1- cloverfield (2008)
فیلم درباره غیرت و حمیت و ناموسپرستی است، جوانی به نام راب با دختری به نام بث رابطه برقرار کرده و از او فیلم میگیرد و بین بچههای مدرسه بلوتوث میکند، رمضان برادر بث که از اوباش شهر است متوجه شده، قسم میخورد این بیناموسی را با تیزی و خون پاک کند، بث و راب فرار میکنند سمت مرز ترکیه، جمشید هاشمپور که مامور آگاهی است پرونده را دست میگیرد و بث را از مرز خارج میکند، اما راب درست لب خط تیزی خورده و بر زمین میافتد و آهنگ دلم گرفت ای هم نفس پخش میشود، در ادامه نوذر رودنیل روی خط آمده و اعلام میکند نصف راب از خط عبور نکرده و گل نیست و به همین مناسبت استقلال باز هم به کاس مراجعه میکند، قاضی پرونده با گفتن جمله "ما گوه خوردیم دادگاه زدیم اصلا" کاس را به آتش میکشد. جواد زرینچه اولین جمعه اردیبهشت را روز کمپ نامگذاری کرده، استقلالیها تظاهرات میکنند.
2- 10Cloverfield Lane (2016)
دومین فیلم از مجموعه cloverfield، داستان فیلم باز هم با محوریت ناموس و غیرت ایرانی است، میشل که قصد ادامه تحصیل دارد، با مخالفت شوهر خود روبرو میشود، میشل از خانه فرار میکند، فردی به نام هوارد که با وی تصادف کرده، میشل را میرباید و به خانه خود میبرد، در ادامه معلوم میشود میشل همان بث است و هوارد، شعبان جعفری رقیب رمضان است، شعبان به بث هشدار میدهد که رمضان و نوچههایش رد وی را زدهاند و بهتر است از خانه امن خارج نشود. بث با شعبان درگیر شده وی را میکشد و از منزل خارج میشود و با گنگ رمضان روبرو میشود، در این لحظه بث مانند الناز شاکردوست در فیلم رسوایی دهنمکی، سخنرانی غرایی کرده، مردم متنبه میشوند، رمضان به حوزه علمیه رفته و طلبگی آغاز میکند، بث هم چادری شده و با اخذ وام قرضالحسنه از بانک کارآفرین، کارخانه تولید چادر نماز، چادر، سیاه چادر و چادر شش نفره، خیمه و ورزشگاه البیت زده، در انتها آهنگ ای ایران ای مرز پرگهر پخش میشود.
3- the Menu (2022)
فیلم مربوط به یکی از مسابقات بفرمایید شام است، این قسمت در خانه شف اسلوویک برگزار شده و شف برای پیشغذا آش ترخینه دو سرو میکند، لیلیان و السا بر سر هورت کشیدن آش توسط السا درگیر شده و السا با گفتن جمله "رو من شاوت نکن، مای هارت داره استاپ میشه، اوه اور ابلفضل" اوج فیلم را به نمایش میگذارد، مارگو از موقعیت و اختلاف بین مهمانها استفاده کرده و به کل آیتمها با گفتن جمله "غذاش عالی بود، ولی چون من نفخ کردم یک میدم، اون یک رو هم چون شف رو دوست دارم میدم" امتیاز یک میدهد، مارگو اول شده جایزه هزار دلاری را دریافت میکند، وی در لحظه دریافت جایزه از روند تولید گازهای گلخانهای ابراز نگرانی کرده و بر لزوم توجه مجامع بینالمللی به این موضوع تاکید میکند.
4- Arrival (2016)
گروهی از صوفیان و دراویش به منهتن وارد میشوند، در ادامه مناظرهای میان این دراویش و بزرگان جامعه مسیحیت نیویورک درمیگیرد و در ده شب صوفی حیدر، همه را میکند و کتاب شبهای منهتن منتشر میشود، فراماسونری جهانی از لوییس و یان میخواهد جلو پیشروی عقیده نوظهور در آمریکا را بگیرند، مناظره جدیدی شکل میگیرد، در خلال این مناظرات، صوفی مخ لوییس را زده فرار میکنند، یان نیز افسرده شده و در خیابانهای نیویورک لاف اناالک..خر میزند.
در سکانس آخر صوفی و لوییس را سوار بر موتور هارلی دیویدسون میبینیم که در صحرای آریزونا پیش رفته صوفی میخواند:
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
5- the Quiet Girl (2022)
شان و ایبلین که بچهدار نمیشوند، کای را در زایشگاه ربوده به خانه خود میبرند، کای بزرگ شده شیشهای میشود و با دوست پسرش شان و ایبلین را مضروب کرده به سرای سالمندان میاندازد، شان و ایبلین در سرای سالمندان فوت میکنند، نامهای به دست کای میرسد که در آن حقیقت گفته شده است، کای به برنامه ماهعسل رفته و گریه میکند، احسان علیخانی از وی میپرسد "چقدر دوست دارد والدینش را ببیند"، کای در خلال گریه میگوید "خیلی"، در این لحظه امین آقا فرزانه به روی صحنه میآید و کای به تصور اینکه امین آقا پدرش است وی را به آغوش میکشد، مشخص میشود امین آقا مهمان دوم برنامه است و ربطی به کای ندارد، پلیس امنیت اخلاقی به قضیه ورود کرده، آنها را بازداشت میکند، کای به حبس تادیبی میافتد، پدر و مادر واقعی کای در زندان به ملاقات وی میآیند.
6- Who's Singin' Over There? (1980)
اتوبوس تعاونی اتوبوسرانی کریستیچ به سمت بلگراد میرود، در یک دوراهی خمپارهای به کنار تابلو خورده آنرا میچرخاند، اتوبوس به سمت خط مقدم میرود، میچکو تانک دشمن را منفجر میکند، مسافران اسیر شده، در اسارت کریستیچ شهید میشود، مسابقه بوکسی بین اسرا و افسران رژیم بعث راهاندازی میشود، میچکو در مبارزهای نفسگیر ژنرال بعثی را ناکدان میکند و کمربند قهرمانی را بالای سر میبرد، اسرا با استفاده از بینظمی ایجاد شده، شورش کرده میچکو را فراری میدهند، ژنرال بعثی با هلیکوپتر میچکو را تعقیب کرده، در جنگل با وی درگیر میشود، میچکو ژنرال را میکشد و به سمت مرز ایران میرود، چند سال بعد با آزادی اسرا، حاج میچکو در دشت آزادگان با بقیه مسافران اتوبوس دیدار و دیدهبوسی میکند.