تئاتر(گریفیث)،شعر(مورنائو)،نقاشی( روسلینی)
،رقص( آیزنشتاین)،موسیقی(رنوار) وجود داشت
از این پس سینما وجود دارد
و سینما نیکلاس ری است.
ژان لوک گدار
|
کارگردان |
نیکلاس ری |
تهیه کننده |
نیکلاس ری |
فیلمنامه نویس |
فیلیپ یوردان
بن مادو
|
بر اساس |
رمان جانی گیتار
اثر
روی چانسلر
|
بازیگران |
جوآن کراوفورد
استرلینگ هایدن
مرسدس مک کمبریج
پائول فیکس
|
موسیقی |
ویکتور یانگ |
فیلمبردار |
هری استرادلینگ
|
تاریخ انتشار |
۲۷ مه ۱۹۵۴ |
مدت زمان |
۱۱۰ دقیقه |
کشور |
ایالات متحده |
زبان |
انگلیسی |
وینا صاحب یک کافه و زمینهای اطراف آن، منتظر ورود راهآهن است تا املاکش را به قیمت کلان بفروشد. چهرههای با نفوذ و بزرگان شهر به سرکردگی اما اسمال (مرسدس مک کمبریج) که از وینا خوشش نمیآید، قصد بیرون راندن او از آن منطقه را دارند و وینا نیز برای ایستادگی و مقاومت در برابر این جماعت خشمگین از جانی گیتار (استرلینگ هایدن) محبوب دوران قدیمش، طلب کمک میکند. درچنین شرایطی وتا پیش از آمدن جانی گیتار به عنوان یک حامی و تکیه گاه، وینا ناچار است برای حفظ استقلال و محافظت از موقعیت و جایگاهش درمنطقه از احساسات زنانه اش چشم بپوشد و در ردای یک وسترنر اسلحه به کمر بببندد |
تولید
قصه از اونجایی آغاز میشه که جوآن کراوفورد و نیک ری قرار بود فیلمی به نام لیسبون رو در پارامونت بسازند،اما فیلمنامه توسط مدیران استودیو رد شد.
حق اقتباس سینمایی رمان جانی گیتار توسط نویسنده رمان چانسلر به کراوفورد تقدیم شده بود،بنابراین کراوفورد فیلمنامه رو به استودیو ریپابلیک آورد و استودیو رو مجبور کرد که ری رو به عنوان کارگردان اثر انتخاب کنن.
کراوفورد بتی دیویس یا باربارا استانویک رو برای نقش اما اسمال میخواست،اما اون ها خیلی گران بودند.
کلر تروور گزینه بعدی برای این نقش بود،اما نتونست قبول کنه،چون مشغول بازی در فیلم دیگری بود.
سرانجام نیکلاس ری،مرسدس مک کمبریج رو آورد.
اکثر هنرمندان ادعا می کردند که کار با کراوفورد ساده و دلنشنیه،اون همیشه حرفه ای،سخاوتمند،صبور و مهربانه.
اما اوایل کار بین کراوفورد و مک کمبریج مشاجراتی ظاهر شد،
ری در ابتدا نگران نشد.اما خیلی زود متوجه شد که اون ها از هم متنفرند.به نظر می رسه دلایل این دشمنی به زمانی برمی گرده که کراوفورد با همسر مک کمبریج، فلچر مارکل،قرار ملاقات گذاشته بود.
ظاهرا مک کمبریج از این که کراوفورد و ری در یک رابطه عاشقانه بودند خوشش نمی اومده.

ری و کراوفورد
چیزی که اوضاع رو بدتر میکرد،دست و پنجه نرم کردن مک کمبریج با اعتیاد به الکل بود.
پس از فیلمبرداری، مک کمبریج و هیدن علناً مخالفت خودشون نسبت به کراوفورد رو اعلام کردند و مک کمبریج به کراوفورد برچسب «زنی بدذات،تخم مرغ گندیده» داد.
کرافورد به نوبه خود در مورد مک کمبریج گفت:"من چهار فرزند دارم - من به پنجمین فرزند نیاز ندارم."
بعداً،ری ادعا کرد که کراوفورد در حین عصبانیت،لباس های مک کمبریج رو در حالت مستی به خیابان پرت کرده. کراوفورد بعداً با خنده اعتراف کرد که لباس مک کمبریج را به خیابان انداخته.
ری همچنین در مورد اون زمان گفت: "جوآن زیاد مشروب مینوشید و دوست داشت دعوا کنه"اما او همچنین "بسیار جذاب و با نجابت اولیه" بود

تاثیر
به گفته مارتین اسکورسیزی ،مخاطبان آمریکایی معاصر «نمیدانستند از آن چه چیزی بخواهند، بنابراین یا نادیده گرفتند یا به آن میخندند». از سوی دیگر، مخاطبان اروپایی، که سوگیریهای مشابهی با مخاطبان آمریکایی نداشتند، جانی گیتار را همان طور که دیدند که بود:«تصویری شدید، نامتعارف، سبک، پر از ابهامات و زیرمتنهایی که آن را به شدت مدرن میکرد».در طول اکران در خارج از کشور، این فیلم مورد تحسین منتقدان اون زمان کایه دو سینما ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو قرار گرفت
پدرو آلمودوار کارگردان اسپانیایی در اکران فیلمش «زنانی در آستانه فروپاشی عصبی» در سال ۱۹۸۸ به فیلم جانی گیتار ادای احترام کرد.
در سال ۲۰۱۲،کارگردان ژاپنی شینجی آئویاما فقید،جانی گیتار رو به عنوان یکی از بهترین فیلم های تمام دوران معرفی کرد. اون گفت:جانی گیتارتنها فیلمی است که دوست دارم روزی آن را بازسازی کنم،اگرچه می دانم غیرممکن است.این احتمالاً به بدترین کابوسی که می توانم داشته باشم نزدیک است.من مطمئناً می دانم که میل من برای بازسازی این فیلم ناشی از فکر منحرف من است که می خواهم کابوس خودم را بازسازی کنم.

نقد فیلم
یقین شگفت انگیز
فرانسوا تروفو
نیکلاس ری را هفت یا هشت سال پیش با هردری را بزن کشف کردیم. سپس در<<میعادگاه بیاریتس>> مواجهه حیرت انگیزی داشتیم با آنها در شب زندگی میکنند، که هنوز هم بدون تردید بهترین فیلم اوست. بعد در جایی پرت، بر مبنایی خطرناک و مردان جسور در زمانهای مختلف در پاریس بر پرده آمدند و همه، مگر تیزبین ترین کسان، نادیده اش گرفتند و بعد سرانجام جانی گیتار را دیدیم.
نیکلاس ریموند کینزل،یک فیلمساز جوان آمریکایی از نسل رایز،داسين، و لوزی -تا حدی،درواقع خیلی زیاد، کشف پرشور منتقدان جوان است.
نیک ری یک مؤلف است به معنایی که ما از آن مراد میکنیم. همه فیلم هایش داستان واحدی را می گویند، داستان مردی خشن که میخواهد خشونت را کنار بگذارد و رابطه اش با زنی که بیشتر از خودش قدرت روحی دارد. زیرا قهرمان ری همواره مردی است لطمه دیده، ضعیف، مردی کودک وار اگر صرف کودک نباشد. همیشه با انزوای روحی روبه روییم، همیشه شکارچیان هستند و گاهی لینچ کننده ها. کسانی که فیلم های بالا را دیده اند خودشان می توانند شباهت های بیشتری را برشمارند، بقیه فقط باید به من اعتماد کنند و این جریمه کوچکشان است.
جانی گیتار به هیچ روی بهترین فیلم مؤلف اش نیست. فیلم های ری عموم مردم را کسل میکند؛ کندی فیلم ها، جدی بودنشان،واقعگرا بودن شان آنها را آزار می دهد، رئالیسمی که مبالغه اش برای آنها تکان دهنده است.
جانی گیتار واقعأ وسترن نیست، «وسترن روشنفکرانه، هم نیست. وسترنی است رویاگونه، جادویی، تا حدی غیرواقعی، هذیانی. از رویا تا فرویدیسم فقط یک گام فاصله دارد، یک گامی که رفقای آنگلوساکسون ما با صحبت درباره «وسترن روانکاوانه، آن را هم برداشته اند. اما خصوصیات این فیلم، خصوصیات ری،یقین شگفت انگیز اینها نیست. آنها را ممکن نیست کسی که هرگز درصدد آن برنیامده است از چشمی دوربین نگاه کند بتواند ببیند ما به خود میبالیم و اینجاست که با شکل دیگری از نقد تضاد داریم که قادریم منشأ خلاقیت سینمایی را بجوییم و بیاییم. برخلاف اندره بازن من فکر میکنم اهمیت دارد که کارگردانی قادر باشد خود را در تصویری که ما از او و از فیلم هایش ترسیم می کنیم بازشناسد. در غیر این صورت شکست خورده ایم. مشخصه قريحه بسیار مهم ری در صمیمیت مطلق او، در حساسیت شدید اوست.او به عنوان تکنسین منزلت بزرگی ندارد. همه فیلم هایش بسیار آشفته اند، اما آشکار است که ری نه چندان در پی توفیق قراردادی و همه جانبه یک فیلم بلکه به فکر افزودن نوعی خصوصیت عاطفی به هر نما است.
جانی گیتار، غالبا به شتاب،از برداشت های بسیار طولانی چهارقسمتی ترکیب شده است.
تدوین اسفناک است.
اما نکته جای دیگری است: مثلا در جای گرفتن بسیار زیبای آدم ها در درون تصویر. (دسته در خانه وینا، مثل پرندگان مهاجر به شکل میگیرد و حرکت می کند.)
نیکلاس ری تا حدی روسلینی هالیوود است؛در خطه میكانیزاسیون او صنعتگری است که به نحو دلپذیری با چوب راج' چیزهای کوچکی می سازد.
هیچ کدام از فیلمهای ری بدون شب نیست. او شاعر شب هاست و در هالیوود همه چیز روا است مگر شعر. هاکس، مثلا قد یک دست از آن دارد و هیچکاک محتاطانه هر بار چهار پنج نما به مقدار کم از آن به کار می گیرد. در حالی که همین هاکس ساکن هالیوود است در واقعیت بیشتر سال را در سوییس میگذراند و همه چیز را آسان میگیرد، هر چه بهتر با سنت لاس می زند تا به سخره اش گیرد، و همیشه برنده است، ری قادر نیست با شیطان «معامله کند و اوضاع را به نفع خودش برگرداند به او گیر میدهند و حتی پیش از آنکه جنگیدن آغاز کند میبازد.
هاکس و ری همان تضاد کاسته لانی و روسلینی را با هم دارند. در مورد هاکس ما شاهد پیروزی عقل ایم و در مورد نیک ری این دل است که پیروز می شود.
می توان ری را بر هاکس ترجیح داد (یا برعکس)،یا هر دو را پذیرفت،اما به کسی که هر دو را مردود بداند به جرئت میگویم:
دیگر به سینما نرو،دیگر فیلمی نبین،چون هرگز معنی الهام،معنی یک منظره ناب،شهود شاعرانه،تک تصویر، نما، ایده،فیلم خوب،سینما،را نخواهی فهمید.
دعوی شاقی است؟نه یقینی شگفت انگیز است.

چه تو بری چه تو بمونی من به توعشق خواهم ورزید
و اگه تو بی رحم هم باشی بازم می تونی مهربونی کنی
من می دونم هیچوقت مردی مثل جانی من نبوده
نه مثل اونی که صداش می کنند
جانی گیتار
(ترانه پایانی فیلم)
|
1لینک دانلود با کیفیت 720
لینک دانلود یا کیفیت 1080
لینک دانلود زیرنویس
منابع:ویکی پدیا
کتاب گزیده مقالات اساسی کایه دو سینما،ترجمه کاظم فیروزمند و ماهیار آذر