فوتبال ترکیه در طول تاریخ صد و چند ساله اش، پس از آنکه در قرن نوزدهم و توسط ساکنان انگلیسی منطقه بورنووا به امپراتوری عثمانی پا گذاشت همواره تحت سلطه سه باشگاه گالاتاسارای، فنرباحچه و بشیکتاش موسوم به «سه بزرگ» بوده است. این سلطه پس از تاسیس «سوپرلیگ» در سال 1959 نیز با 22 قهرمانی گالاتاسارای، 19 قهرمانی فنرباحچه و 16 قهرمانی بشیکتاش تا به امروز ادامه داشته است. جالب آنکه هر سه تیم در شهر استانبول، و به فاصله اندکی از هم قرار دارند.
اما نگذارید این نزدیکی جغرافیایی شما را به اشتباه بیندازند، چرا که این سه تیم فرسنگ ها از هم فاصله دارند، فاصله ایی که بیشتر از هرچیزی در فرهنگ هواداری و هویت طرفدارانشان نمود می یابد. گالاتاسارای در سال 1905 و در قسمت اروپایی نشین استانبول تاسیس شد و همواره از حمایت قشر مرفه و اشراف استانبول برخوردار بوده است. فنرباحچه اما در قسمت آسیایی نشین استانبول قرار دارد و طرفداران آنها به داشتن بزرگترین طرفدار تاریخ خود یعنی «مصطفی کمال آتاتورک» فخر می ورزند. در واقع بسیاری معتقدند، فنرباحچه تیم کمالیستها محسوب میشود! تقابل این دو تیم در واقع همواره تقابل اشرافیت با ملی گرایی بوده است. تقابل ترکیه آسیایی با ترکیه اروپایی. اما ضلع سوم این مثلث، این تعادل را برهم می زند. بشیکتاش در سال 1903 در محله بشیکتاش تاسیس شده است. در بخش اروپایی نشین اما در عین حال نزدیک ترین به بخش آسیایی. با بشیکتاش همه چیز پیچیده تر می شود و بخش عمده این پیچیدگی با بخشی از هوادارانشان که ما آنها را با نام "گروه چارشی" می شناسیم، گره خورده است.
رویای یک معلم تاریخ
روزهای زیبایی خواهیم دید بچّهها
روزهای آفتابی را خواهیم دید.
«ناظم حکمت»
همه چیز از رویای یک معلم تاریخ شروع می شود. معلمی که عاشق بشیکتاش بود، کسی که دو سال پس از کودتای نظامی 1980 ترکیه و خفقان حاصل از آن، تدریس در آنکارا را رها می کند تا به استانبول، شهر زادگاهش بازگردد و عشقش به آزادی، زندگی، انسانیت و عشقش به بشیکتاش را در استادیوم "اینونو" فریاد بزند. "مهمت ایشیکلار" که میان بشیکتاشی ها به "اوپتیک باشکان" مشهور است، تفکراتی چپگرایانه داشت و همین مسئله عاملی شد تا هواداران بشیکتاش، که خواستگاه بیشترشان از طبقات متوسط و کارگر استانبول است و شامل دانشجویان با خط مشی های سیاسی رادیکال تر نیز می شود، خیلی زود متوجه حضورش شوند و جذب شور و اشتیاق او برای بیان آنچه که از بیانش جلوگیری می شد، گردند. جذب کسی شوند که در آن روزهای تاریک، همان رویایی را داشت که ناظم حکمت نیز داشت، رویای در آغوش کشیدن آفتاب در روزهایی زیبا و اینگونه شد که گروه چارشی شکل گرفت، گروهی که مانند فریادی بود در اختناق دیکتاتوری و استادیوم اینونوی بشیکتاش حنجرهی این فریاد بود. فریادی علیه تبعیض، سانسور، نژادپرستی، خشونت و هر آنچه که جلوی پرتوهای آفتاب را می گیرد. و اینگونه شد که رویای ناظم حکمت رویای هزاران هوادار بشیکتاش شد که روی سکوها این شعار را سر می دادند:
روزهای زیبایی خواهیم دید بچه ها، روزهای آفتابی را خواهیم دید
چارشی، در برابر هرچیزی
زیباترین دریا
دریایى است که هنوز در آن نرانده ایم
زیباترین کودک
هنوز شیرخواره است
زیباترین روز
هنوز فرا نرسیده است
«ناظم حکمت»
چارشی، نام بازاری است که مردم محله بشیکتاش، برای خرید و فروش و انجام معاملات گرد هم می آیند، جایی که فضایش آکنده از فریادهای فروشنده هایی است که اجناس خود را تبلیغ می کنند، اما در عین حال، این بازار مکانیست برای گردهمایی افراد گوناگونی که در مورد همه چیز گپ می زنند و نظراتشان را در مورد همه چیز آزادانه به اشتراک می گذارند. جایی که هواداران بشیکتاش و اعضای گروه چارشی، پیش از آغاز بازی دور هم جمع می شوند و سپس به سمت ورزشگاه حرکت می کنند. در واقع "جایگاه کاپالی" ورزشگاه بشیکتاش برای آنها، همان نقش بازار چارشی را ایفا می کند اما این بار اولویت اصلی نه خرید و فروش، بلکه نمایش عشق و علاقه آنها به بشیکتاش است، اما در عین حال نیز تریبونی برای موضع گیری آنها در قبال تمام مسائلی است که برایشان اهمیت دارد. مسئله ایی که در شعار اصلی گروه چارشی نیز نمود می یابد:
چارشی در برابر هر چیزی.
در 23 اکتبرِ 2011 زلزلهای مهیب استان وان در شرق ترکیه را لرزاند. 4 روز بعد و در دقایق پایانی دربی بشیکتاش فنرباحچه، اعضای گروه چارشی که پیش از بازی گفته بودند که کاری می کنیم تا توجه افکار عمومی را به وضعیت ناگوار زلزله زدگان جلب کنیم، شروع کردند به پرتاب کردن شال و کلاه های خود به زمین بازی. حجم این شال و کلاه ها آنچنان زیاد بود که داور بازی مجبور به متوقف کردن بازی شد.پس از بازی نیز این شال و کلاه ها جمع اوری و برای مردم زلزله زده فرستاده شد.
همچنین حدود یک ماه بعد، در اواخر دربی بشیکتاش گالاتاسارای، هواداران بشیکتاش برای ابراز همدردی با زلزله زدگان در سرمای پائیز ترکیه لباس های خود را از تن درآوردند. آنها بنری را نیز با این مضمون به ورزشگاه آورده بودند:
آفتاب را برایت میفرستم، تحمل کن.
پس از بازی نیز این بنر به همراه کمک های انسان دوستانه آنها برای زلزله زدگان فرستاده شد. اما شاید اوج فعالیت های این گروه به سال 2013 باز می گردد. سالی که در پی افزایش اقدامات دیکتاتورمآبانه "رجب طیب اردوغان" جنبشی موسوم به "بهار ترکی" شکل گرفت. گروه چارشی نقشی اساسی در این اعتراضات ایفا کرد. از دیگر اقدامات گروه چارشی می توان به اهدای خون دسته جمعی آنها پیش از بازی با فنرباحچه اشاره کرد. هنگامی که آنها پیش از ورود به ورزشگاه این شعار را سر می دادند:
خونمان برای هلال احمر و جسممان به مصاف فنر
همچنین آنها همه ساله در سال روز درگذشت ناظم حکمت، شاعر نامدار ترکیه، گردهم می آیند و اشعارش را می خوانند.
سوختن
من اگر نسوزم
تو اگر نسوزی
ما اگر نسوزیم
چگونه
روشنایی
به تیرهگیها
راه خواهد جست؟
«ناظم حکمت»
چند ماه پیش بود که خبری منتشر شد مبنی بر این که دادگاهی در ترکیه، پرونده رسیدگی به اتهامات اعضای گروه چارشی در جریان جنبش بهار ترکی را دوباره به کار انداخته است. در واقع در سال 2015 اعضای این گروه زیر فشار افکار عمومی تبرئه شدند اما دادگاه جدید این حکم را باطل نموده است. این تنها اقدام برای خاموش کردن گروه چارشی نبوده است. علاوه بر دستگیری های گاه و بیگاه در طول سالیان، از آغاز دوره ریاست "فیکرت اورمان" در سال 2012، روسای باشگاه بشیکتاش همواره در پی محدود ساختن نفوذ این گروه در بین هواداران بوده اند. اما آنها شاید بتوانند درختانی را قطع کنند، اما این جنگل همواره به حیات سبز خویش ادامه خواهد داد و فریادهای کرکننده خویش را در استادیوم بشیکتاش طنین انداز خواهد کرد.
به قلم مهدی وجدانی