Funeral held for the depression of man
Holds the key to his own death
Entering a tomb of a corpse yet conceived
Tighten the tourniquet around your neck
Sifting away the debris of hated life
Cold touch of death begins to chill your spine
Seeking life beyond your perishment
Repeating words echoing through your mind
خاکسپاری برای تنزل انسان برگزار شده است؛
انسانی که کلید مرگ خود را در دست دارد
به مقبرهی جنازهای وارد میشوی که هنوز بارور نشده است
شریان بند را به محکمی دور گردنت بستهای
خرابههای زندگی منفور را کنار میزنی
تماس سرد مرگ وجودت را به ترس و لرز میاندازد
به دنبال زندگی در آن سوی مرگ خود میگردی
کلماتی که تکرار میکنی و در ذهنت منعکس میشوند
["جنازهای که هنوز بارور نشده است" یعنی مردهای که نتوانسته است راهی به دنیای پس از مرگ پیدا کند.]
Chanting lines of blind witchery
To save yourself from extinction
Wanting to die is your reason to live
New life born from the oppressed
Taste your blood as it trickles through the air
Another casualty, beyond the shadows you fall
Losing ground, the fate you feel draws near
Fatality, reality, await the final call
آیات جادوگری پنهان را قرائت میکنی،
تا خودت را از نابود نجات دهی
تمایل برای مردن، دلیل زنده بودن تو است
جانی جدید از روحی عذاب دیده به وجود میآید
هنگامی که خونِ تو در هوا پخش میشود، طعم آن را حس میکنی
قربانیای دیگر؛ آن سوی سایهها از بین میروی
ضعیف میشوی، عاقبتی که احساس میکنی نزدیک میشود
مرگ، واقعیت، منتظر آخرین فرصت باش
My sinful glare at nothing holds thoughts of death behind it
Skeletons in my mind commence tearing at my sanity
Vessels in my brain carrying death until my birth
Come and die with me forever, share insanity
Do you wanna die?!
نگاه خشمگینانه و معصیت بارِ من به پوچی، افکار مرگ را به همراه دارد،
اسکلتهای درون ذهنم شروع به نابود کردن سلامت روانیام میکنند،
رگهای درون مغزم مرگ را تا زمان زاده شدنم منتقل میکنند
بیا و من تا به ابد بمیر و دیوانگی را با هم سهیم شویم؛
میخواهی بمیری؟!
The waves of blood are rushing near, pounding at the walls of lies
Turning off my sanity, reaching back into my mind
Non-rising body from the grave showing new reality
What I am, what I want, I’m only after death
امواج خون به سرعت نزدیک و به دیوارههای دروغها کوبیده میشوند،
عقلانیت خود را خاموش میکنم و به ذهن خود بر میگردم،
بدنی که از قبر بلند نمیشود، حقیقت جدیدی را نشان میدهد،
چیزی که هستم، چیزی که میخواهم؛ فقط در دوران پس از مرگ هستم