این منم که در نبودت گشته ام خمیده قامت
من از این دنیا گذشتم که شود دنیا به کامت
همه آرزویم این بود که شوی بال و پر من
روح من پرواز می کرد لحظه ی بردن نامت
قطره های اشک من ریخت همچو باران زیر پایت
رفتی و تجربه کردم غصه را تا بی نهایت
بی تو لحظه های تلخم نرسید هرگز به بن بست
جُز خودم که میتواند درد من کند حکایت ؟
مانده ام خیره به راه و میشمارم لحظه هارا
شده کارم آه و زاری یا تحمل و مدارا
رفتی و نام تو دارم تا همیشه روی این لب
رفتی و سیاه گشته بخت من شبیه یک شب
اشک چشمانم همیشه در نبود تو روان است
قصه ی زندگیه من حرف هر پیر و جوان است
عشق تو امید من بود عشق تو توان من بود
رفتی و عاشقت اینک یک معلول ناتوان است
سر نهاده ام به خاک و میکنم شکوه و زاری
یار من بگو چگونه به هلاکم گفتی آری
رفتی و دچار گشتم من به درد بی قراری
رفتی و خاطره هایت مانده اینجا یادگاری