مطلب ارسالی کاربران
نویسنده در مقابل کارگردان: چه کسی برای یک فیلم مهمتر است؟
چه کسی برای یک فیلم ارزش بیشتری دارد، نویسنده یا کارگردان؟ برای آن، ما باید نقش هر یک را در محصول نهایی درک کنیم. |
ممکن است شنیده باشید که برخی از فیلمها «ضعیف نوشته شدهاند» و حتی ممکن است هنگام تماشای آخرین فیلمهای پرفروش تابستانی دقیقاً همین افکار را داشته باشید.
اما آیا واقعاً آن فیلم ضعیف نوشته شده بود؟ شما نمی توانید مطمئن باشید مگر اینکه فیلمنامه فیلم های گفته شده را خوانده باشید. خیلی وقت ها وقتی نوشته فیلمی مورد انتقاد قرار می گیرد در واقع تقصیر کارگردان است.
|
به همین دلیل است که چنین تمجیدهایی را از کارگردانان ستاره ای مانند دیوید فینچر، کریستوفر نولان، مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ می شنویم و این لیست ادامه دارد. آنها کسانی هستند که کنترل می کنند.
چه تعداد از فیلمنامه نویسان ستاره - به استثنای نویسنده و کارگردانانی مانند وس اندرسون و آرون سورکین - می توانید از بالای سر خود نام ببرید؟ احتمالا هیچ کدام، مگر اینکه درگیر صحنه فیلمنامه نویسی باشید.
آیا مدیران باید تمام اعتبار را دریافت کنند و نویسندگان فراموش شوند؟ آیا این درست است؟ آیا این عادلانه است؟ برای درک بهتر اینکه آیا نویسندگان یا کارگردانان برای یک فیلم اهمیت بیشتری دارند، باید درک کنیم که نقش هر یک در فیلمسازی چیست.
|
نویسنده برای یک فیلم چه می کند؟
|
نوشتن فیلمنامه شامل ایدههای داستانی، ساختن جهان، طراحی شخصیتها و شخصیتها، بافتن داستان، سختتر کردن دیالوگها و ترکیب همه آنها در یک تجربه روایی منسجم است.
نویسنده فقط باید چیزی را بنویسد که برای روایت داستان کاملاً ضروری است، مانند ساختار نقاط طرح و چگونگی تغییر پویایی شخصیت.
به عبارت دقیق تر، معمولاً در فیلمنامه هیچ «کارگردانی صحنه ای» وجود ندارد (به جز در مورد نویسنده-کارگردان). وظیفه نویسنده این نیست که نشان دهد صحنهها در دوربین چگونه اتفاق میافتند - تنها کار آنها این است که آنچه را که اتفاق میافتد، برای چه کسی و کجا رخ میدهد . پشتوانه همه اینها دلیلی است که این داستان باید بیان شود.
برای اقتباس از کتاب، وظیفه نویسنده این است که منبع اصلی را تقطیر کند و تصمیم بگیرد که کدام بخش ها برای انتقال مؤثر قلب داستان ضروری هستند.
این ممکن است شامل بازنویسی صحنههایی از کتاب، یا افزودن صحنههای جدید برای جایگزینی صحنههای «غیرقابل فیلمبرداری» در کتاب، یا برداشتن صحنهها به طور کلمه به کلمه از کتاب باشد.هیچ راه درستی برای تطبیق کتاب ها با فیلم وجود ندارد و این وظیفه نویسنده است که آن را بفهمد. |
کارگردان برای یک فیلم چه می کند؟
|
در بیشتر موارد، پس از تکمیل فیلمنامه و تحویل به کارگردان، نویسنده دیگر درگیر آن نیست.
وظیفه کارگردان این است که فیلمنامه را هضم کند، نحوه اجرای آن را در دوربین تصور کند، و سپس با همکاری با بازیگران و گروه تولید، آن را محقق کند.
فیلمنامه فیلم را به عنوان یک طرح اولیه در نظر بگیرید و کارگردان فیلم را به عنوان یک پیمانکار عمومی که رهبری و همکاری با بسیاری از پیمانکاران فرعی در بخش های مختلف را بر عهده دارد.
اگر بخواهید دقیقاً همان فیلمنامه را به ده کارگردان مختلف بدهید، فیلمهای حاصل همه متفاوت به نظر میرسند.
|
برای مثال، یک صحنه گفتگوی ساده بین زن و شوهر در هنگام شام را می توان به هزار روش فیلمبرداری کرد: نماهای نزدیک یا واید؟ روی شانه یا مستقیم؟ کدام لنز دوربین و تنظیمات باید در هر صحنه استفاده شود؟
چه نوع حرکات دوربین، یا اصلاً حرکت دوربین وجود ندارد؟ نورپردازی روشن یا نورپردازی دراماتیک؟ چه نوع پالت رنگی؟ انرژی ملایم یا انرژی بالا؟ آیا بازیگران باید بنشینند یا باید با محیط تعامل داشته باشند؟
کارگردان باید این نوع تصمیمات - و بسیاری دیگر - را با توجه به دیدگاه خود از فیلمنامه بگیرد.
و اگر کارگردان فکر نمی کند که فیلمنامه آنطور که نوشته شده است کار می کند؟ آنها می توانند نویسنده را برای بازنویسی برگردانند، یا کارگردان ممکن است خودش آن را تنظیم کند.
کارگردان نیز باید با بازیگران همکاری کند تا بهترین بازی آنها را به نمایش بگذارد. البته هر کارگردانی رویکرد خاص خود را برای همکاری بازیگر دارد و به همین دلیل است که برخی از بازیگران عاشق کار با کارگردان های خاص هستند در حالی که برخی دیگر قول می دهند که دیگر هرگز با کارگردان خاصی کار نکنند
|
برای مثال، یک صحنه گفتگوی ساده بین زن و شوهر در هنگام شام را می توان به هزار روش فیلمبرداری کرد: نماهای نزدیک یا واید؟ روی شانه یا مستقیم؟ کدام لنز دوربین و تنظیمات باید در هر صحنه استفاده شود؟
چه نوع حرکات دوربین، یا اصلاً حرکت دوربین وجود ندارد؟ نورپردازی روشن یا نورپردازی دراماتیک؟ چه نوع پالت رنگی؟ انرژی ملایم یا انرژی بالا؟ آیا بازیگران باید بنشینند یا باید با محیط تعامل داشته باشند؟
کارگردان باید این نوع تصمیمات - و بسیاری دیگر - را با توجه به دیدگاه خود از فیلمنامه بگیرد.
و اگر کارگردان فکر نمی کند که فیلمنامه آنطور که نوشته شده است کار می کند؟ آنها می توانند نویسنده را برای بازنویسی برگردانند، یا کارگردان ممکن است خودش آن را تنظیم کند.
کارگردان نیز باید با بازیگران همکاری کند تا بهترین بازی آنها را به نمایش بگذارد. البته هر کارگردانی رویکرد خاص خود را برای همکاری بازیگر دارد و به همین دلیل است که برخی از بازیگران عاشق کار با کارگردان های خاص هستند در حالی که برخی دیگر قول می دهند که دیگر هرگز با کارگردان خاصی کار نکنند
|
بعد از اینکه همه چیز فیلمبرداری شد، کارگردان باید با تیم های پس از تولید همکاری کند تا فیلم خام را به یک فیلم واقعی تبدیل کند. این شامل تیم های VFX، تدوینگران فیلم، آهنگسازان، طراحان صدا و غیره می شود
در هر مورد، دیدگاه خلاقانه کارگردان در اولویت قرار دارد، اما کارگردان ممکن است تصمیم بگیرد که تصمیمات خاصی را به هر کسی که با او کار می کند واگذار کند.
به عنوان مثال، کریستوفر نولان اغلب دیدگاه خود را برای یک فیلم برای مکرر همکار هانس زیمر توصیف می کند، سپس به او اعتماد می کند که فیلم را به ثمر برساند زیرا او در کاری که انجام می دهد بسیار خوب است
|
قهرمانان ناخوانده: تدوینگران فیلم
|
هنگامی که تمام صحنه ها فیلمبرداری شدند، فیلم به یک تدوینگر فیلم تحویل داده می شود، که هر نما را مرور می کند و تصمیم می گیرد که کدام یک برای زنده کردن دیدگاه کارگردان ضروری است.
کارگردان و تدوینگر فیلم با هم کار می کنند - تدوینگر فیلم باید بفهمد که کارگردان چه می خواهد، بدون اینکه نظرات خود را تزریق کند مگر اینکه درخواست شود.
همانطور که یک فیلمنامه می تواند به طرق مختلف توسط کارگردانان مختلف تفسیر شود، فیلم ها نیز می توانند به طرق مختلف توسط تدوینگران مختلف بریده شوند.
اگر کارگردان بیان میکند که میخواهد صحنهای «دیوانهوار» و «آشوب» باشد، این به تدوینگر بستگی دارد که بداند چه کلیپهایی را باید درج کند، از چه زاویهای، کدامها را کنار بگذارد، طول هر کلیپ خاص چقدر باید باشد، چگونه اغلب برای برش بین گیره ها، به ترتیبی که گیره ها باید به هم دوخته شوند و غیره
|
کارگردانان فیلم شایسته این اعتبار هستند
|
فیلم پایانی بیشتر از دیدگاه خلاقانه نویسنده اصلی حاوی دیدگاه خلاقانه کارگردان است.
از این نظر، کارگردانان بیشترین ریسک را در خلق یک فیلم به عهده می گیرند. آنها به شایستگی بیشتر تحسین ها را در زمانی که نتیجه خوب است دریافت می کنند و بیشتر انتقادها را وقتی نتیجه بد می شود دریافت می کنند.
بسیاری از «فیلمهای بد» با «فیلمنامههای خوب» شروع میشوند (بالاخره، اگر فیلمنامهای برای شروع بد بود، انتخاب نمیشد).
یک کارگردان وحشتناک میتواند یک فیلمنامه هوشمندانه را به یک شوخی تبدیل کند، در حالی که یک کارگردان بزرگ میتواند یک فیلمنامه پایینتر را به چیزی جادویی تبدیل کند. آنها کار را انجام می دهند، ریسک می کنند و پاداش آن را می گیرند (یا نه)
مثل این است که بپرسید کدام یک در دوچرخه مهمتر است: چرخ ها یا پدال ها؟ دوچرخهها بدون هیچکدام غیرقابل اجرا هستند، و هر دوی آنها برای کامل در نظر گرفته شدن بسیار مهم است - یک فیلم هم به نویسنده و هم کارگردان نیاز دارد. اما پدال ها دوچرخه را به جلو می برند.
کارگردان بیشتر از نویسنده بر محصول نهایی تأثیر میگذارد، بنابراین کارگردان برای یک فیلم مهمتر است.
|