مطلب ارسالی کاربران
نقد و بررسی فیلم روزی روزگاری در آمریکا
خطر اسپویل
سال تولید : ۱۹۸۴
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : آرنن میلکان
کارگردان : سرجو لئونه
فیلمنامهنویس : لئوناردو بنونوتی، پییرو دِ برناردی، انریکو مدیولی، فرانکو آرکالی، فرانکو فرینی و لئونه، برمبنای رمان اوباشها نوشته هاری گری (دیوید آرونسن).
فیلمبردار : تونینو دلی کولی
آهنگساز(موسیقی متن) : انیو موریکونه.
هنرپیشگان : رابرت دنیرو، جیمز وودز، الیزابت مکگاورن، تریت ویلیامز، تیوزدی ولد، برت یانگ، جو پسکی، دانی آیلو، ویلیام فورسایت، جیمز هیدن، لاری راپ، رابرت هارپر، اسکات تیلر، راستی جیکوبز، برایان بلوم، ایدریان کوران، نوآ موآززی، مایک مونتی و جیمز روسو.
نوع فیلم : رنگی، ۲۲۹ دقیقه.
سال 1968. «نودلز» (دنیرو) پس از سیوپنج سال زندگی در خفا به نیویورک باز میگردد در نامهائی بیامضاء از او دعوت شده تا قور شرکای سابق گنگسترش دیدن کند. تعدادی عکس قدیمی، «نودلز» را به یاد دوران کودکیاش میاندازد... 1922. «نودلژ» (تیلر)، «هتسی» (بلوم)، «کاکال» (کوران)، «دامینیک» (مواززی) نوجوانانی هستند که در کتوی یهودیهای نیویورک زندگی میکنند. هر چهار نفر از بزهکاران خردهپا هستند. درگیری سر یک ساعت دزدی، آنان را با «ماکس» (جیکوبز) که خانوادهشان تازه به آن محله اسبابکشی کردهاند، آشنا میکند و او هم به دارودسته میپیوندد. «نودلز» با ترفندی صندوقهای مشروب قاچاق را از بندر بار میزند و میفروشد. این پنج نوجوان که حالا برای نخستین بار در پول غرق شدهاند به یکدیگر قول وفاداری میدهند و توافق میکنند سود درآمدشان را در صندوق اماناتی بگذراند که کلیدش در اختیار دوست دیگرشان، «فت مو» (مونتی) است. گندهلات محله، «باگزی» (روسو) به آنان حمله میکند و پیش از آنکه «نودلز» بتواند او را با چاقو بزند، «دامینیک» را میکشد. «نودلز» را به جرم آدمکشی دستگیر میکنند. 1968. «نودلز» سرگور چهار رفیق خودکلیدی صندوق امانات را پیدا میکند، همراه با دویست و پنجاه هزار پول و یادداشتی با این مضمون: «پیشپرداخت مأموریت بعدیات». «نودلز» حس میکند که تعقیبش میکنند. 1932. «نودلز» از زندان بیرون میآید و «ماکس»، «پتسی» و «کاکای» از او استقبال میکنند. در اینجا با خبر میشود که «ماکس» سردستگی گروه را به عهده گرفته و حال به خلافکاریهای بزرگ مشغولند. کار تازه آنان دزدی جواهر در دیترویت به سفارش دو گنگستر به نامهای «فرانکی» (پسکی) و «جو» (یانگ) است. 1968. در خانه «فت مو» (راپ)، «نودلز» نگاهش به خبرهای تلویزیون میافتد: «سناتوربیلی» به خاطر فساد مالی تحت تعقیب است؛ او با «جیمی اودانل» (ویلیامز)، رهبر اتحادیه کارگران حمل و نقل، در ارتباط بوده است. خاطرات بیشتری به ذهن «نودلز» هجوم میآورند. 1932. «نودلز»، «ماکس»، «پتسی» و «کاکای» را استخدام کردهاند تا از «اودانل»، یکی از مبارزان جنبش کارگری، حفاظت کنند. «اودانل» ابتدا کمک این گنگسترها را پس میزند ولی بعدتر رضایت میدهد. وقتی «اودانل» در یک حمله غافلگیرانه مجروح میشود و از آنان کمک میخواهد، «شارکی» (هارپر)، سیاستمدار فاسد، پیشنهاد میکند یک اتحادیه کارگری بنیان بگذارند و «اودانل» را رئیس، و دارودسته «ماکس» را به محافظت از آن بگمارند. این نقشه گرچه مورد پسند «ماکس» است ولی باعث انزجار «نودلز» میشود. 1933. «ماکس» میخواهد به بانک ذخایر فدرال دستبرد بزند. «نودلز» این کار را دیوانگی میداند و تصمیم میگیرد «ماکس» را به پلیس لو دهد. 1968. «نودلز» پی میبرد. این خود «ماکس» بوده که از ترس، نقشه لو رفتن به پلیس را چیدهد. «نودلز» پی میبرد این خود «ماکس» بوده که از ترس نقشه لو رفتن به پلیس را چیده. «نودلز» به خانه «سنتاتور بیلی» دعوت میشود. دوست سناتور به «نودلز» در مییابد. «بیلی» در واقع همان «ماکس» است. «ماکس» توضیح میدهد که چطور در 1933 با یک نقشه مرگ ساختگی، با پول دارودسته فرار کرده است. و حالا که با مسئله اتهام فساد مالی روبهرو شده، میخواهد به زندگی خود پایان دهد و برای این کار «نودلز» را انتخاب کرده است.
لوئیس بونوئل گفته است: «زندگی بدون خاطرات اصلاً زندگی نیست، همانطور که هوش و ذکاوت بدون امکان بروز در واقع هوش نیست... بدون خاطرات ما هیچ چیز نیستیم». این جملهها را میتوان بهعنوان پیش درآمدی برای روزی روزگاری در آمریکا استفاده کرد. رجعت به گذشته همواره در آثار لئومه اهمیتی اساسی داشته است، چون قهرمانان او به نوعی وابسته و اسیر گذاشتههای خود هستند. در واقع، شخصیتهای لئونه به واسطه خاطراتشان هویت پیدا میکنند و بدون خاطرات هیچ نیستند. فیلم نیز، چمدانی پُر از «خاطرات» سینمای از بین رفته آمریکاست. بنابراین، میتوان این گرانترین و واقعگراترین مکاشفه لئونه از اسطورهشناسی و دنیای «نو» را شرحی غمگنانه از رویای آمریکائی دانست، که بر سرگذشت نسلهای اول و دوم مهاجران (به آمریکا) متمرکز شده است. فیلم با صحنه حضور دنیرو در خلو تکده تریاکیها آغاز میشود و در همانجا نیز به پایان میرسد، و لئونه به این طریق میخواهد فرار قهرمان داستان را از خاطرههای دهشتناک به تصویر بکشد. صحنههای رجعت به گذشته میان آغاز و پایان فیلم بهطور عمده بر رابطه دنیرو و وودز بنا شده و از همان ابتدا، از زمانی که دنیرو پادرمیانی میکند و برای نجات دوستش چاقو میکشد، مشخص میشود که شخصیت خیالپرداز و خلوتگزین دنیرو در مقابل شخصیت پراگماتیک و فرصت طلب وودز قرار دارد. اما این دو - مثل قهرمانان فیلمهای وسترن لئونه - با یکدیگر روبهرو نمیشوند تا طی یک دوئل، حریف ناشایست از پای درآید. در عین حال، این به تعبیری «افسانه پریان» برای بزرگترها، ایرادهائی هم دارد گرچه لئونه با همکاری پنج نفر دیگر، فیلمنامه را نوشته، با این حال ضعفهائی در آن راه یافته و ابهاماتی از این دست بروز کرده است، که مثلاً چطور «ماکس» میتواند «سناتوربیلی» بشود و «نودلز» و بقیه اصلاً از این موضوع باخبر نشوند، یا چرا تمام زنان فیلم شخصیتهائی - از نظر جنسی - بیمار یا قربانی هتک حرمت مردان معرفی میشوند؟ با وجود این، بهرهگیری از بازیگران برتر برای ایفای نقشهای اصلی و فیلمبرداری شایان توجه دلیکولی، این آخرین و شاخصترین اثر لئونه را در زمره آثار ماندگار در ارائه تصویری «واقعی» از آمریکا قرار داده است.
کاری از حزب منچستر کبیر
برای دیدن بقیه مطالب ما روی برچسب حزب منچستر کبیر کلیک کنید.