«انتخاب قطر به عنوان میزبان جام جهانی یک اشتباه بود.» این جملهای است که سپ بلاتر، رییس وقت فیفا در زمان اعطای میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ به قطر، به تازگی آن را بر زبان آورده است. در ادامه اما، او بابت نسپردن میزبانی به آمریکا حسرت میخورد، چرا که به باور او چنین اقدامی پس از برگزاری جام جهانی قبلی در روسیه میتوانست به یک «حرکت نمادین صلح جویانه» تبدیل شود. آنطور که از صحبتهای او برداشت میشود، بلاتر به خوبی از نقش فرا ورزشی جام جهانی فوتبال مطلع است.
اختصاصی طرفداری | همچون قطریها، تلاش ایتالیاییها برای کسب میزبانی جام جهانی ۱۹۳۴ هم از سیاست سرچشمه میگرفت. بنیتو موسولینی رهبر حزب فاشیست ایتالیا، چنین رویدادی را فرصت بزرگی برای نمایش ثروت و پیشرفت کشورش در بین اذهان عمومی میدانست. این یعنی حتی یک دیکتاتور فاشیست که بدون هیچ مانعی اقتصاد، خدمات عمومی، پلیس و ارتش یک کشور را کنترل میکرد، برای پیشبرد اهداف شخصی و سیاسی خود به فوتبال نیاز داشت؛ پدیدهای جذاب که گواه قدرت فوق العاده این بازی زیباست (these football times).
نمونه دیگری از تاثیر گذاری فوتبال را میتوان در جنگ میان ال سالوادور و هندوراس در سال ۱۹۶۹ موسوم به «جنگ ۱۰۰ ساعته» پیدا کرد. جایی که درگیری هواداران دو تیم در راستای مسابقات انتخابی جام جهانی ۱۹۷۰ به درگیری نظامی دو کشور کشیده شد.
پیش زمینه سیاسی جام جهانی ۲۰۲۲
از زمان واگذاری میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ به قطر، همواره بحث و جدل درباره سیاسی بودن این تصمیم و فساد گسترده در راستای اجرایی شدن آن جریان داشته است. مسائل حقوق بشری که برای بسیاری از کارگران در مسیر ساختن ورزشگاههای جام جهانی پیش آمد و به قیمت از دست رفتن جان بسیاری از آنها منجر شد، بر حواشی تورنمنت پیش رو دامن زد. به این مسائل باید بسته بودن فضای سیاسی قطر، حقوق اقلیتها در آن کشور و فقدان آزادیهای اجتماعی را هم اضافه کرد.
اما این تنها بخشی از ماجراست؛ جنبه دیگری از ماجرا را باید در خارج از مرزهای قطر جستجو کرد. شاید آشکارترین نمونه، تجاوز نظامی روسیه به خاک اوکراین و در پی آن، کنار گذاشته شدن آن کشور از جام جهانی پیش رو بوده باشد. اقدامی که تمامی مرزهای میان سیاست و ورزش را در نوردید و نشان داد که نمیتوان برای هیچ یک از ابعاد جامعه، یک ساحت قدسی متصور شد و آن را در تعامل با سایر ابعاد در نظر نگرفت. حتی نشست خبری روز گذشته کارلوس کی روش نیز حکایت از این داشت که جریانات ماههای اخیر ایران نیز، یکی دیگر از مباحث مورد توجه در قطر است.
کارکردهای میدان بزرگی به نام جام جهانی
میلیاردها انسان در سراسر کره خاکی، بیننده جام جهانی خواهند بود. از این منظر، میتوان این مسابقات را تریبونی بزرگ و یک ویترین بین المللی دانست. برای نمونه، در گذشته برخی نمادهای فرهنگی کشورهای مختلف در این مسابقات فرصت خودنمایی پیدا کرد. ما هنوز هم جام جهانی ۲۰۱۰ را با وو وو زلا به خاطر داریم؛ شیپوری برگرفته از شاخ گوزن آفریقایی که نماد آن مسابقات بود. یا «موج مکزیکی» که از جام جهانی ۱۹۸۶ در مکزیک به صحنههای بین المللی رسید.
از گفتههای پیشین پیداست که جام جهانی میتواند عرصه صادرات فرهنگی ملل شرکت کننده هم باشد. این موضوع را میتوان در دو شکل شناسایی کرد: ۱- فرهنگی که اعضای هر تیم، آن را به نمایش میگذارند (برای نمونه ما عمدتا آلمان را بر اساس یک فوتبال ماشینی، هلند را بر اساس سبک توتال فوتبال و برزیل را بر اساس سبک نمایشیاش به خاطر میآوریم؛ بر همین اساس آلمانیها به نظم، هلندیها به شکیبایی و برزیلیها به خاطر ابراز احساسات و رقصهای خود شهرت یافتند). ۲- فرهنگی که هواداران هر کشور به طور مستقل نشان دهنده آن هستند. در این بخش، ما شاهد نوع پوشش خاصی از هواداران هر کشور، نحوه تشویق کردن تیمها و میزان انسجام آنها هستیم.
ایجاد «احساس رضایت»، هدف نهایی تمامی حکام
چه قطر به عنوان میزبان این رقابتها، و چه کشورهایی که برای افتخار آفرینی در جام جهانی حضور مییابند، همه و همه یک هدف اساسی دارند: رسیدن به یک احساس رضایت عمومی ناشی از موفقیت در عرصه ورزش. در واقع باوری وجود دارد که موفقیت یک تیم ورزشی میتواند برای مردم آن کشور، حس رضایت و خشنودی را به همراه بیاورد. اما پرسشی که بد نیست به آن پاسخ داده شود، این است: اساسا رضایتی که از راه موفقیت در ورزش حاصل شود، چقدر پایدار است؟
در وهله نخست، «میزان» موفقیت عامل مهمی است. قهرمانی در جام جهانی برای یک کشور، ارزشی بسیار متفاوت از آنچه دارد که صعود از مرحله گروهی برای یک تیم سطح پایینتر خواهد داشت. جدای از این موضوع، سایر فاکتورهای اجتماعی تأمین کننده احساس رضایت را هم نباید نادیده گرفت؛ چه بسا ورزش در مقایسه با آنها، یک عامل ثانویه محسوب میشود.
اسپانیای قهرمان جهان در سال ۲۰۱۰ را در نظر بگیرید؛ در روزهای منتهی به موفقیت لاروخا در آفریقای جنوبی، کارشناسان از تغییر موج منفی درون کشور صحبت کردند. عدهای حتی مدعی بودند که برخی از جدایی طلبان کاتالونیا را در حالی دیدهاند که پرچم اسپانیا را در دست داشتند. اما واقعیت امر چه بود؟ کمتر از دو ماه پس از قهرمانی اسپانیا، اینبار سراسر خاک کشور و نه فقط کاتالانها بودند که علیه اقدامات ریاضتی و اصلاحات کارگری به خیابانها آمدند و دست به اعتصاب زدند. همه اینها در حالی رخ داد که این کشور برای نخستین بار در تاریخش، قهرمان جهان شده بود.
در نوامبر ۲۰۱۸ نیز به فاصله حدود ۴ ماه پس از قهرمانی این کشور در جام جهانی، جنبش جلیقه زردها در فرانسه آغاز شد. جنبشی که ابتدا عدالت اقتصادی را مطالبه میکرد ولی سپس خواستار اصلاحات سیاسی نهادی شد. همانگونه که مشخص است، در کشورهای اروپای غربی نیز موفقیتی همچون قهرمانی در جام جهانی، نمیتواند به تنهایی عامل رضایت باشد.
سخن پایانی
به باور نگارشگر، با توجه به محدودیتهای موجود درباره آزادیهای فردی و آزادی بیان در قطر، ما هنوز با برخی بحرانهای تورنمنت سال ۲۰۲۲ مواجه نشدهایم و احتمالا در طول برگزاری و پس از پایان این مسابقات، حواشی بیشتری توجه ما را جلب خواهد کرد. تلاش برای رهایی موقت از قید و بندهای اعمال شده هر چقدر هم که سازمان یافته صورت بگیرد، نمیتواند از گزند تندرویهای مرسوم در امان بماند.
انتخاب قطر به عنوان میزبان جام جهانی اقدامی بود که این رویداد ورزشی را حتی اگر سیاسی نبود، دست کم برای یک دوره سیاسی کرد. سخت میتوان تصور کرد که درخواست عاجزانه جیانی اینفانتینو به عنوان ریاست فیفا و برخی دولتهای مشترک المنافع با قطر همچون برزیل، توان پیشگیری از جو منفی موجود پیرامون این تورنمنت را داشته باشد. حکام قطر باید آگاه باشند که متاسفانه یا خوشبختانه، این بار آنها نه فقط با شهروندان خود، بلکه با تمامی کشورهای جهان طرف هستند که بیمی از مطالبهگری و دادخواهی نسبت به اعمال غیر اخلاقی آنها ندارد. دستگاه سانسور و پروپاگاندا در قطر کار خودش را خواهد کرد، اما آیا همه چیز تحت کنترل آنها باقی میماند؟ بعید میدانم.