ابوذر نوغانی مقابل دوربین طرفداری قرار گرفت.
به گزارش طرفداری، ابوذر نوغانی یکی از مربیان ایرانی است که سالهاست در فوتبال اروپا مشغول فعالیت است ولی نامش کمتر در رسانهها مطرح شده است. اولین بار نام این مربی در سال 2014 مطرح شد که رسانهها نوشتند یک مربی ایرانی به کادرفنی کاردیف اضافه شده است.
ابوذر نوغانی که یک انزلی چی است، با حضور در استودیو طرفداری درباره مسائل مختلفی صحبت و از سیر تا پیاز زندگی کاریاش را تشریح کرد. حتی در مقطعی بعد از جدایی کارلوس کیروش، گفته شد سولسشر قرار است با کمک ابوذر نوغانی به ایران بیاید و هدایت تیم ملی ایران را برعهده بگیرد.
گفتگوی جذاب ابوذر نوغانی و سامان خدائی قرار است در دو بخش تقدیم تان شود که هم اکنون می توانید بخش اول را تماشا کنید.
پیشنهاد می کنیم این مصاحبه جذاب را به هیچ وجه از دست ندهید...
سلام و درود می گویم به مخاطبین رسانه طرفداری. ابوذر نوغانی شاید برای مخاطبان فوتبال ایران نام آشنایی نباشد ولی کسانی که تخصصی فوتبال را دنبال می کنند این نام را که می شنوند یاد فوتبال بریتانیا میافتند، چراکه ایشان سالها در فوتبال انگلیس بوده و همینطور در کشورهایی چون پرتغال و انگلیس فعالیت کرده است. حالا هم برای تعطیلات نوروز به ایران آمده و امروز در استودیوی طرفداری میهمان ماست.
سلام خدمت شما.تشکر از شما که مرا به استودیو تان دعوت کردید.
اولین بار که نام شما در فوتبال مطرح شد فکر می کنم سال 2014 بود که گفتند یک ایرانی وارد کادرفنی کاردیف سیتی شده است. اتفاق جالبی بود و فکر می کنم یک مصاحبه با فوتبال 120 داشتید اما بعد از آن مصاحبه تصویری نبود. قبل از آغاز مصاحبه و پرداختن به آن روزها می خواهیم عقب تر برویم. شما یک انزلی چی هستید؟
بله.
از بدو تولد تا دوران تحصیل و بزرگسالی انزلی بودید؟
در انزلی بزرگ شدم و تحصیلات دانشگاهی به اصفهان رفتم، در انزلی در سطح لیگ جوانان فوتبال بازی کردم و بعد از تحصیل در دانشگاه هم به تهران آمدم و مشغول به کار شدم.
چه رشته ای در دانشگاه خواندید.
رشته الکترونیک.
مثل اکثر بچه های انزلی عاشق فوتبال دیگر.
دیگر در خون است و کاری نمی توان کرد. اکثر بچه های انزلی اگر هم فوتبال بازی نکنند اکثرا فوتبال را دنبال می کنند و خصوصا تیم ملوان.
شرایط شغلی در تهران چطور بود.
راضی بودم چون مرتبط با رشته خودم کار می کردم یکی از اداره جات خوب بودم و از شغلم راضی بودم.
با این حال در سن 27 سالگی سراغ فوتبال رفتید.
این یک مسئله شخصی است و هرکس نظری دارد. هر کس از زندگی اش چیزی می خواهد من فکر می کنم به شخصه بهترین کار برای آدم این است که کاری که دوست دارد را انجام دهد. من در رشته خودم مشغول به کار بودم و از کارم راضی بودم ولی کاری که به آن علاقه داشتم را نمی کردم و به این نتیجه رسیدم بهتر است بروم سراغ علاقه ام و خیلی هم خوشحالم که در سن 27 سالگی این تصمیم را گرفتم با اینکه خیلی ها دیدشان این است که 27 یا نزدیک 30 نباید ریسک کرد و باید به فکر آینده بود ولی من تصمیم گرفتم دنبال علاقه ام بروم.
خب خیلی ها فکر می کنند تا 20 سالگی باید وضعیت زندگی مشخص شود و خب شما تازه 27 سالگی تصمیم گرفتید موقعیت خوب تان را رها کنید و به انگلیس بروید دنبال علاقه. این مسیر را بیشتر توضیح دهید، چه چیزی باعث شد، انگیزه یا مشوقی داشتید؟
علاقه به فوتبال را از بچگی داشتم و فوتبال را حرفه ای بازی نکردم ولی فوتبال و خبرهایش را دنبال می کردم و بازی های مختلف را می دیدیم نه تنها فوتبال ایران، لیگ های مختلف. انگلیس، ایتالیا، آلمان. این علاقه در من بود و آن نکته که پیش تر اشاره کردم، شما ممکن است 30 سال کاری را انجام دهید ولی تا زمانی که به آن کار علاقه نداشته باشید هیچوقت از زندگی تان راضی نخواهید بود. بحث مالی برای همه مهم است و اینکه کار خوب با درآمد بسیار بالا باشد و زندگی خوبی داشتم مهم است ولی نظر شخصی من این است مهمترین چیز در زندگی ام این است شما از کاری که در زندگی انجام می دهید لذت ببرید و به همین خاطر تصمیم گرفتم دنبال علاقه ام بروم و علاقه ام فوتبال بود و به خاطر همان هم تصمیم گرفتم سراغ تحصیلش به صورت علمی بروم و بهترین جایی که در جهان می توانید بروید و فوتبال را بیاموزید، انگلیس است. اگر دوست دارید بقیه مراحل را هم بگویم.
بله چون مخاطبان بهتر است آشنا شوند با این مسیر 10 15 ساله شما در فوتبال اروپا و اولین تیمی که رفتید.
من مقطع لیسانس را از دانشگاه university of south wales و رشته تخصصی مربیگری فوتبال گذراندم و همزمان با تحصیلم در لیگ ولز به عنوان دستیار کار کردم و سرمربی تیم دانشگاهم بودم و بعد از لیگ ولز و پایان دانشگاه به تیم کاردیف سیتی رفتم، تیمی که در لیگ چمپیونشیپ انگلیس بود و از تیم زیر 20 ساله ها به عنوان دستیار فعالیتم را شروع کردم و در آن تیم سرمربی مان پرتغالی بود و سال بعد همراه با ایشان به لیگ پرتغال رفتم. دو تیم مختلف در لیگ پرتغال دستیار بودم و بعد از آن برگشتم به لیگ انگلیس، تیم نیوپورت مربی آکادمی بودم و بعد از آن رفتم لیگ لیتوانی به عنوان دستیار. این تجربه ام بوده و در این میان کارهای دیگری هم انجام دادم و به عنوان مثال کار آنالیز را برای فدراسیون ولز انجام دادم.
اولین بار خاطرم است با فوتبال 120 مصاحبه کردید. خب جالب است که یک مربی ایرانی در چمپیونشیپ فعالیت دارد و این را می خواهم بپرسم، از سایر تیمهای ایرانی و فدراسیون برای شما دعوت به همکاری نشد؟
سوالتان اگر این است که در آن مقطع، باید بگویم نه، هیچ پیشنهاد و صحبتی نشد چه تیم های باشگاهی چه فدراسیون نه. اما در مقطعی دیگر، برای همکاری با جان توشاک از باشگاه تراکتور پیشنهاد داشتم. یک بار دیگر هم اخیرا از باشگاه تراکتور پیشنهاد همکاری مطرح شد.
بار دومی که اسم شما مطرح شد در فوتبال ایران به عنوان این بود که یک ایرانی در کلاسهای مربیگری مورینیو شرکت کرده است. آن ماجرا چه بود. شرایط ورود به کلاس چطور بود.
من لیسانسم را در رشته تخصصی مربیگری فوتبال گذراندم و بعد زمانی که بعد از کاردیف به پرتغال رفتم، با کورسی آشنا شدم، کورسی که اولین بار توسط دانشگاه لیسبون پرتغال برگزار می شد در مقطع فوق لیسانس مربیگری فوتبال و مسئول این کورس هم ژوزه مورینیو بود و کسانی که علاقه شرکت در آنرا داشتند درخواست می دادند و براساس سی وی که دارید پذیرش می کردند. 20 نفر از کل جهان و این کورس فقط برای کسانی که در پرتغال یا اروپا بودند، نبود و پذیرش از کل جهان بود و من برای آن اپلای کردم و انتخاب شدم. کورس به مدت 1 سال بود و این دوره را گذراندم و در این یک سال با مربیان مختلفی آشنا شدم به عنوان استاد دانشگاه و این فقط بحث آکادمیک نبود و اینها کسانی بودند که با تیم های مختلف در آن مقطع کار می کردند به عنوان نمونه یکی از کسانی که استاد بود در آن، در لیگ مکزیک کار می کرد، یک مربی پرتغالی بود که بعد ها هم در رنجرز و تیم های مختلف کار کرد یا یکی دیگر، دستیار تیم ملی پرتغال در جام جهانی بود که برای من به غیر از شخص مورینیو بقیه استادهایم خیلی چیزها یاد گرفتم از آنها چون تجربه خیلی خوبی بود و یک رنج متفاوتی از استادها بود، آکادمیک و تجربی. این برای من بهترین برداشتی که وجود داشت جز آشنایی با مورینیو و صحبتهایی که در مورد ایده هایشو نحوه مربیگری اش داشت، بقیه مطالبی که آموزش داده شد هم برایم مفید بود.
ورود به آن کلاس آسان بود یا شرایط سختی داشت.
20 نفر در کل جهان انتخاب کردند شما اگر کورسی را مثلا پرتغال، کورس مربیگری دانشگاه یا فدراسیون است، وقتی کورس می گذارند A لایسنس بین 150 تا 200 نفر سی وی شان را می فرستند و اپلای می کنند ولی محدودیت دارد هر کورسی مثلا A لایسنس 24 نفر انتخاب می کند و این کورس دانشگاه 20 نفر بود. شما در نظر بگیرید، انتخاب به عنوان 20 نفر از تعداد کل ها، کسانی بودند از نروژ، هند حتی یا آفریقای جنوبی پرتغال یا کشورهای دیگر.
شما با سولسشر هم کار کردید؟
بله. وقتی در تیم زیر 23 ساله های کاردیف بودم ایشان سرمربی تیم بزرگ سالان بود. کل کادرفنی زیر 20 سال هم زیر نظر تیم اصلی انتخاب می شوند و تجربه کار با او را داشتم.
در حد فاصل زمان رفتن کی روش و آمدن ویلموتس شایعه شد که قرار است سولسشر با همکاری شما به ایران بیاید و سرمربی تیم ملی شود. این درست بود؟
صحبتی شده بود ولی نمی خواهم زیاد در موردش صحبت کنم فقط در این حد که اتفاق نیافتاد. یک جورهایی از دیدگاه برخی از آقایان، سولسشر در حد تیم ملی ایران نبود یعنی مربی حرفه ای و بزرگی نبود ولی درست بعد از آن مقطع سرمربی منچستریونایتد شد.
اگر سولسشر بزرگ نبود پس ویلموتس بود؟
ویلموتس، سوالتان این است که خوب بود یا نه؟
نه می گویم سولسشر مناسب نبود پس ویلموتس مناسب بود؟
خب جوابش را کسانی که انتخاب کردند باید بگویند. فکر می کنم آنهایی که انتخاب کردند بهتر است جواب دهند. هرکس رزومه ای دارد و یک وقت است شما براساس رزومه تصمیم می گیرید و یک زمان براساس مسائل جانبی.
دلیل عمده مخالفت آمدن با سولسشر همین که ایشان را در حد تیم ملی نمی دیدند بود یا ملاک های دیگر هم داشتند.
زیاد وارد جزئیات نشویم بهتر است، در همین حد که می گویم سطحش را در سطح ایران نمی دانستند.
مربیان دیگری هم بودند که علاقمند به حضور در ایران بوده باشند و از شما مشورت گرفته باشند یا از طرف شما به فدراسیون یا باشگاه های ایرانی معرفی شوند؟
شما وقتی در سطح بین المللی بخواهید کار کنید، ارتباطات زیادی دارید و من به شخصه اگر بخواهم در مورد خودم صحبت کنم چون در کشورهای مختلف کار کرده ام، به همان نسبت مربیان مختلفی را می شناسم و در ارتباط هستم. علی الخصوص مربیان پرتغالی و در این مدت مربیان مختلفی بوده که از من سوال کرده اند و پیشنهاد داشته اند از باشگاهی از ایران وسوال کرده اند در مورد شرایط لیگ و باشگاه و نظر من چیست، چه توصیه ای می کنم، بیایند یا نه اگر مثال بگویم، زمانی که نفت تهران هم وجود داشت و تیم خوبی بود، یک مربی پرتغالی که دستیار تیم ملی پرتغال بود در سال 2014 از دوستان بود و تماس گرفتند که از نفت پیشنهاد دارد و نظر مرا پرسیدند و مربیان دیگر هم جان توشاک، پسرشان از دوستان من هستند، البته پسرش هم مربی است، کامرون توشاک، در دو مقطع از فولاد پیشنهاد داشت که تماس گرفت و سوال کردند ونظرم را پرسیدند که بنا به دلایل مختلف اتفاق نیافتاد. مربیان سعی می کنند قبل از اینکه جایی بروند، اطلاع کسب کنند الان عصر، عصر ارتباطات است. هرچه ارتباطات بیشتر باشد به نفع تان است. یک مربی و بازیکن وقتی پیشنهادی داشته باشد از جایی فقط به پول فکر نمی کند خیلی ها فکر می کنند مربی یا بازیکن می آیند فقط به خاطر پول است در صورتی که خیلی مسائل دیگر هم هست که در نظر می گیرند. سوالات مختلفی وجود دارد برای اینکه مطمئن شوند جایی که می روند جای مطمئنی است و جایی که برای پیشرفت شان خوب است.
یک بار دیگر هم نام شما مطرح شد وقتی که بحث انتخاب سرمربی تیم ملی جوانان بود. فدراسیون با شما صحبت کرد، جدی بود این مسئله یا خیر.
من به عنوان یکی از گزینه ها بودم و برنامه هم خواسته شد و برنامه هم دادم و برای مصاحبه هم دعوت شدم و به صورت آنلاین چون ایران نبودم صحبت کردیم ولی انتخاب نشدم. مصاحبه کوتاهی بود و بعدش سرمربی تیم ملی جوانان انتخاب شد.
یعنی بلافاصله بعد از مصاحبه؟
فکر می کنم یک ساعت بعدش. دور و بر نیم تا یک ساعت بعد از مصاحبه با من خبر انتخاب سرمربی تیم ملی جوانان را از سایت ها خواندم.
شرایط کار کردن یک مربی در ولز یا فوتبال اروپا و بریتانیا را می خواهم بدانم. نحوه فعالیت مربیان در آنجا چطور است.
شما یک کادرفنی دارید، براساس یک فرد و منحصر به یک فرد نیست. شما کادرفنی دارید و بین آنها شرح وظایف است، خیلی راحت بگویم شما ساعت 8 یا 8:30 صبح می روی باشگاه و اول صبح تمام اعضای کادرفنی حتی کادرپزشکی، جلسه تشکیل می دهند در مورد تمرین آن روز، تمرینی که از قبل طراحی شده و صحبت می کنند و چه بازیکنانی مصدوم هستند، چه کسانی می توانند کامل در تمرین شرکت کنند یا چه کسانی در نصف تمرین شرکت می کنند، صحبت می شود و تبادل اطلاعات می شود و طراحی تمرینی که شده براساس اتفاقات تغییر می دهند و بعد می روی سر تمرین، دور و بر ساعت 10، تمرین می روی و تمام می شود، ناهار می خورید در باشگاه، نکته ای که یادم رفت بگویم قبلش، باشگاه که می روید صبحانه آماده است و اگر بازیکن یا مربی در خانه صبحانه خورده باشد بحثی دیگر است ولی صبحانه هست و صبحانه می خورید و وقت ناهار هم ناهار می خورید و بعد از ناهار برای بازیکن ممکن است برنامه آنالیز گذاشته باشید یا بدنسازی یا کارهای دیگر که سر آن میتینگ ها شرکت می کنید و اگر هم نه، بازیکن می رود خانه شما به عنوان کادرفنی هنوز در ساختمان باشگاه هستید چرا، چون باید در مورد تمرینی که برگزار کردید تبادل اطلاعات داشته باشید و نظر بقیه کادرفنی را بپرسیدو طراحی تمرین برای روز بعد کنید و اگر نیاز بوده بازی تیم های دیگر را ببینید این نیست که به عنوان سرمربی بروم خانه بنشینم بازی تیمی که هفته بعد با آن بازی دارم را ببینم یا فقط بسپرم به آنالیزور تیم، سعی می کنیم به صورت دسته جمعی ببینیم و براساس همان هم طراحی تمرین فردا را انجام دهم.
کلا دایره اختیارات و وظایف یک دستیار در فوتبال اروپا چیست.
دستیار شرح وظایفش با سرمربی مشخص می شود یعنی سرمربی مشخص می کند کادرفنی باید چه کارهایی کنند. در وهله اول دستیار وظیفه اش کمک و مشاوره به سرمربی است. اینجا سرمربی می تواند از دستیارش بخواهد فقط طراحی تمرین کند و اجرا نکند. یک سرمربی ممکن است از دستیارش بخواهد و طراحی تمرین کند و اجرا هم کند و سرمربی فقط نظارت کند. این مسئله ارتباطی است که بین سرمربی و دستیار مطرح می شود واز روز اول شرح وظایف می شود. یک دستیار فقط وظیفه اش این نیست کنار زمین بایستد و نگاه کند، هر کدام از دستیارها، شما ممکن است در کادرفنی یک دستیار داشته باشید و ممکن است 5 نفر باشند. براساس بودجه باشگاه، اگر هم 5 نفر دستیار باشد این نیست که یکی کار کند و بقیه نگاه کنند و هرکدام شرح وظایف جدا دارند و تمرین تجزیه می شود بین 3 تا 4 نفر. آن سرمربی می گوید بخش تکنیکال است را می خواهم دستیار اول انجام دهد یا قسمت دوم و کارتاکتیکی را می خواهم دستیار دوم انجام دهد. این شرح وظایف زیر نظر سرمربی تعریف می شود و سرمربی تعیین می کند هر مربی وظایفش چیست.
اینجا هر فصل می بینیم هر وقت یک سرمربی خوب نتیجه می گیرد می گویند فلان مربی مغز متفکر این سرمربی است یا اگر این دستیار کنار سرمربی نباشد نتیجه نمی گیرد. در فوتبال اروپا هم این مسائل مطرح می شود یا خیر.
دستیار خیلی مهم است، در فوتبال اروپا هم مهم است. مورینیو دستیاری به نام روی فاریا داشت. این دستیار مغز متفکر مورینیو و کمک حالش بود. همه مورینیو را می شناسند در موفقیت در صورتی که خود مورینیو سر کلاس حتی یک سوالی که من از او کردم، همین جواب را داد و گفت هر جا بخواهم بروم روی باید با من باشد و دلیلش این است که مثل من فکر می کند ومی داند چیزی که می خواهم چیست و کارش را درست و کامل انجام می دهد. نیازی نیست این سرمربی بیاید و بگوید مغز متفکر من کسی دیگر است، با احترامی که می گذارد، آن دستیار وقتی این احترام را می بیند راضی است. به همان نسبت در فوتبال اروپا هم هست که میبینیم مربیانی هست که دستیار همه کاره تیم است که آن وقت به سرمربی منیجر می گویند. ترجمه منیجر در فارسی را به عنوان مدیر مدنظر می گیرند ولی اکثر تیم های انگلیسی منیجر دارند تا هد کوچ. کسی که منیجر است کارش مدیریت است و آن دستیار مغز متفکر تیم است. سرمربی مسائل را مدیریت می کند و دستیار اولش تمام طراحی تمرینات و تاکتیک و اینکه چطور بازی کنند را زیر نظر می گیرد.
ولی در فوتبال ما بارها دیده ایم وقتی تعریف و تمجید از یک دستیار زیاد می شود بارها شده سرمربی و دستیار به اختلاف می خورند و این پیش آمده که سرمربی فکر می کنم دستیار می خواهد جایش را بگیرد ولی این که در اروپا پیش نمی آید.
اینکه پیش نمی آید دلیلش چیست، نظر شخصی ام است، چون اعتماد وجود ندارد دلیلش این است که در اروپا سرمربی دستیارهایش را انتخاب می کند نه باشگاه دستیار را انتخاب کند. من به عنوان دستیار با سرمربی پرتغالی کار کرده ام این سرمربی به من اعتماد کامل دارد و این سرمربی خیلی راحت می گوید مغز متفکر من آقای ایکس است یا خیلی راحت می گوید این نباشد من موفق نم یشوم و هر جا بروم این را باید ببرم چون اعتماد وجود دارد ولی خیلی از کشورها این اختلاف زمانی مشخص می شود که اعتماد بین دستیار و سرمربی وجود ندارد. مثلا باشگاه سرمربی انتخاب می کند بعد یک دستیار خارجی را باشگاه براساس رزومه هایی که مدیربرنامه ها داده اند انتخاب می کنند و به سرمربی می گویند باید این دستیار را بیاوری. خب این ارتباط و اعتماد هیچوقت بین سرمربی و دستیار وجود ندارد. این نظر شخصی ام است و ممکن است شما نظر متفاوتی داشته باشید.
نه اتفاقا نظر درستی است و تفکر برانگیز هم هست. در فوتبال اروپا تفاوت دستیار اول با سایر دستیارها چیست.
شرحش برمی گردد به سرمربی که چطور وظایف را تقسیم کند. بین دستیار اول و دوم در خیلی باشگاه ها تفاوت آنچنانی نیست، همه درگیر هستند. این طور نیست که فقط سرمربی از یک دستیار بخواهد کل تمرین را طراحی کند و طراحی تمرین تقسیم می شود بین دستیارها و یک زمان هم بحث شخصی است ممکن است یک سرمربی فقط به یک دستیار به عنوان دستیار اول نگاه کند که این شخصی است ولی به صورت کلی دستیار ها در یک سطح هستند و از دید سرمربی وظایف بین شان تقسیم می شود.
مهمترین تفاوت در زیر ساخت بین کشور ما و سایر کشورهایی که در آنها کار کردید را چه چیزی می دانید.
من فکر می کنم سازماندهی. یکی از آنها سازماندهی است. به عنوان نمونه، الان من در تیمی کار می کنم مثلا، حالا هرجای دنیا چه اروپا چه آسیا. بازیکن من الان می داند تمرین فردا ساعت 10 است یا 10:30 یا 11 ولی آیا این در فوتبال ما وجود دارد یا خیر، و همینطور محل تمرین. اولا محل تمرین یکی است ولی بنا به هردلایلی زمین فردا آماده نیست بازیکن می داند فردا تمرینی که ساعت 10 بوده هرروز بنا دلایلی فردا ساعت 10:45 است ولی متاسفانه این برنامه ریزی دقیق در فوتبال ایران نیست. این یک مثال است جز سایر مسائل که فکر می کنم بحثی طولانی است که اینجا جایش نباشد.
بازیکن حتی نمی داند ساعت بازی اش دقیق است یا نه چه برسد این چیزها.
ساعت بازی هر هفته یا چند روز قبل تغییر می کند و خیلی از تیم ها بابت پرواز و هتل و اینها شاکی هستند و این مسائل وجود دارد دیگر. اینرا به عنوان سازماندهی در نظر می گیرم.
الان اتفاقی که در فوتبال ایران می افتد مد شده مربی را می آورند برای مصاحبه و برنامه دادن و آن اتفاقی که شما گفتید، صحبت می کنند بعد یک ساعت سرمربی انتخاب می شود و به نظر همه چیز ظاهری است تا بگویند ما با چند گزینه صحبت کردیم وبرنامه گرفتیم. نمی دانم دلیلش هم چیست شاید این باشد که از انتقادات فردا خودشان را رها کنند. در فوتبال اروپا هم اینطور است یا خیر.
در فوتبال اروپا شما یک تیم میخواهد ملی یا باشگاهی باشد، دنبال سرمربی هستند حالا یا وسط یا آخر فصل هست. مربیان مختلف سی وی هایشان را می فرستند حالا یا مربی مستقیما خودش می فرستد یا مدیربرنامه اش. باشگاه یا فدراسیون سی وی ها را بررسی می کنند، مثلا 50 سی وی دریافت کرده. این رزومه ها را بررسی می کنند و از این 50 تا 3 تا 5 نفر انتخاب می شود. بعد دعوت می کنند از 3 یا 5 نفر که روز مشخص و ساعت مشخصی می آیند و برنامه هایشان را ارائه دهند. آن چیزی که در فوتبال ایران باب است، از برنامه منظورشان بحث بودجه و این بازیکن را می خواهم است، چیزی که در فوتبال اروپا اصلا معنا ندارد. ببینید من به عنوان سرمربی هیچوقت در مسائل مالی دخالت نمی کنم، بودجه ام 100 یا 200 میلیارد باشد جزو شرح وظایفم نیست وآن برنامه ای که ارائه می دهی در مورد فلسفه مربیگری است. مثلا این فلسفه ام است و دوست دارم تیمم اینطور بازی کند و کادرفنی هم اگر انتخاب شوم این نفرات را می خواهم مثلا سه دستیار، دو آنالیزور یک مربی بدنساز مربی دروازه بان می خواهم. در این مورد صحبت می شود نه اینکه چقدر بودجه می خواهی چه بازیکنانی مدنظرت است و بعد از مصاحبه چون مصاحبه ها را در یک روز و یک ساعت نمی شود انجام داد و باید دید مربیان چه زمانی وقت آزاد دارند. بعد باشگاه یا فدراسیون می آید جلسه می گذارد و بررسی می کند صحبت های انجام شده را. می بینند آیا فلسفه آن مربی به باشگاه ما می خورد یانه. به نظر من یکی دیگر از تفاوت های فوتبال ایران که پرسیدید، یکی دیگر از آن تفاوت ها جز سازماندهی، بحث فلسفه است که فکر می کنم این موضوع در هیچکدام از باشگاه های ایران وجود ندارد. شما وقتی می خواهی سرمربی انتخاب کنی در هر باشگاه یا فدراسیونی اولین چیز این است که شما فلسفه داشته باشید مثلا منِ منچستریونایتد، فلسفه بازی اش با وست هم فرق می کنم پس من به عنوان وست هم نمی توانم سراغ گورادیولا بروم چون فلسفه اش به باشگاه من نمی خورد ولی در ایران باشگاه ها فلسفه ای ندارند و به همان نسبت این سال یک سرمربی می آورید که فلسفه اش ضد حمله است و سال دیگر مربی ای می آورید که فلسفه اش مالکیت توپ است که همخوانی ندارد با هم.
دیده ایم در طول این فصل مربی این باشگاه به باشگاه دیگری می رود که حضورش هیچ توجیهی ندارد.
دلیلش مشخص نیست و مشکل اصلی این است که، حتی در فدراسیون، فلسفه فوتبالی شکل نگرفته و شما باشگاهی می خواهید تاسیس کنید و تیم ملی که صحبت میکنم از پایین تا بالاست و همین که به صورت عامیانه می گویند فوتبال کره سرعتی است خب این نحوه فوتبال شان است خب اگر کره سرعتی است فلسفه اش، تیم های عربی فیزیکی است، می روند مربی ای که برای آن فلسفه کار کرده می آورند.
از مصاحبه برای سرمربیگری تیم ملی جوانان گفتید. به خاطر دارید جلسه چقدر طول کشید.
بین 10 تا 15 دقیقه.
سوالاتی که مطرح شد را به خاطر دارید یا خیر.
سوال اینکه در خصوص فوتبال ایران اطلاعات دارم یا نه، یا از همان مقطع جوانان و بحثی که صحبت کردم. چیزی که در نظر من بود این بود که در مورد فلسفه مربیگری ام سوال شود ولی نشد و هر سازمانی شاید روش خود را داشته باشد، درست یا غلط را من نمی گویم.
قطعا به روشی که مصاحبه 10 15 دقیقه ای بگیرد و 1 ساعت بعد سرمربی انتخاب کنند مسلما با هیچ عقل سلیمی جور در نمی آید. به عنوان آنالیزور هم مدتی با تیم ملی ولز کار کردید، چطور است آماده سازی شان.
در مورد ولز من در مقطعی آنالیز را از یک مربی پرتغالی به نام ژائو ساکرامنتو یاد گرفتم که بعدش دستیار مورینیو در تاتنهام و رم شد و الان هم در پی اس جی دستیار است و این به تیم ملی ولز به عنوان آنالیزور کمک می کرد. زیر نظر ایشان در تیم ملی ولز کار کردم کاری که ولز می کرد جالب بود، صحبتی که می کنم الان برای سال 2013 است. اینها داشتند تمام تیم های اروپایی را آنالیز می کردند، سال 2013 بود که سال بعدش 2014 سال جام جهانی بود و ولز در جام جهانی نبود. مسابقه بعدی می شد یورو 2016، یعنی 2013 و 2016 و برنامه برای 2016 بود و اینها تیم های اروپایی را آنالیز می کردند و من بعضی تیمها مثل بوسنی و ایتالیا را آنالیز می کردم. نکته جالب این است که شما این را نمی بینید در ایران، آنجا برنامه ریزی وجود دارد برای مسابقات آینده و الان مثلا تیم ملی برای جام ملت ها آماده می شود که چند ماه دیگر است. شما الان دارید فکر می کنید برای جام ملتهایی که چند ماه آینده است که فکر می کنم 6 7 ماه دیگر است و شما الان دارید برای آن مسابقات برنامه ریزی می کنید. دوباره آن مسابقات تمام شود، برنامه ریزی می شود برای جام جهانی و مقطع به مقطع برنامه ریزی می شود در صورتی که چیزی که ده سال پیش دیدم من، یکی از مسائلی که ولز موفق شد، ولز الان تیمی موفق است تیمی که سال 2011 رده بندی اش 114 بوده تا رده ششم فیفا هم می اید رده هشتم و یازدهم و این جهش بزرگی است. دلایل مختلفی دارد و یکی از دلایل برنامه ریزی است، هدف دارند، برنامه ریزی کوتاه مدت نبوده متاسفانه در فوتبال ما برنامه ریزی کوتاه مدت است و مثلا در فوتبال پایه و تیم های ملی شما برای مسابقات پیش رو برنامه ریزی می کنید هیچوقت برای 4 سال آینده برنامه ریزی نمی کنید.
الان با مربیان ایرانی در ارتباط هستید یا خیر.
با یکسری بله.
می توانید اسم بیاورید و بگویید چطور است این ارتباط.
در ارتباط هستم حالا اسمی ترجیح می دهم نبرم، بیشتر به صورت تلفنی در ارتباط هستم و آنلاین و موقعی که بیایم ایران سعی می کنم حضوری صحبت کنم.
آن تبادل اطلاعات هم صورت می گیرد دیگر.
تا این را چه در نظر بگیرید.
علم روز فوتبال مثلا چه تاکتیک هایی استفاده می شود، مشاوره ای بدهید یا بگیرید.
می توانم بگویم نه. بحث اطلاعات روز دنیا نه.
با مربیان خارجی که در ایران هستند چطور.
آنهایی که الان کار می کنند از راه دور می شناسم و ارتباط دارم ولی اینکه الان مشغول هستند و بروم سر تمرین شان نه، ترجیح می دهم وقتی که مربی ای که کار می کند مزاحمش نشوم ولی وقتی که مربی ای مشغول نباشد یا قبل از اینکه به ایران بیایند آن ارتباط هست در طول کار هم ارتباط هست ولی اینکه حضوری سر تمرین بروم یا صحبت کنم بنا به دلایل شخصی خودم نه.
اگر اشتباه نکنم دوران اولی که کی روش به ایران آمد، حامی اش بودید.
بله. کی روش از سال 2011 وارد ایران شده و من به عنوان یک مربی فکر می کنم به فوتبال ایران خدمت کرده است. این نظر شخصی من است می دانم خیلی ها این را قبول ندارند ولی این نظر شخصی من است که ایشان به فوتبال ما خدمت کرد.
می شود دلایل را بگویید و اینکه آن موفقیت در چه بخشی بوده.
مثلا نظم. دو بحث علم روز. شما با بازیکنانی که سال 2011 تا 2014 صحبت کنید، اینکه می گویم 2011 به خاطر این می گویم در مقطع قبلی کار کرده اند و بعد با کی روش بوده اند، شما خصوصی با آنها صحبت کنید می گویند تفاوت سطح تمرینات با کی روش چقدر فرق می کند با سابق. هدفم این نیست که بخواهم مربیان قبلی را بکوبم و صحبت من در مورد کی روش است و من می گویم ایشان به فوتبال ما خدمت کرد چون یک مربی در سطح بالا و بین المللی به ایران آمد و نکته مهمی که برایم وجود دارد، کی روش مربی باهوشی است جز بحث فنی ایشان مربی باهوشی است سعی کرد خودش را با فوتبال ایران وفق دهد سعی کرد مدیریت کند. خیلی از مربیان آمدند ایران و کار کردند، ساکت ایستادند هرچیز در اختیارشان بود سکوت کردند و اعتراض نکردند و کارشان را ادامه دادند ولی کی روش همیشه سعی کرده برای بازیکنانش بجنگد. این یکی از دلایلی است که بازیکنانش برایش بازی می کردند و دوستش داشتند به خاطر اینکه سعی کرده بجنگد و سعی کرده خودش را با فرهنگ ایران وفق دهد. یک مربی وقتی به کشوری می رود فرق نمی کند کجا، باید فرهنگ آن کشور را بشناسد و آن فرهنگ را نمی شود در یک ماه بشناسی، مربی را الان بیاورم و سه ماه دیگر می خواهیم به مسابقات برویم، یک ماه دیگر مربی بیاید تا به مسابقات برود، شما یک مربی را وقتی به کشوری می رود باید زمان دهید با فرهنگ آن کشور آشنا شود، کی روش هم خیلی خوب فرهنگ ایران را شناخت و سعی کرد براساس فرهنگ ایران طوری که با همان مشکل سازماندهی بجنگد و امکانات بگیرد حالا از دیدگاه خیلی ها آن اخلاق بد است ولی از دید شخصی من این روش خوبی بود چون غیر از این بود هیچوقت تیم ملی با کی روش موفق نمی شد.
پایان بخش اول
بخش دوم تا ساعاتی دیگر تقدیم شما می شود...