تا من آن نرگس مست تو دیدم
دیـن و دل دادم و مهرت خریـدم
ترســـم آخـر کـه وفایـت نبینـــم
بس جفا دیدم و محنت کشیدم
آه ز بیداد تو ای دلبر طناز
دهان غنچه کــن بــاز
ناسزایــی بـگو تا بگویــم
کــه من چون شنیـدم
جام زهر از کف تو نوش داروست
ناسزا از لب تو طیبات است
گر بمیرم تو به مرگم بگریی
نوشم آن قطره که آب حیات است
آه که عشق تو به جانم شرر افکند
میدهدم پند...
دل از این عشق، کند جان از آن تش
که با جان خریدم