عصر یکشنبه احتمالا آخرین حضور ژاکا در لباس آرسنال بود و در این نوشته سیر پر فراز و نشیب هافبک سوئیسی در آرسنال را با چاشنی آسیب شناسی باشگاه در این مدت را از نظر میگذرانیم.
از آنجایی که علاقه ای به گشت و گذار در ویکیپدیا جهت بالابردن دقت این نوشته ندارم آنچه در خاطر حقیر باقیمانده را خدمت شما عزیزان نقل میکنم.
گرانیت زمانی به آرسنال آمد که آرسنال و آرسن ونگر در آشفتگی های پس از ساخت استادیوم جدید در حال دست و پا زدن بودند مرد فرانسوی هدایت کشتی طوفان زده ای را به عهده گرفته بود که بی دلیل گرفتار امواج مهلک شده بود از ساحل آرامش هایبوری فقط خاطره ای مانده بود مردان بزرگ رفته بودند و تابستان های کم رونق هر فصل رمق آرسنال را برای رقابت با تیم های قدرتمند جزیره کمتر میکرد در چنین شرایطی ونگر به دنبال نجات کشتی عن قریب به گل نشسته و البته در واکنشی به خریدهای ارزان قیمت و بیکیفیت هافبک سوئیسی را با مبلغ نسبتا بالایی از بوندس لیگا به خدمت گرفت تا شاید ملوان جوان عصای دست ناخدای پریشان حال گردد.
پازل خط میانی بعد از ویرا و گیلبرتو بزرگترین معمای ونگر شده بود ستونی در میانه زمین شکل نمیگرفت تا تیم حول آن شکل بگیرد و آخرین امیدها با رفتن فابرگاس و الکس سانگ و مصدومیتهای آرتتا و ویلشر حالا به توانمندی های رمزی و گرانيت گره خورده بود. میتوانستم ببینم که ونگر ظرافت رمزی و قلدری گرانيت را میخواست بهم بیامیزد تا شاید بلاخره درد میانه زمین را دوا کند
پرده اول: آخرین تانگوی ونگر
هیچ چیز از همان اول خوب پیش نرفت گرانيت بیش از حد خطا میکرد او توپ را نمیگرفت بلکه بازیکنان حریف را سرنگون میکرد کارت های زرد متعدد از راه رسیدند و شهرت منفی او در رسانه های پر سر و صدای انگلیسی طنین انداز شد ونگر از او دفاع کرد با کلیشه های نیاز داشتن به زمان برای تطابق با لیگ و البته از گرانيت خواست تا احساساتش را کنترل کند چنین هم شد و گرانيت نشانه هایی از پیشرفت از خودش نشان داد ولی یک چیز واضح بود گرانيت در کنترل خشمش ناتوان بود مساله ای که زمان بیشتر و بیشتر آن را اثبات کرد چیزی که ونگر هم به خوبی آن را درک کرده بود.
بعد از کسب یک جام حذفی با ونگر گرانيت میبایست برای شرایطی به مراتب سخت تر آماده میشد پیرمرد به ته خط رسیده بود و امواج بی امان دوران پسا هایبوری ناخدا را نیز غرق کرد نتایج ضعیف ترکیب نامتوازن و آینده نامشخص صبر همه را لبریز کرد ملوان جوان تنها شد...
پرده دوم: گاو خشمگین
هدایت آرسنال به اونای امری سپرده شد گزینه ای غافلگیر کننده برای بازسازی تیمی که از خط دروازه خودی تا منتهی الیه خط دروازه حریف مشکل داشت. درست یا غلط امری سوار بر موج هیجانات اولین فصل حضورش شد تکنیک قدیمی مربی اسپانیایی تا حدودی در فصل اول حضورش موفقیت آمیز بود امری در خط هافبک دنبال تحول بود و گزینه اولش به نظر توریرا و گندوزی بودند تا گرانيت ژاکا و رمزی اما در طول فصل امری ناچار شد دوباره زوج قدیمی را به کار گیرد با محوریت گرانيت به خصوص با مصدومیت بی موقع رمزی. انتهای فصل فاجعه بار بود آرسنال سهمیه لیگ قهرمانان را به راحتی از دست داد و در فینال لیگ اروپا مقابل چلسی در هم کوبیده شد اما شاید برای فهمیدن معنای دقیق فاجعه باید کمی صبور باشیم.
فصل جدید از راه رسید آن هم در شرایطی که آرسنال تقریبا مبلغ قابل توجهی از بودجه تابستانی اش را صرف چیدن تخم مرغ در سبد نیکولاس پپه کرد و چه قمار افتضاحی اما نگرانی اصلی خط دفاع بود زوج هولناک موستفی و لوئیز. شرایط بازی به بازی بدتر میشد و در این شرایط وظیفه گرانيت سنگین تر از همیشه جدایی ناگهانی کوشیلنی و رمزی باعث شد بازوبند کاپیتانی به شکل غیر منتظره ای به گرانيت برسد. گرانيت پشت ظاهر سرسختش مردی احساسی و زودرنج هم در خود داشت که آتشفشان خشمش میتوانست بی دلیل فوران کند او به کسی نیاز داشت تا در زمین به او تکیه کند اما حالا خودش تکیه گاه شده بود.
نمایش های ضعیف خط دفاع و گرانيت صبر هواداران را لبریز کرد پس از اینکه پیروزی دو بر صفر مقابل پالاس در امارات تبدیل به نتیحه دو بر دو شد امری تصمیم گرفت گرانيت را تعویض کند و شاید یکی از تلخ ترین اتفاقات تاریخ آرسنال رخ داد. تماشاگران خشمگین که از نتیجه نا امید و نسبت به عملکرد درون زمین ژاکا انتقاد داشتند شروع به هو کردن او کردند و واکنشی عجیب و غیرمنتظره دریافت کردند چیزی درون گرانيت منفجر شد او در حالی که خطاب به تماشاگران می گفت خفه شوید بازوبند کاپیتانی را بر زمین انداخت و با ناراحتی مستقیم به رختکن رفت ...