گفتگوی مهدی حدادپور با غلامرضا فتح آبادی به بخش سوم خود رسیده است.
به گزارش طرفداری، بخش مهم این قسمت از گفتگو به صحبت درباره دربی سال 1365 اختصاص داشت. دیداری که مربی تیم ناصر حجازی را کنار گذاشت و چند بازیکن دیگر در حمایت از ناصر حجازی اعلام کردند بازی نخواهند کرد. همچنین غلامرضا فتح آبادی از روزهایی گفت که بازیکن پرسپولیس، استقلال و تیم ملی بود و همزمان مسافرکشی می کرد.
بیننده این قسمت از گفتگوی مهدی حدادپور با غلامرضا فتح آبادی باشید.
چند سال خوب را در پرسپولیس داشتید، با پرسپولیس قهرمان تهران و جام حذفی شدید، قهرمان جام وحدت شدید، سال 62 آن اتفاقات افتاد و دوم شدید با این حال شما خوب پاس گل می دادید. می گویند در سال 61 شما با پاس گل هایتان علی پروین را آقای گل کردید.
این افتخار نصیب من شد. یادم است رئیس تربیت بدنی وقت آن موقع اعلامیه ای دادند طرح 27 ساله ها که شامل حال علی پروین و ناصر حجازی می شد. من تمریناتی که پرویز قلیچ خانی و با نظارت قاسم پناهگر در تهران جوان انجام دادم تمام زیربغل های من با چوب بسته می شد و توپ از سقف آویزان می کردند در زمین شماره سه، انجام می دادند و بعدها به من گفتند آهنگری محل تان رفتید یک مچ بندی بگیرید در آن میلگرد حدود 1 یا 1 کیلونیم باشد و در واقع 2 تا 3 کیلو من میلگرد به ساق پایم می بستم و گره می زدم مثل پوتین و سقف منزلمان هم پدرم چون فوتبالیست شده بودم یادم است آنجا برای خانه های قدیمی برای گوسفند آویزان می کردند، جایی که طناب را بکشند و پوستش را بکشند و من توپ ها را آنجا آویزان می کرد و بعد توپهایی بود که تیوپ دار بود و سرتیوپ داشت و مثل توپهای الان نبود و من آنها را جوری گره می زدم، یادم است وقتی سرم را می زدم یک بار هم خون آمد و به این گره ها خورد. من تمرین می کردم و قلیچ خانی چیزی به من می گفت، می آمدم منزل انجام می دادم و وزنه ها را وقتی باز می کردم بالای توپ سر می زدم بعد به من یاد داد هم سه گام یاد بگیر هم در جا را. کسی که می خواهد سر زنی کند باید این دو فاکتور را یاد بگیرد، فرود توپ را ببیند کجاست از کجا باید حرکت کند، نقطه کور کجاست چون دروازه بان ها و دفاع وسط ها در نقطه کور ضعیف هستند و چون من اینها را یاد گرفتم بعد ها که دیدم در جا، دیدم راحت می توانم.
در جا مثل گلی که به هما زدید.
عکسشم هم الان هست، داورش را یادم نیست داور کارگری است، بازی با شاهین است و داور دارد اینجور به من نگاه می کند و یک گل هم به برق شیراز مقابل غلام پیروانی زدم، تیم الف و ب بودیم و مربی ما امیر حاج رضایی بود.
خدا سلامت نگهش دارد. 5 سال درخشان در پرسپولیس بودید، تیم ملی بودید در اوج هستید یک دفعه برمی گردید استقلال.
من در صحبت هایی که گفتم، هم وزارت جنگ بودم و بعد وزارت دفاع شد، 10 سال عضو تیم ملی ارتش بودم و این افتخار را داشتم که هم برای رژیم گذشته هم رژیم حال در حین خدمت سربازی فوتبالیست تیم ملی باشم و به پیشنهاد حسن حبیبی که اولین مربی تیم ملی ارتش من بود و بعد ها آقای مهدی مناجاتی آمد، بعدا همایون شاهرخی، بهروز صحابه اگر اشتباه نکنم رئیس فدراسیون شد، محمد جان فدا، ولی خب این ها گفتند، من صحبت هایی که با قاسم پناهگر داشتم، اگر بیشتر اسم ایشان را بیاورم راهنمای من قاسم پناهگر بوده. علی پروین بود، علی پروین در مورد فوتبال بیشتر با من حرف می زد و در تمرین ها می گفت برای من چه کارهایی انجام دهند که من آن طرح 27 ساله ها باعث شد، به من می گفت گل بزن ولی جوری حرف می زد من متوجه می شدم که اگر می توانی خودت بزن اگر نتوانستی من. من دنبال این بودم طرح 27 ساله ها از بین برود و این است که همه مدافعین مرا می خواستند بگیرند به خاطر شگردهایی که پرویز قلیچ خانی یاد من داد که این وزنه ها را بزن و سه گام و در جا را بلند شو برای همین بود که من 13 پاس گل به پروین دادم و آن سال آقای گل شد. سه گلش را هم پنالتی زد علی آقا. آن طرح دوباره بهم خورد و اولین کسی شدم که خود پروین که جا دارد از همین رسانه طرفداری به ایشان خسته نباشید بگویم، دستش را می بوسم، خیلی در دورانم در پرسپولیس و الان هم که در خدمتتان هستم خدمات شایانی به من و زندگی ام کرده، من مدیون علی پروین هستم و به خصوص خدابیامرز پورحیدری و ناصر حجازی.
بعد چه شد.
اینها گفتند تیم ملی ارتش، جمشید شاه محمدی هم در تیم ما بود شاید خیلی از طرفداران پرسپولیس ندانند، حسین فرکی خودش بازیکن پاس بود، شهربانی بود، بعد شد پاس و این ها برای خودشان کسی بودند، آمدند پرسپولیس مرا بیدار کردند، قاسم پناهگر می گفت اینها بیایند تو ذخیره می شوی اما علی پروین به ارنج ترکیب برنده دست نخواهد زد.
خب این چه حرفی است، شما تا آخرین بازی ای که در پرسپولیس بودید، فیکس بازی می کردید. خب چه شد.
آمدن اینها زنگ خطر بود. فرکی برای خودش در شهربانی آقای گل شد.
فرکی ای در کار نیست اما، جمشید شاه محمدی هست و علی پروین می خواهد که فرشاد پیوس بیاید.
بله، فرشاد پیوس آن وقت در شاهین بود، سرباز بود اگر اشتباه نکنم در ژاندار مری یا نیروی زمینی.
از شاهین رفت نیروی هوایی.
یک جایی بود بعد فرشاد می آمد، ولی صحبت از پرسپولیس نبود. مجتبی محرمی هم بود اوایل مجتبی محرمی ولی من به خاطر اینکه فرکی آمد، یک سال بیشتر دوام نیاورد در پرسپولیس و رفت چون علی آقا می گفت غلام، ناصر خودم فوروارد. 4-3-3 بازی می کردیم بعد ناصر نورایی سه دوره در هما آقای گل شد، آمد پرسپولیس شد یک سال و نیم حضورش در این تیم. بعد رفت ولی من ماندم ولی من به خاطر اینکه هیچ پولی نبود، علی پروین می گفت هرچه هست برای همه تقسیم می شود و من با عشق رفتم پرسپولیس و به خاطر پول نرفتم چون دوست داشتم به این تیم رفتم.
با همه این اوصاف سال 64 به توصیه دوستان تان و برای اینکه جا را برای شاه محمدی باز کنید رفتید استقلال. پول بیشتر نگرفتید؟
استقلال رفتم بار دوم پول نگرفتم چون حسن حبیبی به من گفت اگر میخواهی تیم ملی ارتش بمانی با قاسم پناهگر مشاوره کردم او گفت جایی برو که تیم ملی بزرگسالان خط نخوری چون آن وقت خدابیامرز سرهنگ یاوری بود، مسعود معینی، ناصر ابراهیمی، نایب رویین دل بود، اکبر مالکی هم مربی گلر بود.
رفتی استقلال و جایت در تیم ملی بهتر شد.
بله هم تیم ملی بهتر شد هم با پرویز مظلومی چون در ایزایران وابسته به ارتش جمهوری اسلامی بود یک زوج شدیم به قول حسن حبیبی. در استقلال وقتی بازی کردیم زوجی بودیم و در تیم ملی ارتش هم با هم بازی می کردیم.
آن موقع چنگیز چه کار می کرد.
چنگیز پشت ما بود.
ولی خاطره خوبی از دربی بعدی نداری.
نه چون سه گل خوردیم ولی کسی نمی داند چرا. می خواهید الان بگویم.
خب بگویید، 25 خرداد 1365 بازی دربی 26 پرسپولیس و استقلال.
ما 3-0 خوردیم فکر کنم بازی در گرما بود و ساعت 2:30 – 3 ظهر. وقتی عباس رضوی با منصور پورحیدری مربی استقلال بودند و عباس رضوی از مجارستان آمده بود از واشاش، آمد ارنج کرد، خدا بیامرز ناصر حجازی، رضا رجبی و یک بازیکن دیگر اگر اشتباه نکنم اینها را از ارنج بیرون گذاشت. اینها بلافاصله با ناصر حجازی صحبت کردند، ناصر خان چون تو نیستی و ما هم نیستیم، 5 6 نفر گفتد آقای رضوی ما به هیچ عنوان داخل زمین نمی رویم. دعوا بود در رختکن استقلال که آیا تیم بازی می کند یا نه. رضوی مجبور شد آخر کسانی که از ارنج بیرون بودند را بگذارد ولی می گفت می بازیم چون پرسپولیس، پرسپولیسی است که امروز به ما فشار می آورد چون ایشان بروز تر بود نسبت به بقیه.
حالا گلر می خواست جای ناصر حجازی، مجید رضایی را بگذارد یا کوروش را.
فکر می کنم روی کوروش بیشتر اعتقاد داشت به خاطر قد بلندی که داشت و پرسپولیس چون روی هوا بیشتر کار می کرد همان طرف هم پرسپولیس نگران بود غلام فتح آبادی را وحید قلیچ چطور باید بگیرد که یک برخورد هم انجام گرفت.
گفتند عمدی وحید قلیچ را زدی.
نه من هیچوقت در فوتبالم کسی را نزدم تنها کسی هستم که اگر اشتباه نکنم، یک کارت زرد گرفته ام.
جلوی پاس سوت داور را نشنیدی.
درود بر شما. سمت جایگاه پرسپولیسی ها. من سوت را نشنیدم شوت زدم صالحی رسید اخطار داد آقای پروین رفت به او گفت و هرچه گفتم نشنیدم به خدا، ولی اخطار داد و پرسپولیس برای اولین بار در آن بازی بعد از چندین هفته اخطار گرفت و من اولین اخطار و آخرینش همان بود. من بازیکن پرحاشیه ای نبودم و فقط در خدمت تیم بودم.
دربی برای شما تلخ تمام شد.
آن دعوا باعث شد بیاییم و در عرض 20 دقیقه دو سه گل بخوریم که دوتایش را شاهرخ بیانی زد و یکی هم ناصر محمدخانی. ولی کسی از دعوا فکر می کنم الان که من دارم تعریف می کنم کسی نگفته باشد که در رختکن چه اتفاقاتی افتاد.
وحید قلیچ دو سه تا از دندان هایش و فکش...
بله یکی از دندان هایش مصنوعی بود و تمرینات پرسپولیس را هم به من گفتند که جوری دارند کار می کنند که وحید قلیچ سانترهایی که دارد از ناحیه استقلال انجام می شود، چون خدابیامرز رضا احدی سمت چپ بود و بیژن طاهری بود، بهتاش فریبا و سعید مراغه چیان هافبک وسط بودند که اگر توپ گیرم آمد یا به بهتاش بدهم چون شوت زن بود هم مراغه چیان. به احدی هم سپردند سانتر بین خط 18 قدم و پنالتی بیاید از سمت راست هم مختاری فر سانتارهای زود هنگام و دیرهنگام انجام دهد برای من، وحید را ولی در دو هفته ای که فرصت بود گفته بودند باید بیایی بیرون. من روی ضربات هوایی، سر شانه من با دهان قلیچ برخورد کرد و دندان مصنوعی وحید داشت او را خفه می کرد، دکتر قربانی، دوست عباس کارگر پزشک پرسپولیس بود و آمد. گفتم دکتر من می دانم دندان مصنوعی در گلویش است وقتی بلندش کردند دندان بیرون آمد و نفس کشید و بعد جایش بهروز سلطانی آمد و دروازه بان شد. لب وحید هم ورم کرد و من هم ملاقاتش رفتم با همسرم ولی خب خاطره بدی که دارم به من اجازه نداد به دیدن وحید قلیچ برویم چون سپرده بود فلانی را راه ندهید و گلی که برایش گرفته بودم را به پرستارها دادم.
که عذرخواهی هم کردید از وحید قلیچ.
بله. چون من اصلا اهل دعوا نبودم و کارم را می کردم، آن اثرات تمرینات ویژه ای بود که انجام می دادم. خیلی ها به من می گفتند چرا اینجایم زدی و بعد عکسها را می دیدم در هوا دستهای من باز بود، عرض کردم من زیر کتفم چوب می گذاشتم وتمرین سر زنی می کردم به خاطر آن چهار سرم قوی بود و در جا بالا می رفتم. در جنگهای هوایی پرویز قلیچ خانی می گفت آرنج هایم را در سینه حریف بگذارم و اینها باعث می شد حریف کمتر بالا بیاید و من بیشتر بروم بالا. عکسهایش هست با چشمان باز.
بعد از این مدت انگار شوقی از فوتبال در دل شما کشته شد، سال 65 رفتید بازیهای آسیایی سئول، 2 تا به نپال و دو تا به بنگلادش، آقای گل مسابقات شدید. بعد استعفا پیش آمد خاطره خوبی نیست و می رویم سال 66. کم بودید در استقلال چند بازی اصلا نیامدید ودربی هم نبودید. آن بازی 25 خرداد 65 آخرین بازی شما بود.
فلش بک بزنم، چیزی بگویم برای سانترفورواردهای امروزی. الان فوتبال انقدر فرار شده و بچه های ما توانایی شان رفته بالا که خارج از ایران گل سر سبد همه اینها مهدی طارمی است، آن وقت چیزی هم نصیب من شد، توانستم چندین بار با پیراهن راه آهن تیم ملی ارتش، تیم ملی ایران، بزرگترینش در مقابل داسایوف آن وقت بازی کنم، در مسابقات جام جواهر هند.
8 بهمن 1363.
که ما 2-0 به شوروی باختیم به یوگوسلاوی سابق بود در واقع.
نه یوگوسلاوی 3-1 باختیم شوروی 2-0 چین را 4-0 بردیم که دو گلش را شما زدید.
بله به چین زدم چون فرشاد پیوس هم بود.
دو تا هم پیوس زد.
بله که بعد اوایل کریم باوی بود، فرشاد پیوس بود، من بودم و مرتضی یکه هم بود. تیم های امید هم آقای یکه مربی مان بود در مسابقات دیوار بزرگ چین هم رفتیم، من 6 7 بار به چین رفته ام با تیم های مختلف. با تیم ملی ارتش، امید، تیم ملی ایران، با پرویز دهداری که تیم ملی بوده، آن داسایوف را برای این گفتم، هرکاری می کردم روی دستش بلند شوم نتوانستم ولی به عنوان بهترین بازیکن زمین انتخابم کردند و عکسم را هم چاپ کردند. همان تیم شان هم قهرمان المپیک شد.
دو سال فوتبال را با شوق پیگیری نکردید و بعد استقلال رفتید شاهین.
در استقلال قولی به من داد، خدا بیامرز پورحیدری، پولی را به من بدهند چون من تاکسی داشتم و با تاکسی کار می کردم و عضو تیم ملی ایران بودم، بازیکن پرسپولیس و استقلال بودم ولی راننده تاکسی بودم بعد ها محبت کردند آقای تفرشی و مدیرعامل سابق آن موقع که اسم شان هم یادم نیست همینطور محمد فنایی، داور بازنشسته ما کمک کردند. ایشان بازرس تاکسی رانی بودند من دوسال مسافرکشی می کردم، 13 سال راننده تاکسی بودم ولی دو سال مسافر کشی کردم. پیکان داشتم در خیابان حجاب، انقلاب-حجاب تا دم هتل لاله. مسافر کشی می کردم 15 ریال بعد من بازیکن پرسپولیس و تیم ملی بودم راننده های خطی اجازه می دادند بدون نوبت سوار کنم.
از سر وصال سوار می کردید تا ته حجاب.
بله. 15 هزار می گرفتم یا دو تومان می دادند، به من محبت داشتند یک قهوه خانه هم بود آنجا صبحانه می خوردم تا ظهر کار می کردم، 70 80 تومان کار می کردم میرفتم استراحت، 2 باید خودم را می رساندم چه پرسپولیس چه استقلال به زمین شماره 3 و 4، تمرین کنیم. من خودم را می رساندم برای تمرین و شب هم برای استراحت. سال 60 هم به پیشنهاد حسین فکری که تازه من فوتبالیست شدم و بنام می شدم گفت باید ازدواج کنی. گفتم چرا، گفت باید ازدواج کنی و من سال 60 با سن کمی که داشتم ازدواج کردم و ناصر ابراهیمی جا دارد از او هم به نیکی یاد کنم، ایشان خیلی در زندگی من در جمع آوری زندگی و خریدهای زندگی کمکم کرد. حمید علیدوستی، محمد مایلی کهن، به ویژه مایلی کهن پسرش نعیم هم شاگرد من در امیدهای پرسپولیس بود ولی چون آن جنم فوتبالی را زیاد نداشت و به او گفتم شما فوتبالیست نمی شوی اگر راه دیگری بروی خوب است برایت، چون سرمربی امیدهای پرسپولیس بودم و علی آقا مرا گذاشت که خیلی ها سر این مسئله اعتراض کردند چرا غلام، علی آقا گفت تشخیص با من است. غلام می تواند که هادی عقیلی را پیدا کردم بعد رفتم پیش مایلی کهن به من دور بیشتری دارد کمکش شدم و سرمربی امید شدم وتیمم را برای اولین بار قهرمان امیدهای کشوری کردم بدون باخت. سعید دقیقی را پیدا کردم حامد لک را به صبا باتری آوردم، مهدی کیانی را آوردم، ولی باید گله مند باشم از اینها، اصلا می دانند که من زنده هستم؟ من سعید دقیقی، هادی عقیلی از مسعودیه می آمد، ماشین داشتم و در دوراهی که بالاتر از تهرانسر بود پیاده می شد من با ماشین می بردم او را زمین ساپیا. تمرین می کرد برمی گرداندم آنجا مینی بوس سوار می شد برود مسعودیه. سعید دقیقی را در بازی های کشوری پیدا کردم خودم می بردم بیمارستان بقیه الله و یکی از بستگانش گل فروشی داشت، سعید را آنجا می رساندم و می رفتم دنبالش می بردم تمرین صبا دوباره پیاده اش می کردم.
این برای دوران مربیگری است چقدر قشنگ، بگذارید دوران فوتبالی تان را تمام کنیم.
همچنین ببینید:
بغض ستاره استقلال و پرسپولیس در طرفداری ترکید؛ دو هفته دیگر باید بروم زندان!
پرسپولیس خسته با صدای فرزین در گفتگو با فتح آبادی: انگار آهنگ برای امروز ما خوانده شده، حالا قدرش را می دانیم!
غلامرضا فتح آبادی مقابل دوربین طرفداری: دادکان گفت مادر نزاییده شماره 2 بالا برود و من تعویض شوم!