دادهاند. «روز سَنت تاتنهام» روزی در فصل لیگ برتر است که به لحاظ ریاضی مسجل میشود آرسنال فصل را پایینتر از آرسنال تمام خواهد کرد. اسپرز از 1961 تاکنون موفق به قهرمانی در لیگ نشده است.
Stay on your feet
ترجمهی دقیقی ندارد اما میتوان آن را «سرپا بمان» توصیف کرد. در واقع درخواست به تکل نزدن روی پای بازیکن حریف و دنبالکردن مسیر حرکت او است. ری ویلکینز، چندین بار حین تفسیر بازی سال 2011 بین رئالمادرید و تاتنهام این اصطلاح را به کار برد و از آن زمان بیشتر این اصطلاح استفاده شد.
Stepover
تکنیکِ «این پا و آن پا کردن» یا «پا عوضکردن» روی توپ برای گولزدن حریف است. این تکنیک همینطور میتواند حریف را بهاشتباه بیندازد تا خطا کند. رونالدوی برزیلی در این تکنیک سرآمد بود و در فوتبال امروز کریستیانو رونالدو بسیار از این تکنیک استفاده میکند. منشأ این تکنیک را فوتبال آمریکای جنوبی در ابتدای قرن بیستم میدانند و گارینشا جز اولین کسانی بود که از آن به طور مستمر استفاده میکرد.
Sweeper
سوئیپر پستی در فوتبال است که در آن آخرین مدافع در نزدیکترین فاصله با دروازهبان وظیفهی «جارو کردن» توپهای حریف را دارد. این پست، جزء پستهای دشوار فوتبال بود و بیشتر از بازیکنان باهوش و باتجربه در آن استفاده میشد؛ چون بازیکن باید متوجه میبود که چه زمان سراغ توپ برود و چه زمان از مدافعان دیگر بخواهد این کار را انجام دهند. حتی به طرزی جالب عموماً هافبکهای باتجربه در این پست گماشته میشدند. چون مسئلهی خط آفساید وجود دارد، پیچیدگیهای این پست طوری بود که بازیکنان بسیار کمی قادر به عملکرد باکیفیت در آن باشند. فرانکو بارزی، بابی مور، گائتانو شیرهآ، فرانتس بکن باوئر، رونالد کومان و لوتار ماتیوس که همگی جز بهترین فوتبالیستهای تاریخ هستند، از بازیکنان مهم در این پست بودند.
نرئو روکو مربی ایتالیایی در دههی شصت مبدع این پست در فوتبال بود؛ چون کتاناچیو، تا حد بسیاری نیازمند بازیکنی است که چنین کیفیتی را داشته باشد. در فوتبال ایران هم زمانی کریم باقری در این نقش بسیار مؤثر بازی میکرد. در نهایت البته این سیستم تا حد بسیار منسوخ شد؛ چون پیدا کردن چنین بازیکنانی کاری دشوار بود و از سمتی، رقبا از خط آفساید این تیمها استفاده میکردند.
Tapping up
به حالتی گفته میشود که باشگاهی بدون اجازهگرفتن از باشگاهی که مالکیت یک بازیکن خاص را دارد، برای مذاکره با وی وارد میشود. قوانین امروزه دراینخصوص سختگیرانهتر از گذشته هستند و ممکن است باعث جریمههایی برای باشگاه مذکور بشوند.
Testimonial
به بازی دوستانهای میگویند که برای گرامیداشت یک بازیکن برگزار میشود. مثلاً وقتی جیمی کرگر قصد خداحافظی از فوتبال را داشت، لیورپول و اورتون مقابل هم به صورت دوستانه بازی کردند. او تمام دوران بازی خود را در لیورپول بازی کرده بود؛ اما در کودکی هوادار اورتون بود. چنین مسابقاتی، با ترکیب رسمی دو باشگاه برگزار نمیشود. ممکن است چندنفری از بازیکنان فعلی در زمین باشند و بقیه، از بازیکنان سابق یا حتی دوستانِ غیر فوتبالیست کسی که قصد بازنشستگی دارد. به طور تاریخی، عواید چنین مسابقاتی، به بازیکنی پرداخت میشد که فوتبال را کنار میگذاشت تا در مراحل بعدی زندگی، به کار وی بیاید. البته بازیکنان امروزی دیگر نیازی به چنین عوایدی ندارند.
Through ball
ترجمهی این اصطلاح «پاس عمقی» است که در بین گزارشگران و همینطور در فوتبال خیابانی هم بسیار کاربرد دارد. در واقع پاسی که از خط دفاعی عبور میکند و به بازیکنی پشت سر آنها میرسد. در چنین پاسی، احتمال آفساید بالاست اما اگر مهاجمی هوش به خرج بدهد (یا شانس بیاورد) و در آفساید گیر نیفتد، شانس خوبی برای گلزنی خواهد داشت. پیرلو، اوزیل، زیدان، توتی، مسی، فابرگاس، ریکلمه و جرارد به دادن چنین پاسهایی شهرت داشتند.
Tifo
ریشهی این اصطلاح به دههی شصت در فوتبال ایتالیا باز میگردد که پرچمها و بنرهای بزرگ هواداری را در مسابقات فوتبال به نمایش میگذاشتند. این پرچمها که هواداران افراطی مدت زیادی را برای طراحی آنها وقت میگذارند، معمولاً طی مقطع گرمکردن پیش از مسابقه یا حتی طی لحظاتی مهم از بازی به نمایش در میآیند. کلمهی تیفو، از بیماری تیفوس گرفته شده و به معنی هواداری بیمارگونه و افراطی هم در نظر گرفته میشود.
Tiki taka
«تیکی تاکا» که در طـرفداری هم بسیار به آن پرداختهایم، اصطلاحی است که از فوتبالی که بارسلونای پپ گواردیولا به نمایش میگذاشت، وارد فرهنگ فوتبالی جهان شد. در این شیوه از فوتبال، مالکیت با درصد بسیار بالا حفظ میشود و با پاسهای سریع، تلاش میشود قفل دفاعی رقیب شکسته شود. جز بارسلونا که دو قهرمانی با پپ به همین شیوه به دست آورد، اسپانیا هم با شیوهای مشابه در دو یورو و یک جام جهانی به قهرمانی رسید.
البته این اصطلاح به طور مستقیم، مربوط به پپ گواردیولا نیست. آندرس مونتس، گزارشگر اسپانیایی معروف بود که در جریان جام جهانی 2006 از این اصطلاح (مثل تیک تیکِ ساعت) برای توصیف تیم ملی کشورش استفاده کرد. او در خصوص بازی اسپانیا برابر تونس در آن جام، چیزی را به اسپانیایی گفته بود: Estamos tocando tiki-taka tiki-taka
Total football
«توتال فوتبال» شیوهای تاکتیکی است که آژاکس و هلند در دههی هفتاد آن را به نمایش گذاشتند. در این سبک از فوتبال، ایدهی اصلی این است که هر بازیکنی که در ترکیب قرار گرفته، توانایی انجام امور در هر پستی را دارد. در واقع یک رویکرد سیال و پویا در این سیستم اجرا میشود. حقیقت این است که توتال فوتبال را میتوان پدر معنوی تیکی تاکا در نظر گرفت. رینوس میشل، یوهان کرایوف و ویک باکینگام از اسامی مهم در خصوص این سبک هستند. با این حال، به دلیلی پیچیدگی بسیار و وجود نداشتن بازیکنی مانند یوهان کرایوف که بتواند رهبر تیم در زمین باشد، به ندرت پس از آن از این شیوه استفاده شد.
The Treble
به معنی «سهگانه است»؛ تیمهایی که یکقدم جلوتر از دوگانه پیش رفتهاند و موفق به بردن لیگ، لیگ قهرمانان و جام حذفی شدهاند. سلتیک اولین باشگاه تاریخ بود که به سهگانه پرفکت رسید. این بین تیمهایی هم بودهاند که به سهگانههایی باارزش کمتر رسیدهاند؛ مثلاً: لیگ، لیگ قهرمانان و لیگ کاپ یا لیگ، جام حذفی و جام یوفا.
Ultras
اصطلاحی در فوتبال است که در خصوص هواداران افراطی کاربرد دارد. هوادارانی که با اشتیاق و سروصدای زیادِ تیم خود را هواداری میکنند. گاهی هواداری به این صورت، به هولیگانیسم و جرم مربوط میشود. تولد این اصطلاح هم به دههی شصت در ایتالیا باز میگردد. به دنبال مشکلات اقتصادی، هواداران جوان سعی میکردند با حمایت از تیم محلی خود، بهنوعی به حاکمیت انتقاد کنند. خشمی که از حکومت وجود داشت، در استادیومهای فوتبال و خیابانهای حوالی آن در قالب هواداری فوتبال تخلیه میشد.
Under the cosh
میتوان آن را «تحتفشار» ترجمه کرد. وقتی در فوتبال از این اصطلاح استفاده میشود که تیمی زیر فشار سنگین حریف قرار بگیرد، برای مثال وقتی تیمی یک بازیکن اخراجی میدهد یا گلی از تیمی بزرگ در خانهی حریف جلو میافتد. cosh نوعی چماق پلیس در گذشته بود و تشبیهی بین ضربات چماق پیاپی و دفع حملات پیاپی حریف وجود دارد.
Unplayable
به معنی «بیرقیب» است. بازیکن در کیفیت و فرمی که بازیکن مقابل کاری برای دفاع از او، پیش نمیبرد. البته این اصطلاح معنی دیگری هم دارد. وقتی زمین مسابقهای در کیفیت بدی است که نمیتوان در آن فوتبال بازی کرد هم از همین اصطلاح استفاده میشود؛ تقریباً به معنی غیرقابلاستفاده.
Wardrobe
به بازیکنی به لحاظ فیزیکی باابهت میگویند که قدبلند و ماهیچهای است. بازیکنی که سخت میتوان از او عبور کرد یا متوقفش ساخت. اگرچه این اصلاح مثبت است، گاهی منفی هم به کار میرود. به این معنی که با آن، کمبودن سرعت بازیکن را یادآور میشوند. مثلاً این اصطلاح در مورد هری مگوایر زیاد استفاده میشود. به طور عام، Wardrobe به معنی کمد لباس است، در نتیجه میتوانید تصوری از بازیکنی که این اصطلاح در موردش به کار میرود، داشته باشید.
WAG
برآمده از حروف اول «wives and girlfriends» است که به معنی همسران و پارتنرهای فوتبالیستها است. مثلاً ویکتوریا بکام از معروفترین WAGهای انگلیسی بود. در هر جام جهانی در اردوی انگلستان این سوال مطرح میشود که WAGs میتوانند در اردوی مسابقات همراه بازیکنان باشند یا نه؛ صرفنظر از هر تصمیمی که مربی در این خصوص بگیرد، گروهی انتقاد میکنند. این مسئله، موضوعی است که هنوز جواب دقیقی در موردش وجود ندارد؛ اینکه دوری از خانواده بهترین راه برای تمرکز روی فوتبال است یا اینکه این دوری سبب تخلیه و بیانگیزگی میشود.
Worldie
گلی در کلاس جهانی. ضربهای بسیار باکیفیت که مثلاً میتواند ضربهای قیچی برگردان یا شوتی از فاصلهی دور به گوشهی دروازه باشد.
xG
در فارسی «امیدِ گل» ترجمه میشود که مربوط به کیفیت موقعیتهای گل است. Expected Goals جمعی است از تمام موقعیتهای گل یک تیم در یک مسابقهی خاص. به این صورت که هرچه موقعیت جدیتری بهدستآمده باشد، عددی که به xG تیم تا آن زمان اضافه میشود، عددی نزدیکتر به 1 است. موقعیتهای بیکیفیتتر به صفر نزدیک هستند. بااینحال دیده شده که تیمی در موقعیتی با امید گل 0.01 نیز به گل رسیده باشد.
این معیار سال 2012 توسط Opta معرفی شد و از آن زمان به شهرت رسید. ممکن است تیمی با وجود امید گل بسیار بیشتر، در نهایت بازنده باشد. برای مثال در دیدار فینال لیگ قهرمانان سال گذشته، با وجود آمار امید گل 2.19 به 0.73 به نفع لیورپول، در نهایت رئالمادرید برنده شد. همینطور نکتهی جالب دیگر این است که امید گلِ پنالتی، مقدار ثابت 0.76 در نظر گرفته میشود که یعنی حتی بیشتر سهچهارم شانس گلزنی با مهاجم است.
YouTube footballer
گاهی به صورت خلاصهشده YouTuber هم به کار میرود؛ به فوتبالیستی اطلاق میشود که در ویدئوهای یوتیوبی درخشان ظاهر میشود؛ اما وقتی بازی او را زنده دنبال میکنید، چیز چشمگیری در موردش وجود ندارد. بیشتر بازیکنانی چنین خصوصیتی دارند که تکنیک بالایی دارند و در برخی لحظات آن را نشان میدهند؛ اما در سایر دقایق مسابقه، چندان چیزی برای ارائه ندارند. این اصطلاحی بود که گریم سونس، یکبار با آن پل پوگبا را خطاب قرار داده بود.
Yo-yo club
به باشگاهی گفته میشود که مثل یویو، بین دو لیگ در رفتوآمد است. مثلاً نوریچ سیتی و وست بروم چنین شرایطی در حال حاضر دارند. دورهای منچسترسیتی هم وضع مشابهی داشت. در آلمان اصطلاح مشابه Fahrstuhlmannschaften را دارند که به آسانسور مربوط است و نومبرگ که چنین وضعیتی دارد.
اصطلاحات آلمانی
از پرکاربردترین اصطلاحات زبان آلمانی، میتوان به این موارد اشاره کرد:
اصطلاح به آلمانی |
معنی |
Fallrückzieher |
ضربه قیچی برگردان |
Gurkentruppe |
تشبیه تیم بد و ارائهی فوتبال بسیار بد به گروه خیارچین - کسانی که باید خیار بچینند (به درد فوتبال نمیخورند) |
Bananenflanke |
ضربهی موزی شکل |
Turniermannschaft |
تیمِ تورنمنت - تیمی که برای بازی در یک تورنمنت بزرگ بسته شده |
Gedächtnisgrätsche |
تکلی خشن، شبیه به فوتبالی که در گذشته بازی میشد |
Das Runde muss ins Eckige |
یک شوخی آلمانی است؛ چیزِ گرد باید درون چیزِ مستطیلی برود - توپ باید وارد دروازه شود |
Abseits ist, wenn der Schiedsrichter pfeift |
وقتی آفساید است که داور سوت بزند - این جمله را بکنباوئر گرفته بود |
Nach dem Spiel ist vor dem Spiel |
بعد از یک بازی، پیش از بازی بعدی است |
Sechspunktespiel |
بازی شش امتیازی - وقتی دو رقیب در جدول با هم روبرو میشوند |
Wembley Tor |
گل ویمبلی وار - اشاره به گل انگلیس به آلمان در جام جهانی 66 - منظور هر گل مشکوکی است |
Eigentor |
گل به خودی |
Traumtor |
ضربهای از فاصله دور به کنج دروازه |
Transferhammer |
خبر فوری نقل و انتقالی |
Schiri!!!! |
کوتاهشدهی Schiedsrichter به معنی داور. صدا زدن گلایهآمیز داور |
Deutschland Vor, Noch Ein Tor |
شعاری که در استادیوم میدهند: آلمان حمله کن، آلمان یک گل دیگر! |
Der Ball ist rund und das Spiel dauert 90 Minuten |
توپ گرد و بازی 90 دقیقه است
|
Man kann jedes Spiel gewinnen, man kann auch jedes Spiel verlieren |
میتوانید هر مسابقهای را ببرید، میتوانید هر مسابقهای را ببازید |
Fussball ist wie Schach, nur ohne Würfel |
فوتبال مثل شطرنج است اما تاس ندارد! |
s gibt nur eine Möglichkeit: Sieg, Niederlage oder Unentschieden |
یا میبریم، یا میبازیم، یا مساوی میکنیم |
Mal verliert man und mal gewinnen die anderen |
گاهی میبازید، گاهی حریف میبرد! |
Den Ball flach halten |
وقتی فوتبالیستی بیش از اندازه گستاخ یا مغرور است، این را به او میگویند |
Torschützenkönig |
گلزن برتر - آقای گل |
Schwalbe |
پرستو - فوتبالیستی که با دستهای باز، دایو میکند |
Anschlusstreffer |
نزدیک شدن به حریف - وقتی دو گل میخورید و بعد یک گل میزنید - جا برای امید |
Ampelkarte |
کارت چراغ راهنمایی؛ یعنی کارت زرد دوم و زرد که به قرمز تبدیل میشود |
Bombenschuss/Sonntagsschuss |
ضربهای عالی و دشوار از فاصله دور |
Hexenkessel |
شبیه به دیگ جادوگر - اشاره به جو ترسناک یک استادیوم |
Joker |
بازیکنی تعویضی که گل میزند |
Arschkarte |
کارتِ باسن - در گذشته در تلویزیونهای سیاهوسفید برای اینکه تماشاچیان به اشتباه نیفتند، داور کارت زرد را از جیب جلو و کارت قرمز را از جیب عقب در میآورد |
اصطلاحات ایتالیایی
از پرکاربردترین اصطلاحات زبان ایتالیایی، میتوان به این موارد اشاره کرد:
اصطلاح به ایتالیایی |
معنی |
Cucchiaio |
ضربهی پاننکا - ضربهی قاشقی |
Curva |
جایگاه پشت دروازه که در ایتالیا هواداران افراطی آنجا مینشینند |
Colpo di Tacco |
ضربهای با پشتِ پاشنه |
Il Tunnel |
تونل - تونل باز کردن بین پای حریف - لایی زدن |
Capocannoniere |
آقای گل |
Lupetto |
گرگِ لوگوی رُم |
La Vecchia Signora |
بانوی پیر - یوونتوس |
Biscione |
مار آبی، مار سبزه - لقب اینتر |
Ciao |
کاراکتری که نماد جام جهانی 1990 بود |
Staffetta |
سیستمی چرخشی؛ مربی ایتالیای 1970 چون نمیتوانست یکی را بین ماتزولا و ریورا انتخاب کند، به هرکدام یک نیمه بازی میداد |
Bandiera |
پرچم - بازیکنی که تمام طول بازی در یک باشگاه بازی کرده |
Gol alla del Piero |
گل دل پیرویی - گل به کنج دروازه |
Gol di rapina |
گلِ سرقتی - گلی که با اشتباه حریف به ثمر میرسد |
Liscio |
سایهی توپ را زدن |
Maledetta |
ضربهی کاتدار |
Panchinaro |
نیمکتنشینِ ثابت |
Papera |
اردکوار - وقتی دروازهبان اشتباه بدی مرتکب میشود |
Triangolo |
یک-دو کردن دو بازیکن |
Zona Cesarini |
گل دقایق پایانی - به یاد بازیکنی به اسم رناتو چزارینی که دههی سی در یوونتوس و ایتالیا، گلهای مهمی در دقایق پایانی زده بود |
Instancabile |
بازیکنی خستگیناپذیر |
Figlio d’arte |
فوتبالیستِ نسل دوم - مثلا جاستین کلایورت یا پائولو مالدینی |
Cattiveria |
فوتبالیستِ بیرحم - چه گلزن و چه در هر پست دیگر - مثلاً گابریل باتیستوتا |
divertirsi giocando a calcio |
لذتِ فوتبال بازی کردن |
Fare un gol alla Maradona |
گل زدن مثل مارادونا |
Calcio spettacolo |
فوتبالِ زیبا |
uno contro uno |
یارگیری نفر به نفر |
Entrare a gamba tesa |
خطای سنگین |
Salvarsi in calcio d’angolo |
خطر نکردن، دور کردن توپ در موقعیت خطرناک - اصطلاح از بوکس آمده، دوری کردن از صدای زنگ |
Fare un autogol |
گل به خودی |
Mezzala |
یکی از دو هافبک میانی که یکی در راست و یکی در چپ بازی میکند |
Regista |
رجیستا هافبکی میانی است که ضرباهنگ بازی را در کنترل دارد
|
Trequartista |
هافبکی خلاق که پشت سر مهاجم بازی میکند |
اصطلاحات اسپانیایی
از پرکاربردترین اصطلاحات زبان اسپانیایی، میتوان به این موارد اشاره کرد:
اصطلاح به اسپانیایی |
معنی |
Los Campeones del Mundo |
قهرمان جهان |
Cara o cruz |
شیر یا خط |
La deportividad |
بازی جوانمردانه |
Chaquetero |
بازیکنی که به خاطر پول، دائماً از تیمی به تیم دیگر یا از رقیبی به رقیب دیگر میرود. مثلا در مورد انریکه و فیگو این حرف گفته میشد |
Chupón |
بازیکنی که پاس نمیدهد |
Cola de vaca |
دُمِ گاو - وقتی بازیکنی پشت به مدافع توپ را میگیرد، حالت چرخش به یک سمت را میگیرد و به سمت دیگر میچرخد |
Empalme |
ضربه زدن به توپ، پیش از اینکه توپ به زمین رسیده باشد |
Farolillo rojo |
فانوس به دست، تیم قعرنشین |
Hacer la cama |
تخت را مرتب کردن، وقتی بازیکنی زیر بازیکن رقیب را موقع هد زدن خالی میکند |
Línea medular |
بازیکن محوریِ تیم |
Pañolada |
نشان دادن دستمال سفید در اعتراض به تیم یا مدیریت باشگاه |
Paquete |
فوتبالیستِ بد، بازیکن بیکیفیت |
Pared |
پاس دادن سریع بین دو بازیکن، انگار بازیکنی توپ را به دیوار میکوبد و پس میگیرد |
Pase de la muerte |
پاس به بیرون - وقتی وینگر یا فولبک به لب خط میرسد و پاسی به سمت نقطهی پنالتی یا حوالی آن میفرستد |
Piscinazo |
شیرجه رفتن، دایو کردن |
Salir a por uvas |
وقتی گلر برای زدن توپ جلو میرود و اشتباه میکند |
Tangana |
درگیری بین بازیکن و مربی |
Testarazo |
ضربه سر قدرتمندی که گل میشود |
Zambombazo |
شوت غیرقابل مهار
|
Golazo |
سوپرگل |
اصطلاحات فرانسه
از پرکاربردترین اصطلاحات زبان فرانسه، میتوان به این موارد اشاره کرد:
اصطلاح به فرانسه |
معنی |
les équipes changent de camp |
عوض کردن زمین بین دو نیمه |
un petit pont |
لایی زدن |
Carton rouge |
کارت قرمز برای خطای شدید |
Dégager |
دور کردن توپ |
la Coupe du monde, le Mondial |
جام جهانی |
bétonner |
دفاع نفوذناپذیر |
jouer la ligne de hors-jeu |
تلهی آفساید |
donner un coup de sifflet final |
سوت پایان بازی |
Comédien |
بازیکنی که خود را به مصدومیت میزند |
On est en finale |
ما در فینال هستیم! |
Qui ne saute pas n'est pas Français |
هرکس نمیپره، فرانسوی نیست (روی سکوها) |
Banc de Touche |
بازیکنانِ نشسته روی نیمکت |
hors-jeu |
آفساااااید! |
Quel but! |
چه گلی! |
به زودی، با لیستی از اصطلاحات فوتبالی ایرانی در خدمت شما خواهیم بود.