تنها یک نام در میان 23 شهر پرجمعیت ایتالیا وجود دارد که هرگز به تیم سری آ مرتبط نشده است: تارانتو.
تارانتو شهر تضادهاست. این شهر که در سواحل داخلی منطقه جنوبی آپولیا قرار دارد، به عنوان یک مستعمره یونانی در قرن هشتم تأسیس شد و از آن زمان به دلیل شهرت شهری غنی از هنر باستانی و بقایای باستان شناسی، رشد کرده است، بدون ذکر زیبایی کریستال آن. -دریای شفاف، آب و هوای معتدل آن در تمام طول سال، طراوت ماهی های آن و محصولات فراوانی که از زمین غرق آفتاب اطراف مرکز شهری جوانه می زند.
با این حال، پس از جنگ جهانی دوم، کشوری که در اثر جنگ از هم پاشیده شده بود، برای دستیابی به به اصطلاح «معجزه اقتصادی ایتالیایی» در دهه 1960 نیاز به تقویت داشت و همه باید سهم خود را انجام می دادند. برای تارانتو، چنین سهمی شکل کارخانه فولاد Italsider را گرفت که توسط رئیس دولت، جوزپه ساراگات، در سال 1965 رونمایی شد.
بزرگترین خط لوله در نوع خود در اروپا، با خط لوله ای برای نوسازی کشور با گاز سیبری، مسیری را به سوی عصر جدیدی برای این شهر رقم زد. دورانی متشکل از پیشرفتهترین کارخانههای ریختهگری، پالایشگاههای نفت، کارخانههای شیمیایی، کارخانههای سیمان و کارخانههای فرآوری مواد غذایی بود که علیرغم افزایش سرسامآور تولید ناخالص داخلی شهر، هوا را کمی سنگینتر، آب دریا را کمی تارتر کرد. خورشید کمی تیرهتر شد و در نهایت، نیم قرن بعد، تارانتو ۹۲ درصد دیوکسین ایتالیا را تولید کرد.
هیچ رویداد دیگری در تاریخ طولانی این شهر چنین تأثیر اجتماعی نداشته است. در زیر آسمانی که اکنون نیمه آبی و نیمه خاکستری است، نوع جدیدی از انسانیت نومیدکننده و ناامید، بیش از هر زمان دیگری نیاز به چیزی را احساس می کند که بتواند دو روح شهر را دوباره به هم پیوند دهد. در صورتی که جوهر تارانتو از طریق رنده زنگ زده انتهای زهکشی که پساب به دریا می ریزد، از بین برود، باید آن را نگه داشت.
تارانتو همیشه شهری دوستدار تیم فوتبالش بوده است، حتی بدون هیچ دستاورد مهمی برای شادی. همه چیز در مورد هویت همراه با غرور در گردهمایی با هم برای نمایندگی شهر در جایی که زمانی به نام استادیوم سالینلا شناخته می شد، بوده است. نام محله ای که با حضورش مزین شده است. اما در فصل 1977/78 چیز دیگری وجود داشت.
بعد از 8 بازی متوالی سری B، ایونی ها نهمین بازی خود را به خوبی آغاز کردند. اگر تا ژانویه رکوردشکنی آسکولی قبلاً در لیگ برتر بازی کرده بود، تارانتو یکی از کاندیداهای اصلی برای پیروی از این روند بود و در نیمه فصل با چند امتیاز از بیانکونری عقب بود.
به استثنای چند بازیکن اضافه شده در دروازه بان ژلیکو پتروویچ، مدافع میانی استفانو درادی و مهاجم داخلی فرانکو پانیزا، فهرست همان لیستی بود که فصل قبل به راحتی از سقوط دور شد و جایگاه نهم را در جدول به دست آورد. بزرگترین تفاوت را اراسمو یاکوونه نشان داد که اکنون در اوج بلوغ فوتبالی خود قرار دارد.
در کلاس 52، مهاجم سبیلی سال قبل از مانتوا به تیم ملحق شده بود و در اولین سال حضور خود در آپولیا، 8 گل در 27 بازی به ثمر رساند. در نیمه راه مبارزات انتخاباتی 1977/78، او قبلاً در 9 سالگی بود. او به هیچ وجه فردی با پاهای خوب در جلو نبود، به خصوص در مقایسه با فرانکو سلواگی، که قهرمان جام جهانی 1982 شد، یا گرازیانو گوری. او قد خاصی هم نداشت و تنها در ارتفاع 1.74 متری ایستاده بود، حتی اگر ارتفاع فوقالعادهاش به او اجازه داده بود تا هر یک از هشت ضربهای که در سال اول با قرمز و آبیها به نام خود داشت، به خانه برود.
در ابتدا، جیووانی فیکو، رئیس وقت صرفهجویی، متقاعد نشد که این همه پول را برای او خرج کند. کمک مربی توماسو دی پیتری، که در سال 1973/74 با ایکوونه در کارپی کار کرده بود، لازم بود تا او را متقاعد کند که این یک معامله است. خود فیکو نیز برای مدت طولانی مشکوک نبود، زیرا یاکوونه بالاتر از هر یک از مدافعان میانی نوارا پرواز کرد تا اولین گل خود را در روز اولین بازی خود در اواخر اکتبر 1976 به ثمر برساند.
و با این حال، عشقی که ایاکون از شهر دریافت کرد، هرگز مربوط به توانایی خالص گلزنی نبود. او مورد تحسین کسانی قرار گرفت که خود را در لبخند ملایم او، اخلاق خوب و محبت واقعی او به تارانتو می شناختند.
اراسمو که در شهر کوچک کاپراکوتا، بر فراز اپنین های مولیسی نشسته بود و در بیشترین بخش سال پوشیده از برف بود، به دنیا آمد، یک مرد ساده بود تا یک سوپراستار. خیلی قبل از آن که سبیل قهوهای و دلگرمکننده چهره خوشخلاق او را تزئین کند، پدر یاکوون تصمیم گرفت به تیوولی نقل مکان کند تا آینده بهتری برای خانوادهاش تضمین کند.
در اینجا بود که پسرش شروع به زدن توپ به اطراف کرد، کاری که انجام آن در صعود و فرودهای کاپراکوتا بسیار دشوار بود. قبل از 20 سالگی، او قبلاً به صفوف OMI Roma، تیم کارگران فولاد پایتخت پیوسته بود. با توجه به اینکه پس از سالها سرگردانی بین تریست، کارپی و مانتوا با موفقیتهای متفاوت، به یک شهر کارگری مانند تارانتو نیاز دارد تا یک بار برای همیشه شکوفا شود، این امر تا حدودی به فال نیک گرفت.
تعداد کمی از مردم برای توصیف معنای یاکوونه برای شهر خواندهاش مناسبتر هستند تا پاسکواله مارتموچی و لوئیجی دی بلا، ذهنهایی که پشت سر passionerossoblu.it، جامعترین پایگاه داده در مورد همه چیز تارانتو، از زمان تأسیس تا امروز، هستند.
صحبت از ایاکونه کار آسانی نیست. برای ما تارانتینوها، او یک اسطوره و یک افسانه بوده و هست.» این دو اشاره کردند. درست مثل همه اسطوره ها و افسانه ها، پیدا کردن کلمات مناسب برای توصیف او سخت است. شما همیشه این خطر را دارید که در ابتذال شهر کوچک گرایی گیر بیفتید، که می تواند خاطره ای را که باید به نسل های جدیدی که در دهه 1970 زندگی نکرده اند، مخدوش کند، زمانی که فوتبال برای تارانتو همه چیز بود.
نه فقط تیم، بلکه کل شهر به لطف نام او در جاهای دیگر شناخته شده بود. «یاکو گل»، همانطور که معمولاً به او اشاره میکنیم، تجسم تاریخ کل شهر است که در او فرصتی برای تولد دوباره و رستگاری قلمرو خود دیده است. او همچنین نماد نقشی است که تارانتو آرزو داشت نه تنها در سری آ، بلکه در جامعه مدنی بازی کند. شهر هرگز کسی را نداشت که آن را فوراً در جای دیگری شناسایی کند. ایاکونه تارانتو بود و تارانتو یاکوونه بود.
نمادین ترین لحظه یاکو گل در 20 نوامبر 1977 رخ داد، زمانی که تارانتو میزبان رقبای منطقه ای باری در سالینلا بود. مسابقه خسته کننده ای نبود فرصت ها به وفور بارید، اما هر کدام یا به چوب برخورد کردند یا از سوی دروازه بان ها محروم شدند.
در دقیقه 73، درست زمانی که بازی به نظر می رسید مساوی بدون گل بود، ضربه ایستگاهی دو لمسی برای تارانتو در یک سوم حمله به سرعت زده شد که وقتی توپ به کفش های یاکوونه رسید، فاصله بین او و خط دفاعی ایجاد شد. خط به حدی بزرگ بود که اگر بازی در مقطع دیگری از تاریخ انجام می شد، همه داور را محاصره می کردند و از او می خواستند که به VAR متوسل شود.
با وجود این، دستکشهای سیاه گرازیانو دی لوکا تنها یک سانتیمتر با ایاکونه فاصله داشتند و آماده بودند تا دروازه را از هر خطری محافظت کنند. سپس پسر پوستر تارانتو با بیاعتنایی توپ را متوقف کرد، درست زمانی که نگهبان باری به سمت او میرفت، او با گستاخی توپ را روی بدنش خرد کرد و پای دیگر را محکم روی زمین نگه داشت. شاید از نظر فنی آنقدرها که همه فکر می کردند متواضع نبود
گل های او را همه به ثمر رساندند. مارتموچی و دی بلا به یاد می آورند که هر وقت توپ را با ضربه سر یا ضربه سر می زد، تمام شهر آنجا بودند تا آن را از خط دروازه عبور دهند. گلی که او به باری زد به خصوص فراموش نشدنی بود. آنها رقبای تاریخی ما بودند، تیمی که همه ما از آن متنفر بودیم. به نظر می رسید که آن توپ که به طرز ماهرانه ای در آسمان بلند شده بود، هرگز قرار نبود به دروازه ختم شود. همه تقریباً 30000 نفری که در سکوها نشسته بودند را با نفس طعمهدار رها کرد.
"همه آنها ایستادند و سعی کردند به کره چرمی قدرت دهند. همه آنها گل را تصور کردند و سپس سکوت حاکم شد، چیزی که به ندرت در استادیوم فوتبال دیده می شود. سپس، درست مثل یک معجزه، توپ مَثَل نزولی خود را آغاز کرد و دروازه بان ناامیدانه شیرجه زد.
«سرانجام، غرش رهاییبخش به گوش رسید، دیوانگی اطرافیان را فرا گرفت، که با غریبههایی که ناگهان احساس خانواده میکردند، در آغوش میگرفتند و میبوسیدند. یاکوونه گل زد، اما این کل شهر بودند که جلو افتادند. این خاطره ای است که از تصاویر و احساساتی تشکیل شده است که هر یک از حاضران در آن یکشنبه نوامبر، درست مانند وصیت نامه، به فرزندان خود منتقل کرده اند.»
هنگامی که کرمونز در 5 فوریه 1978 از تارانتو دیدن کرد، آپولیایی ها هفت بازی را بدون برد پشت سر گذاشتند، با این حال به لطف ترکیب آنها و حضور یکی از آینده دارترین مهاجمان لیگ در ایاکوونه، آنها همچنان به عنوان یکی از آنها شناخته می شدند. نامزدهای اصلی ارتقاء - به شرطی که بتوانند فوراً جزر و مد را تغییر دهند.
به همین دلیل است که دیدن بازی با کرمونز با نتیجه 0-0 برای یاکوونه بسیار سخت بود. به نظر می رسید آن روز همه چیز علیه او بود. چوبها لذت گلزنی را در چندین موقعیت از او سلب کردند، و زمانی که او با موفقیت فضای خالی بین تیرکهای دروازه را هدف قرار داد، آلبرتو گینولفی الهامبخش را در راه پیدا کرد، دروازهبان سابق سری آ که بیشتر به خاطر پنالتیای که او رد کرده بود به یاد میآورد. پله در سال 1972 در یک بازی دوستانه بین رم و سانتوس، پس از آن با کمال میل آخرین فصل دوران حرفه ای خود را می چشید.
آن روز، همسر باردار یاکو گل، پائولا، برای معاینه زنان به کارپی رفت، جایی که آن دو برای اولین بار با هم آشنا شده بودند. هوا در رختکن پس از تساوی با کرمونز سنگین بود. هم تیمی های او سعی کردند ایاکونه را متقاعد کنند تا برای یک شب کمدی استندآپ در رستورانی غوطه ور در حومه شهر در نزدیکی شهر کوچک سن جورجیو ایونیکو به آنها بپیوندد.
آنها به او گفتند: "احساس بهتری خواهی داشت، باید ذهنت را از بازی دور کنی." بیشتر از همه به او نیاز داشت
اما این جوان 25 ساله آن مردی نبود که مشتاق یک شب بیرون رفتن باشد، آرامش خانه اش وسوسه انگیزتر از یک میز با صدای بلند پر از شراب خوب و غذاهای محلی است. و به خانه رفت، چون وقت آن رسیده بود که با پائولا تماس بگیرد و از او در مورد معاینه بپرسد.
«تمام شب روی کاناپه نمانید و به فکر بازی امروز باشید. برو بیرون و کمی تفریح کن.» حتما قبل از قطع کردن تلفن به او گفته است. چند ساعت بعد، ایاکونه از سیتروئن دایان 6 فروتن خود با پلاک MO 215872 در پارکینگ لاماسریا بیرون آمد، بیشتر به عنوان راهی برای جلوگیری از ناامید کردن افرادی که از او مراقبت می کردند تا تمایل واقعی به حضور در آنجا. . حوالی نیمهشب، وقتی همراهان ناهارخوریاش از او خواستند کمی بیشتر بماند، قاطعانه نپذیرفت و به سمت ماشینش برگشت.
هوا تاریک بود در چنین جادهای عاری از تیر چراغها، هیچ چیز نمیتوانست به ایاکونه کمک کند - در شرف رفتن به جاده استانی که میتوانست او را به تارانتو بازگرداند - متوجه جنایتکار کوچک مارچلو فریولی سوار بر آلفارومئو 2000 GT سرقتی شود که به سمت او میرود. دومی به تازگی از یک ایست بازرسی پلیس عبور کرده بود و حالا با چراغ های جلو با سرعت کامل رانندگی می کرد. تاثیر فوق العاده بود.
وقتی پلیس جسد تنها قربانی را که در دهها متری خودرو در گودال کنار جاده افتاده بود، پیدا کرد، بلافاصله او را شناخت. ایکوونه که فقط 25 سال سن داشت، بدون هیچ رنجی بر اثر ضربه شدید به سر از دنیا رفت، همانطور که هر زمان که در فکر فرو می رفت، معمولی بود.
چند ساعت بعد، شهر بیدار شد و فهمید که مردی که به آن اجازه داده بود رویا ببیند برای همیشه رفته است. بیمارستان Santissima Annunziata، جایی که جسد برای اولین بار در آنجا ذخیره شد، به نوعی زیارت تبدیل شد. روز بعد، تارانتو برای عزاداری پسر خوانده اش در کلیسای رابرت بلارمین گرد هم آمد.
سپس، ایاکونه برای آخرین بار در سالینلا حضور پیدا کرد، که دو روز بعد با اراده رئیس فیکو، نام او را به خود گرفت. دومی یکی از افرادی بود که بعد از تراژدی تحت تأثیر قرار گرفت، روحش از پشیمانی به خاطر رد پیشنهاد فیورنتینا برای بهترین بازیکنش چند هفته قبل می لرزید. او در حالی که صدایش از غم شکسته بود، گفت: «بازیکنان مانند پسران هستند. "اما شما حتی بیشتر بودید و اکنون با پروردگار ما هستید. تا زمانی که من زنده هستم، این استادیوم به نام تو خوانده می شود.»
تیم هرگز پس از چنین ضربه ای به طور کامل بهبود نیافت. تارانتو نه تنها از بهترین گلزن خود، بلکه از چراغ راهنما نیز محروم بود، مردی که سبک زندگی، سخاوت و قلب مهربانش را همه احساس می کردند. بازیکنی که هر بچه ای دوست داشت پیراهنش را بپوشد. مهاجمی که هر بار که در کنار تارانتو پرواز میکرد و توپ را به تور دروازه میفرستاد، خورشید بالای تارانتو را کمی درخشانتر میکرد.
از آن زمان به بعد، آسمان خاکستری که بر فراز منطقه صنعتی تارانتو ایستاده بود، بقیه این شهر که اکنون ناامید شده بود را فرا گرفت. روح ساکنانش را فیلتر کرد و روحیه فوتبالیست هایش را تضعیف کرد. فرم پایین آمد و ایونیان در نهایت هشتم شدند و به طرز دردناکی از رویاهای خود در سری آ فاصله گرفتند.
در دهههای بعدی، باشگاه عمدتاً در سری B و چند سطح پایینتر از آن سرگردان بود و دیگر هرگز به چنین ارتفاعاتی مانند دوران یاکو گل نزدیک نشد. مجسمه ای که در اکتبر 2002 در ورودی استادیوم اراسمو ایاکونه رونمایی شد - که از طریق 13000 کمک مالی به مبلغ 1.50 یورو برای هر کدام تامین شده است - چیزی است که یک قهرمان واقعی سزاوار آن است و ادای احترام به شادی و ناامیدی تارانتو به خاطر عشق عزیزانش است. اراسمو
بازخورد
بنیانگذاران passionerossoblu.it می گویند کسانی که به دلایل کاری یا تحصیلی خارج از شهر بودند، بعدازظهر یکشنبه در سالن سالینلا حضور داشتند. «چهارشنبه شب، مردمی بودند که از قبل برای گرفتن بلیت در مقابل دفاتر بلیط صف کشیده بودند تا بتوانند بازی را ببینند و با او تشویق کنند. سپس روز چنین مرگ غم انگیزی فرا رسید. با مرگ او، کل شهر دوباره به خاکستری بی پایان لغزید، آگاه بود که سال ها طول می کشید تا دوباره بلند شود. ایاکونه همه اینها بوده است
|