[بی بال]
موسیقی مرد چی بوده علت فوت
یکی از عللش اینه که هیچکی نداره تخم
بزنه حرفشو رک میدونی واسه
همین الان مارو میبینی تو گود
کلمه میگیره گر میکنه مغزمو پر
میزنه قل جوهرم نمیشه خشک
عاشقه شعرامن اما محتوا بود یه معما
مترجم احتیاج نداشت یه
خورده اندیشه گوش شنوا
هنرو میزنن تگری مثل این بچه سالا تو مشمبا
وقتشه شروع قصه خودمو میکروفون یکم بشنوید از ما
۱٣ سالم بود شنیدم رپو از اتاق بغلی داداشم داشت شعر میگفت به خودم گفتم پس چرا معطلی
صبر کردیم رایم فلو ضرب تنظیم
به خودم اومدم دیدم سره ظبتیم
مثال خورشید در اسمان از ترس ما دیگه زرد کردین
با این سنت اخت نمیشدم
پای میکروفون لخت که میشدم
چیرو میخوان بم بخورونن
که این ایینو کتابو لقمه!
بابا شرمنده اگه رفتم تو واسه چند خط شعر تو که عادت داری از مدرسه تا الان
بود لای دستات پرونده
هرچند که خیلا گرم پشتشون به بابای رزمنده
که وسط خاکریز شر کرده
[راعی]
بگو به چی گرم شده پشتت
یه رو ته قبر تنه لختت میره
بگو به چی گرم شده پشتت دادا
هرچی که رسانه به خوردت میده
جامعه مون همه جوره خشکه / قفله
روی همه تیترای دزدی / عرضه
تو عم داری بِکن عه مملکتو
اینجا نمیزاره کسی کونه معرفتو
تا حرفه حق بزنی میشه حرفت ردو
بعدشم که نیس اینا مصلحتو
فقط دهنتو باید بشه بسته ترو
حاجی خوردیم جر زیره خطه فقر +
همه ته ته داستانیم نقطه عقده
یکی اتوبانو بایه کروت میره
یکی فقط میره جمعه ها سفره قفله
یکی کله زندگیش نه متریشه
تو که نمیدونی خودت حتی جرمت چیه
داره مخت لای سنت ها املت میشه
اینجا کلماته منم مثه خشابی که پره
میاد تو صورته اونی که بم کسشر میگه
منم یه رو کفگیرم خورد ته دیگ حاجی
دیدم حتی رف اونکه گفت صمیمیه
خیلی عه کلمه ها گفتنی نیس
ولی جامعه مون حقو به مشتری میده
گوشه خریدارو بیار فازه بز خری نیست
اینجا همه چی به سنت ها منتهی میشه
[عاریوژ]
بودم یه روح تو نقش مسیر
که ا مقصدم هیچ چشم برنمیداشتم
چیدن جلوم یه راه ا قدیم که ما رفتیم
برو تو هم بعد نگی کاش نه
دیدم یه نور تو لحظه اسیر پُر تاریکی
ولی باز کم نمیذاشت من
راهِ خودمو دیده بودم پُرِ کلمه
تو مُشت که با شهر بری باش جنگ
چشیدم خون چشیدم خون
از پاتیلِ دلم توی مُردابه این شب
سفید از دود که دیدم توش
دَرِ زیرزمین و پُرِ نور داد به این شهر
شهری که پرِ چش خالی بود تکراری بود لفظاش اجباری بود
القا میشد عجز باش انسانی پوچ ارضا میکرد زخماشو انگاری خون
نه
دنیا میموند رویایی توش
نه
رویا میموند دنیایی توش
سر
توی آینه غرب–یا بود همه خودشون و میدیدن تو آینه اون شهر
له له میزد به به میکرد چه چه میزد
دَربستِ فرهنگ اون ور
هر وری رفت سَر سَری سر هر دری زد
برعکس هر عکسشون شَن
دم دمی تر احمقی کر معبدی بعد
هم بنده هم بندِ شو ن شن
همه انگار همینو میخواستن و میگفتن
عقب عقب بمون پس
بیزار شُد هر کی ا خودش آینه ی
اونا که سرگیجش پره
یه صورت تو پیک الکلش
میگفت من خودتم رد ی ا خودت
کور میشی و کر میشم کلش
گم کردی؟ سبز میشم دورت
قلاده به روووح تو نمیاد
گردن و باز تا زنجیرم شله
[مَسین]
از وقتی که فهمیدیم کیم
روشن شد غروب شادی ها
تو دل
تاریکی
غم طلوع کرد
روزِگار توی تف تفت می دادم
گذر
برد لحظه رو از یادم
و سکوت شد قاتل فریادم
می گرفت شکل از سنت فکرم از
حسرت پر
گریزان از چنگال قسمت
خوش ندارم بزنم از آب دم وقتی لا خشکی ها سر دراووردم
وقتی که به نقاب خاک زدم ریشمُ
برگ ُبه هر سمت خواست درآوردم
درآوردم رو دراوردم
قدمی که راهش فرق نداره با مردن
من بی خبر تو بی خبر
به هر سمتی که فرقی نی بین باختنُ بردن
گرفتی سر
نشستی کور
دو تا گوش لال با زبون کر
میدی دم به نفسِ هر مصلحتی
آتش باد بی خبری به هر جهتی کرد سریع سر رو به زیر
نبود بستر فهم کرد شعله رو شر
وقتی که مغز نیاز شد سیبل هدف
تو از هوش می رفتی با دری وری ور
پرت شدم به صورت حقیقت
هزار بار داد
زدم از
حقیقت دورویی با دورویی حقیقت
وقتی که نیست حرف حساب
بند به شقیقت
بالاتره سود تو بازار خریت
طناب خفت آویزون
و چنگ
زدن وسیلت
[راعی]
نمیکنه چیزی مثه رپ درگیرم
وقتی زندگیه خودمو رو جدول دیدم
همه پای حرف میاد موندی میشن
ولی برسی به تش همه تش در میرن
من ا همه داستانا خسته ام فقط
دو هزاریم افتادو بد رف درم
نمیبینم هدفی تو رپ کردنت
زدم روی برگه هات ضبدر فقط
[بی بال]
نمیخواد درکم کنی منتظر نیستم نقدم کنی
این سمتا نیا..،…. که حرف از تو نی
یادتونه چقد زور زدین کلم کنین
دستم نوشتو مغزم تولید
کرد تموم قصه هارو
بشنوی تیپه چهارو
میشناسی اژدهارو
[مَسین]
منم حامل میم
میم مردم
سین سینِ ساکن مستحکم
یِ یا معنیِ اختیارُ
نون نونِ ناقل تجربه هام
وقتی که بام بزنی قدم
بشی همراه هم سفرم
باشی تو آگاه از خبرم
میبینی تو گردباد بی جهتم
در به درم لخت لا قصه ها
سر شده از لمس لامسه ها
یکه تنها تو راه پرت به اصطلاح
[عاریوژ]
قصه باز شک و شبهه میشی
توی خلوتت تو حبس عقده میشی
تنهایی میگم منیه نقطه بچین
دور تنهایی تو شعله بگیری از
پیله در بیای نطفه بشی که زهر
نکرده باز کشته بشی که قبل از
عاری شدن تو پر نمیشی نه
دیگه پر نمیشی تو نه