روی پل سفید ایستاده ام، گرم نیست، اهواز داغ است و نفس گیر.
راننده ی تاکسی منتظر مسافر است.
سوار میشوم. روی آیینه وسط عکس کوچکی از جوانی با ریش ها و مو های نا منظم و پرپشت است.
نگاه میکنم خود پیرمرد شروع به صحبت میکند.
میگوید فواد را در خرمشهر جا گذاشته است.
چند روز قبل این که خرمشهر آزاد شود فواد و چند جوان دیگر خرمشهر روی پل خرمشهر مقابل دشمن ایستادگی کردند تا مردم فرصت بیشتری برای خالی کردن شهر داشته باشن.
شاید این بد روزگار باشد که امثال افشین پیروانی برای مردم خط و نشان میکشند.
شایسته ها رفتند تا لمپن ها جانشین آن ها شوند.
با کت شلوار عاریه ای و مدل مو و ریش مدرن ادای آدم حسابی ها را در می آورند.
قالتاق های مبرا شده با قلم بهروش ها؛ هر کاری کنند باز هم فیک و تقلبی هستن.
متن را مانند خودت نوشتم آقای مدعی اخلاق و مستقل بودن.
خوزستان گنده تر از دهن شماست آقای پیروانی.
ولی چه کنیم در این قحط الرجال ؛ عرصه ی سیمرغ جولانگه لمپن هایی مثل تو شده است.
به قلم محمد جوادی فر