مدت زیادی گذشت! از همان زمان که محمد حسین میثاقی در نقش گزارشگر بازی های دسته اول شیرین فراز کرمانشاه شاید نقش قابل هضم تری از امروزش را داشت. روزگاری که هنوز جومونگ، مختار و یوزارسیف جدول رسانه ملی را مال خود نکرده بودند و در عوض تا دلتان بخواهد کلید اسرارها و حلالم کن ها جولان می دادند. سریال هایی که رساله کارما را به جا می آوردند و البته بعد از جانشینی جومونگ و دوستان، به انزوا رفتند. حالا خیلی وقت است که از آن دوران می گذرد. میثاقی هیکلش چهارشانه تر شده است و دیگر شکایت و درد از سرپا ایستادن در برنامه زنده را ندارد. رب النوع پیشرفت در یونان بوستان حالا پایش را فراتر گذاشته است و فصل جدیدی از سریال کلید اسرار و بی وفایی را نویسندگی و کارگردانی می کند. دوشنبه شب های فوتبالی که به لطف عادل با تخمه تنقلات و بزن بزن های صادقانه سپری می شد حالا جایش را مثلاً به دستمال های خیس از گریه و قلب های منقلب شده از اشک های اسکوچیچ داده است.
روزگار ما پر شده است از تئاترهای فانتزی واری که بازیگر، کارگردان و تماشاچی آن ها فقط خودمان هستیم! برای خودمان نقش تعریف می کنیم، همان را بازی می کنیم و دست آخر به خاطر اجرای محشرمان از جا بلند می شویم و با اشک شوق برای خودمان دست می زنیم. تئاتر کارما محمد حسین میثاقی اما بازیگر دیگری به نام اشک های اسکوچیچ دارد و تماشاگر سرحال آماده تشویقی به نام استیلی و خداداد عزیزی. این شاید تنها تئاتری باشد که با اقبال رسانه ملی مواجه است!
نسل امروز با کلیپ های اینستاگرامی و انگیزشی دلیل شکست های شان را فارغ از ذات منزه خود می دانند و در جواب کاستی ها برای شروع دوباره، به کارما توسل می کنند. ماجرای اسکوچیچ هم با تقریب زیادی همین است. همه می دانیم که دانش او در حد جام جهانی نیست! همه می دانیم که با او محکوم بودیم به تحقیر! همه می دانیم که کبوتر لیگ یکی اسکوچیچ با باز آسمان خراش جام جهانی نمی خواند! اما برای افرادی که با داستان های کلید اسرار بزرگ شده اند تنها یک کلمه کافی است تا به تمام منطق و دانش فوتبالی پشت کنند و از همین الان قطر را پل صراط برای فوتبال ایران بدانند که لابد با اشک های اسکوچیچ از آن سقوط خواهیم کرد. همین رستاخیز عدالت هم روزگاری قرار بود یقه گل محمدی را بگیرد. روزی که به خاطر قبول سرمربیگری پرسپولیس و وداع ناگهانی با شهرخودرو، او را نفرین شده مشهد می خواندند غافل از این که همان سال هم تاج قهرمانی لیگ را بر سر گذاشت و هم فینال آسیا را تجربه کرد!
می گویند اسکوچیچ تیم درمانده ویلموتس را به جام جهانی برد و حالا در این فاصله کم رفتنش بار علمی نداشت حتی اگر مورینیو را هم بیاورند در سه ماه نتیجه نمی گیرد! مگر خود اسکوچیچ بعد از ویلموتس چقدر زمان برای جمع کردن آن تیم را داشت؟ سه ماه زمان برای کسی نشدنی است که برای بار اول فرودگاه ایران را ببیند، نه کارلوس کی روش که با خیابان های تهران خاطره ها دارد. چه برسد همکاری با بازیکنانی که چندین سال با آن ها بهترین خط دفاعی مقدماتی جام جهانی 2018 رقم زد و اگر پای یک مشت هیجان ها در میان نمی بود آن اتفاق برابر ژاپن هم نمی افتاد.
اما مجری دوست داشتنی فوتبال برتر بهتر است از دنیای معنوی و کارماها فاصله بگیرد و حداقل با غلاف کردن شمشیر خود، امیدوار باشد که کارِ ما بگیرد نه کارما ما را! همانطور که ریسک سلامتی را به جان نمی خرید و با پزشکی حداقل سرشناس تر ملاقات می کنید چیزی جز منطق علمی ندارد. حالا فرض کنید اگر پای شادی 70 میلیون ایرانی وسط باشد، کارما را باید بریزیم داخل سطل زباله کنار مبحث مارادونا بهتر است یا مسی. قانون غریق های نجات می گوید وقتی که این ناجی ها به نجات یک فرد غرق رفته می روند، اگر شانس زنده ماندن خودشان را هم صفر در نظر بگیرند، می تواند تن به این کار ندهند ولو این که آن فرد در حال مرگ اشک بریزد و فریاد بزند. می تواند خودش را نجات دهد و با خیال راحت باقی زندگی اش را بدون ترس از کارما سپری کند.
محمد حسین میثاقی را لابد باید اسرافیل این روزهای فوتبال ایران بدانیم. که بعد از ناکامی ایران در جام جهانی شیپور رستاخیز را سر می دهد و اشک های اسکوچیچ را دست خدا و عدالت حقیقی او می خواند. در نهایت احتمالاً با این کارمای قطعی، در آتش سوزان کی روش به زنجیر کشیده خواهیم شد. اما برای آن ها که دو بار فوتبال دیده باشند و صدالبته منافع ملی را ترجیح بدانند، این فقط یک تصمیم فوتبالی برای مربی منظم و ساختارمندی است که نزدیک به یک دهه این کشور را می شناسد و از قضا، نه مربی خانه به خانه بوده و نه صنعت نفت آبادان!