فک کنم حدود ده سال پیش این ها بود در روستا و ده بودم ، اکثر همسایه ها مرغ و خروس داشتند و صبح ها و بعد از ظهر جلوی حیاط و باغچه اشن جمع میشدن ، منم غروب ها و نزدیک تاریکی که چهره مشخص نبود یواشکی میرفتم یک مرغ یا یک خروسی بر میداشتم و در همون بیابون و بالای تپه ها و کوه ها کبابش میکردم و میخوردمش ، یا اینکه تخممرغ های که درون باغچه و جلوی درب حیاط بود ، اون تخم مرغ ها رو میبردم و بالای تپه ها و کوه ها اپز میکردم 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
یکبار نشد بیان بگن چرا مرغ و خروس های ما رو بردی و کبابشون کردی
یکبار نشد که مثلا چپ چپ نگاه کنن من رو
من عاشق همچین همسایه های بودم 😭😔
الان اکثرا هون همسایه ها فوت کردند و ده زنده نیستند و یا خیلی پیر هستند و مسن هستند و بالای ۷۰ و ۸۰ سالشون شده
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🚩❤❤🚩❤❤❤❤❤❤
تا اینکه اومدیم داخل شهر ، بمدیگه خبری از مرغ و خروس و تخم مرغ نبود ، ولی همش تابستون ها انگورها و گردوهای همسایه ها رو میچیدم و در پارک ها نوش میکردم 😁😂 قدیم ها و ماه رمصون و ماه محرم هم به اندازه دو سه ماه نذری و غذا جمع میکردم و تا چند روز و چند هفته غذا احتیاج نداشتیم
💖💖💖💖💖🙂🙂💖💖💖💖💖💖💖
الان همسایه ها مثل گذشته ها نیستند و از نظر اخلاقی سنگ دل شدن و البته بی پول و فقیر هم شدن و دیگه مثل قدیم ها هم نذری نمیدن.لااقل میتونستن مهربون و خوش اخلاق باشن
من از اون مردم و همسایه های مهربون و با محبت و با عشق میخام 😘😘😘😔😔😢😭 ولی دیگه خیلی کم شدن