تکنگاریهای پر هیجانترین روز بوندسلیگا در 11 سال اخیر
تقدیم به هیمن خسروی و امین پارسانیای عزیز که قرار بود وقایع قهرمانی طلایی دورتموند را همراه هم ثبت کنیم...
|
سحرخیزی روز بازیهای حساس، نه یک فضیلت اخلاقی ست و نه ارتباطی با کامروایی دارد و نه هیچ چیز دیگر... بیدار میشوی، چون خوابت نمیبرد. نمیخوابی چون قسمتی از وجودت در اطراف هتل تیم پرسه میزند...
حتی اگر تیمت 10 سال پیاپی قهرمان باشد و با دلایلی منطقی اثبات کنند که این بار قهرمان نشدن به نفع تیم است و....
تو، حتی اگر چند پسر بچهی محلی هم لباس بایرن مونیخ بپوشند و برابر گروهی دیگر به میدان بروند، برای بردشان فریاد خواهی کشید... البته برای آنها صبح به این زودی بیدار نمیشوی!
نسیم صبحگاهی خنک است و مطبوع. بیخوابیهای طرفداری محاسنی هم دارد! بخشی از دل آشوبه ی صبح روز بازی، احتمالا با صرف املت التیام خواهد یافت... اگرچه چشمهای بیمار، آن وسط هم رنگهای قرمز را درگیر با رنگ زرد میبیند و رنگ زرد لعنتی را پیروز... کاش رب و گوجه اش بیشتر بود!!!
در حین صرف صبحانه، چیزی در گوشهایت زنگ میزند :ساعت 6... ساعت 6های کلاسیک بوندسلیگا. به یاد میآوری خاطرات دوران قدیمتر را. وقتی گزارشگران تلویزیون ایران، هر هفته "تصویربرداری ژرمنها" زیر آفتاب را میستودند. و برنامه ریزی منظم را. برایت تداعی میشود نیم دو جین نام با ربط و بی ربط با آن نشان توپ چهل تکه در میان رنگهای گرم....
گابور کیرای با شلوار. اولی کان با کلاه کپی. اوکا نیکولوف. کوبیاشویلی. داریوش وژ. یورگن وبر. اولاف مارشال. دیگو پلاسنته. روکه سانتاکروز. دده. سرگی باربارز. ایلتون.. اسمها هرکدام زنگی دارند و رنگی. رنگهای تند مشکی و سرخ و زرد. سبز و آبی. دربی ها. نبردها. و همیشه یکی که گزارشگر محترم، منتظر ورودش به زمین بود:
"علی کریمی ما چیزی از مهمت شول کمتر نداره!" "پرواز بلند دایی روی دستان گلر آلمانی" ... "بالاخره هاشمیان به زمین میاد." . مهدی مهدوی کیا.. ... انصافا در مورد آخری کمتر از بقیه اغراق شنیده بودی... لایقش بود... میخواهی چیزی از 12 ساعت دیگر همین موقع بنویسی که یادت میفتد امسال خبری از جلو کشیدن ساعتها نیست و بوندسلیگا برای اولین بار ساعت 5 عصر شروع میشود... ای دل غافل. خیلی چیزها تغییر کرده...
وقت اشتراک احساسات است. حالا لابد گروهی بیدار شدهاند. شوی هفتگی بوندسلیگا از اسکای را به گوشی منتقل میکنی و جداسازی ویدیوی پرهیجان مربوط به بازی عصر و اشتراک در صفحات شخصی مجازی و انتظار برای بازخوردها....
جالب است که کارگردان آلمانی هم کلیپ را با طلوع آفتاب بر وستفالن آغاز کرده... خوشحالی که آسمان آنجا هم همین رنگی است... لااقل همین امروز...
هما جا گرم شده. داغ. آفتاب تیز. وقت کار کردن است اما... مگر سیل خاطرات امان میدهد؟ روز آخر بوندسلیگا.... کورس قهرمانی.... تصویر اولی کان با یالهای طلایی رنگ و آن پرچم کرنر در ذهنت رژه میرود... و زمین خیس از آبجوی وستفالن پس از ضربهی اوانیلسون برابر برمن... و آن گل بخودی لعنتی میشائیل بالاک...
باید کاری کرد. آتشفشان، فوران میکند. یک مطلب دور و دراز. چرخیدن دیوانه وار مالیخولیایی در میان هزاران هزاران عکس آرشیوی از دو فصل 2000/01 و 2001/02.... خاطرات، روی کاغذ میآیند. روی مانیتور. تاریخ آن دو فصل واکاوی میشود. عکسها، ویدیوها.... سرگرمی خوبی بود... سرت را که بلند میکنی، نوشابه ی خنک و پرس غذای نهار روی میز با بی میلی نگاهت میکند... اصلا کی ظهر شد...
مطلب "روز آخر بوندسلیگا" آماده شده. کش و قوسی به بدن و رژهی تیترها در ذهن.... مثل همیشه: تیتری که حق رقابت پس از 10 سال را ادا کند. گیرا، کوبنده، و.... چیزی کمکت میکند... یک لیوان پلاستیکی کنار بطری نوشابه و....."روز آخر بوندسلیگا، بشکههای آبجو را پر کنید..." ."
سرکی به صفحات و گروههای طرفداری دورتموند میزنی: Bvb till I die, black and yellow, fear the wall، wild bee... بیشتر شبیه بندهای متال است... ویدیوها، عکسها، شالها، سپرهای مقوایی قهرمانی بوندسلیگا، بنرهایی با عبارت قهرمان 2023، عکسهای تزریچ، رویس.... حس و حال رفقای همیشه رقیب قابل درک است اما.... بدت نمیاد دوستان دورتموندی ات را قلقلک بدهی.
عکس شادی اولی کان با مشت گره کرده از شادی در میان دود و آتش طرفداران وستفالن، پشت سر دورتموندی های زرد و مشکی پوش و برای تحریکشان خوب است. میفرستی برای دو دوست خوب قدیمی... یکی با رندی و اعتماد بنفس جواب ظهر بخیر را با یک ظهر بخیر همراه لبخند و تصویر فریاد نون سوبوتیچ بر سر آرین روبن میدهد. و دوست دیگر از زمانی که نمیگذرد شکایت میکند... انگار منتظر است با قابی تر و تازه جواب بدهد...
کاغذها جمع، کتابها مرتب، مانیتورهای اضافه خاموش. ترکیب روی صفحه ظاهر میشود. علاوه بر کیکر و اشپیگل، گاردین انگلیسی هم برای اولین بار در طول فصل گزارش زنده بازیهای بوندسلیگا را گذاشته...
ترکیب تیمها برای 9 بازی همزمان بوندسلیگا در هفتهی آخر اعلام میشود. برخلاف چهار لیگ بزرگ دیگر، سرنوشت در هیچ جای جدول، قطعی نیست: قهرمان، لیگ قهرمانان و تیمهای سقوط کننده و پلی آف تا سه ساعت دیگر مشخص خواهد شد:
برای سی و چهارمین هفتهی متوالی به ترکیب بدون مهاجم نوک بایرن لعنتی میفرستی... به ترکیب قدرتمند سانه، کومان، گنبری و مولر... به نام موسیالا روی نیمکت. مانه..... و تو شیفتهی بایرن با آن سلسلهی دلفریب مهاجمان نوکش شدی. میراث گرد مولر. رومنیگه. دیتر هونس. کلینزمن. البر . ماکای. لوکا تونی. گومز. مانژوکیچ. لواندوفسکی....
ترکیب مزروعی و گراونبرخ در سمت چپ میدان آیندهی روشن را نوید میدهد. و نیم نگاهی به ترکیب دورتموند.... خبری از بلینگام نیست. مصدومیت. شایعات تمام شدن کار قرارداد جدید با رئال مادرید.... لعنت. رویس هم نیست. نبودنش از نظر فنی انتظار میرفت اما در چنین میدانهایی به چیزهایی بیشتری نیاز دارید... چیزی شبیه توماس مولر!کک
بحث عجیبی است. یک نوع تازه از طرفداری فوتبال. همه جا میخوانی و میشنوی:
"کاش ببازیم تا مربی عوض بشه!"
"کاش نتیجه نگیریم تا مدیر باشگاه بازیکن بخره"
و در مورد این فصل بایرن:
کاش بایرن قهرمان نشه تا....
مطمئنا وقتی تیمی 10 بار پیاپی لیگ را فتح کند، یک جا که نه، هزار و یک جای کار میلنگد اما... تماشاگران این وسط چه جایگاهی دارند؟ اعتراض به هر تصمیمی در باشگاه وظیفهی طرفداران است، تاختن به مدیران، مربیان، بازیکنان.... مالکان حقیقی باشگاه تماشاگران هستند اما....
آرزوی باخت، جام نبردن، شکست خوردن و.... ریشهای دیگر دارد. ریشه ای از جنس نفرتها میان طرفداران. از جنس در هم تنیده ترین مسائل طرفداری فوتبال و روانشناسی...
اگر طرفداری را با فخر فروختن به دیگران تعریف کنیم، اگر در جامعهای انباشته از مشکلات، با طرفداری از یک تیم به دنبال بازتعریف هویت آنچه که نیستیم باشیم، آن وقت دیگر قهرمانی بوندسلیگا برای یک طرفدار بایرن جذاب نیست. زیرا چیزی برای فخرفروشی و کری خواندن با طرفداران رئال مادرید و بارسا و اینتر و میلان و من یونایتد و.... ندارد. حتی و برعکس، قهرمانی تیم دیگری در آلمان، آن قهرمانیهای قبلی را ارزشمند میکند، بها میبخشد و..... صدای سوت... چطور غرق در چنین افکاری شدی پسر؟ امروز بازی بایرن و تو، طرفدار قهرمانی آنها هستی... حتی تا اگر تا آخر عمرت قهرمان شوند..
جو هر دو ورزشگاه دیوانه کننده است.... در حقیقت جو هر 9 استادیوم. طرفداران میزبان و میهمان... معرکه هستند. بهترین در تمام اروپا. بوندسلیگا،برای یک فصل دیگر با میانگین بیش از 42،000 تماشاگر، بهترین در میان 5 لیگ بزرگ اروپایی شده. ظرفیت استادیومهای، درصد حضور تماشاگران و..... بوندسلیگا، بهشت ژرمنهاست اگرچه سختی برزخ طرفداری یک تیم آلمانی خارج از آلمان قابل فهم است...
10 دقیقهی آغازين بازی در کلن بدک نیست. اوپامکانو و دلیگت به دنبال راهی برای ساختن بازی از آن عقب هستند... سرعت فدای دقت زیاد میشود. مدافعان حریف به خوبی سازماندهی میشوند. مثل بازی با لایپزیگ. مثل بازی با دورتموند. من سیتی. پی اس جی.... روح بایرن مونیخ در این فصل و فلسفهی حاکم بر بازی چه در تیم ناگلزی و چه در تیم توخل و حتی در تیم ملی هانزی فلیک همین است. تفاوتها اما آن جلوست. همان پست مهاجم نوک لعنتی... همان مشکلی که ناگلزمن با حقه ی ساده بازی چوپوموتیگ به سراغش رفت. و فلیک، ناگزیر از فولکروگ محبوب تو استفاده میکند. چوپوموتیگ در هر دو بازی رفت و برگشت دروازهی پاریسیها را گشود و فولکروگ برابر اسپانیایی ها آن توپ را به طاق دروازه دوخت.
جسته و گریخته سری به بازی وستفالن میزنی. دلت طاقت نمیآورد. با ناامیدی انتظار داری هر لحظه دورتموند تیر خلاص را شلیک کند... حملات پیاپی. اولین ضربه از مالن هلندی... به این فکر میکنی که مالن، از آن بازیکنهایی است که در چنین میدانهایی اعصاب طرفداران را خرد....
صفحهی تلویزیونی از دست دادن توپ در میانهی میدان را نشان میدهد که در قاب کوچک مبایل و در بازی همزمان اتفاق مهمی رخ میدهد... صحنهی آهسته را میبینی. دوربین هوایی نشان میدهد که گل برنامه ریزی شده ایست... یک حرکت از وسط زمین. یک نفوذ از کینگزلی کومان.... پادشاه بلامنازع فتح لیگهای داخل. زنندهی آن گل برابر پی اس جی در فینال 2020.... یک گل معرکه. حرکت از کناره ها، ضربه... ناخودآگاه یاد بهترین حرکات روبن و ریبری میفتی. ملاقات آنها از آلیانس اره نا در هفتهی قبل انگار تاثیراتی داشته!
خبر، خیلی زود از 74 کیلومتر آنطرفتر به گوش طرفداران دورتموند میرسد. جای قهرمان عوض شده. اگرچه، کسی هنوز در وستفالن نگران نیست.
یک ربع از بازیها میگذرد. و ماینتس برای اولین بار در برابر دیوار زرد آفتابی میشود. یک کرنر... در ذهنت میگذرد که چطور میشود در چنین اتمسفری، در یک قدمی یک دیوار پرعظمت زرد رنگ با سر و صدایی به آسمان رفته کرنر نواخت...
یک کرنر کوتاه... بازیکنی که از هیچ کجا به تیر یک میرسد و توپی که در آن شلوغی به گوشهی دروازه میغلطد.... خدای بزرگ....
خطا روی گریرو... پنالتی برای دورتموند.بله، انگار آن گل ماینتس چاشنی درامای قهرمانی دورتموند است. سباستین هالر پشت توپ. مطمئنی در همان لحظه هزاران خط یادداشت و مقاله و محتوا با عنوان "از شکست دادن سرطان تا قهرمانی آلمان...." در ذهنها پرورانده میشود.... هالر... هالر.... فین دامن.... انگار مهار پنالتی، ساده ترین کار دنیاست.... چیزهایی در حال چرخش است... کار دورتموند سخت، سخت و سخت تر میشود. هیولای ناامیدی لحظه به لحظه هولناک تر... باور کردنی نیست. دوربینها آن بالا ماتیاس سامر را نشان میدهد.... شاید دیدن صورت مردی که معجزهی قهرمانی در روز آخر را در بیست سال قبل به حقیقت تبدیل کرده کارساز باشد... خرافات، آخرین راه است..
غیر قابل باور. شگفت انگیز. یخ زده. ترسناک.... انیسیوو بازیکنی که گلهای زیبایی در این فصل زده، آن وسط و بدون مزاحم ضربهای به سمت دروازهی کوبل روانه میکند... کانالهای کناری دورتموند فاجعه بار است. مرکز دفاع بدون تمرکز... بله... ماینتس 2، دورتموند 0!!!
برندت برای هالر. مالن. گریرو. آدیمی.... تزریچ از آنچه مهاجمان با او و طرفداران انجام میدهند حیرت کرده... هیچ توپی شبیه "ضربهی آخر قهرمانی" نیست. سرانجام مارکو رویس قبل از پایان نیمهی اول به میدان میآید. وقتی گل سانه مردود اعلام میشود... وقتی دورتموند هر ثانیه از قهرمانی دور و دورتر میشود....
Schadenfreudeاصطلاحی آلمانی بدون ترجمهی مستقیم است و به کسی اطلاق میشود که از رنج کشیدن دیگران لذت میبرد. در کتاب مقدس و در امثال، این طور به آن اشاره شده:
"وقتی دشمنت زمین میخورد، شادی نکن، مبادا خداوند آن را ببیند و خشم او دامنگیر تو شود...."
به نظر میرسد در رابطهی طرفداران بایرن با دورتموند، باید به دنبال کلمهای معکوس شیدنفروید گشت. طرفداران زردپوشی که اشک میریزند و مونیخی هایی که سرمست افتخار دلداریشان میدهند... اگرچه شاید چنین رابطهای زجرآورتر است....
باخت 2-0 در نیمهی اول، سر و صدا و فریاد در رختکن و ورود به زمین پرنور طلایی رنگ دستمایهی بسیاری از درامهای فوتبالی است.
داستانی که شاید نخستین بار در برن و در جدال ژرمنها با غولهای مجار نوشته شد و سالها بعد در فیلمهای فوتبالی فراوانی از آن استفاده شد. میشود تزریچ را در حال فریاد زدن بر سر پسران تصور کرد و فریادهای هوملتس و رویس و.... یک دنیای تازه؟
کوبل و زومر قهرمانان فعلی در دو بازی هستند. احمقانه به نظر میرسد. زومر از برد بایرن دفاع میکند و کوئل از دریافت نکردن گل سوم... دورانویل 17 ساله به میدان میآید... این یکی هم احمقانه است. پسر با استعدادی است اما، چه کسی مطمئن است که این پسران قرار است آیندهی باشگاه را بسازند؟ در حقیقت همگی مطمئنیم که هر بازیکنی در دورتموند، در حوالی 20 سالگی در سودای ترک باشگاه و شکار افتخارات در برنابئو و نوکمپ و منچستر و مونیخ است.... برخی برای همیشه به ستارهای تبدیل میشوند و برخی سرافکنده برای گذراندن سالهای پایانی به وستفالن باز میگردند... چنین تیمی توان قهرمان شدن را دارد؟
خب خب خب.... آنچه مشخص است افکار دورتموندی ها هنوز درگیر سیاهیهای ناامیدانه نشده. گریرو سرانجام کاری که از 70 دقیقه قبل طرفداران انتظارش را می کشند انجام میدهد... 2-1. 20 دقیقه... جنون در وستفالن. از زمین و آسمان توپها برای هالر ارسال میشود... دست به مبایل میشوی و پیامی برای یک دوست دورتموندی میفرستی:
"اگر دنبال جام هستی، به کلنی ها بیشتر از تیم خودت امید داشته باش..."
لعنتی.... لعنتی... مطمئنی که در پیش بینی به نفع تیم خود، همیشه بازنده بودی... این بار اما 10 دقیقه نمیشود که وی ای ار لعنتی با تاخیری لعنتی هند لعنتی گنبری را پنالتی تشخصی میدهد.. مطمئنا بدون مانو نویر، امیدی به مهار پنالتی برای قهرمانی تیم نداری.... حتی اگر گزارشگر آلمانی از مهار پنالتی های شگفت انگیز زومر در یورو 2020 بگوید... بووووم دورتموند پس از 70 دقیقه بار دیگر به صدر جدول باز میگردد... حالا، نه هیچکدام از بازیکنان زردپوش که رادیوهای جیبی و موبایلها در وستفالن، طرفداران را به آسمان میفرستد... لعنتی!
دراما... قرار بود وستفالن با گلی دیرهنگام منفجر شود. قرار بود پسران جوان دورتموند جشن بزرگ را از استادیوم تا میدان شهر ببرند اما... پسر طلایی مونیخ در تمام فصل 2022/23 داستان قهرمانی را مینویسد. شوتی شبیه موشکهای هدایت شونده. چرخش معرکه توپ. یکی از همان شوتهایی که باید در جام جهانی و پس از دریبل مدافعان اسپانیایی نواخته میشد. و برابر من سیتی. در مونیخ. در منچستر. در دوحه....
جمال موسیالا در دقیقهی 89 قلب دورتموندی ها را با شلیک خود میشکند... بله، روبن و ریبری چند روز قبل در مونیخ بودند...
بطریهای شامپاین و آبجو در زمین کلن گشوده شده. کلنیها تونل خود را گشوده و در حال جشن پایان فصل هستند. یوناس هکتور را از ته دل دوست داری. به خاطر آن پنالتی برابر ایتالیا. محکم و شبیه کله شقها... از آن مردان وفادار تک عاشق باشگاه. و در سوی دیگر زمین...
بازیکنان بایرن در حال تماشای بازی همزمان... تماشای گل بی ثمر دوم دورتموند... کار تمام است... و یازدهمین جام قهرمانی پیاپی به مونیخ خواهد رفت. حالا دیگر خانه آن سپر زمردیان چشم نواز..
وستفالن جای ترسناکی است. آن صندلیهای تا آسمان رفته. آن امواج مهیب زرد و مشکی. آن فریادها و سرودها.... وستفالن ساکت اما وحشتناک تر از اینهاست. صدایی ناآشنا و مرموز در ورزشگاه پیچیده. صدای سکوت. صدای ناامیدی. سرهاایی که بین دو دست نمیخواهند چیزی را بشنوند. عکاسان بیرحم به دنبال شکار قابی از مارکو رویس میگردند.... و تو با لبخند از ته دل برای قهرمانی بایرن مونیخ، برایشان اشک میریزی... برای پسر بچهی خجالتی که وقتی بانوی زیبای خوش قد و قامت برایش آغوش گشود، از همبستری با او ابا کرد....گریه برای مردی که سالهاست بوسیدن زنان زیبا را فراموش کرده...