او یک کلاه آبی نوک تیز بلند، یک شنل طوسی بلند و یک شال نقره ای به سر داشت. ریش سفید بلند و ابروهای پرپشتی داشت که از لبه کلاهش بیرون زده بود.
یاران حلقه ، " یک مهمانی مدتها مورد انتظار "
زندگینامه
او که در اصل اولورین نامیده می شد، به عنوان خردمندترین مایار (به استثنای ملیان ) به حساب می آمد. او توسط ایلوواتار قبل از موسیقی آینور خلق شد .
وقتی والارها تصمیم گرفتند ایستاری (که جادوگران نیز نامیده میشوند ) را به سرزمین میانه بفرستند تا به همه کسانی که با ارباب تاریکی سائورون مخالفت میکردند، مشاوره و کمک کنند، مانوه و واردا اولورین را در میان پنج نفری که فرستاده میشدند، قرار دادند. اولورین در ابتدا عصبی بود و خود را بسیار ضعیف و از سائورون می ترسید. مانوه فهمید و به اولورین گفت که این دلیلی است که او باید برود تا بر این ترس غلبه کند. علاوه بر این، حلقه واحد، که بخش زیادی از قدرت سائورون را در خود دارد، احتمالاً هنوز در جایی وجود داشته است. بنابراین، مانوه اصرار داشت که اولورین باید به عنوان نفر سوم برود، اما واردا او را متقاعد کرد که اولورین را به عنوان نفر دوم بفرستد. او موافقت کرد و برای خروج اولورین از سرزمینهای مرده با چهار نفر دیگر آماده شد ، تقریباً در همان زمانی نکرومانکسر در سیاه بیشه ظاهر شد .
ورود به سرزمین میانه
اولورین هم مانند جادوگران دیگر شکل یک پیرمرد را به خود گرفت. او لباس خاکستری پوشیده بود و به عنوان یک مشاور سرگردان بود. در میتلوند مورد استقبال گلرفیندل ، دوستش از والینور (که قبلاً برای مأموریت مشابهی فرستاده شده بود)، و سیردان کشتیرانی که ناریا ، یکی از سه حلقه الف قدرت را در اختیار داشت، قرار گرفت. کیردان علیرغم ظاهرش به عنوان مردی خمیده و سالخورده در اولورین حس قدرت و قدرت را القا کرد. کیردان ناریا را با پیشبینی مبارزههای آیندهاش با شیطان به اولورین داد و قول داد که او را در کارهایش حمایت و کمک خواهد کرد.
او سپس اقامت خود را در سرزمین میانه آغاز کرد و در طول سالیان متمادی به عنوان غریبه در میان الف ها قدم زد و از آنها آموخت و به آنها آموزش داد. بر خلاف سارومان ، اولورین حتی یک اقامتگاه دائمی هم نگرفت و هرگز به شرق نرفت ، ظاهراً فعالیت های خود را به سرزمین های غربی سرزمین میانه محدود کرد، جایی که بقایای دونداین و الدارها برای مقابله با سائورون باقی ماندند. او در سالهای طولانی که سرگردان بود با نامهای زیادی شناخته میشد: الفها او را میتراندیر ، «زائر خاکستری» نامیدند، در حالی که مردان آرنور او را گندالف نامیدند که رایجترین نام او شد. او به نام های اینکانوس (در جنوب) و تارکون نیز شناخته می شدبه زبان دورف ها . او بعداً خود را به عنوان یکی از ایستاری ها نشان داد و در نهایت نه تنها به عنوان داناترین، بلکه قدرتمندترین فرد در آن ترتیب شناخته شد.
افسانهای میگوید که گاندالف توسط یاوانا الفستون ایرندیل به مردم سرزمین میانه داده شد تا به عنوان نشانهای که والارها آنها را ترک نکردهاند . او آن را به گالادریل ، حامل یکی از سه حلقه الف ها و توانا در میان الدارها داد، به طور خاطرنشان کرد که او نیز به نوبه خود آن را به فردی خواهد داد که او نیز اله سار نامیده می شود .
در حوالی سال 1100 تا 1100 ، ایستاری و الدار دریافتند که یک موجود شیطانی در دولگولدور در سیاه بیشه ساکن است . در حالی که برخی فکر می کردند نازگول بازگشته است تا جهان را عذاب دهد، یا شرارت جدیدی در حال ظهور است، گندالف شروع به شک کرد که شاید خود سائورون ممکن است بازگشته باشد. [همانطور که در دویست سال بعد، شر به رشد و گسترش ادامه داد، و همچنین منبع هدایت کننده آن. گندالف در 2063 دوران سوم به دولگولدور رفت تا راز آن را کشف کند. با این حال، نکرومانکسر به محض ورود گندالف فرار کرد و مانع از شناسایی گندالف شد. پس از هجوم گندالف، به نظر میرسید که شر در آنجا متوقف شد و غیبت آن باعث آرامش چند قرنی شد.
آن دوره صلح آمیز به عنوان صلح مراقب شناخته می شد و تقریباً چهارصد سال به طول انجامید، اما نازگول از این دوره برای آماده شدن برای بازگشت سائورون در 2460 دوران سوم استفاده کرده بود.گالادریل با درک بازگشت شر ، سه سال بعد شورای سفید متشکل از چهار عضو را تشکیل داد و دوباره متحد شدند : خودش، گاندالف، سارومان، و الروند الف الف (که حامل یکی دیگر از سه حلقه بود). گالادریل آرزو داشت که گندالف رئیس شورا باشد، اما او از این سمت امتناع کرد و میخواست هیچ جایگاهی نداشته باشد و استقلال خود را حفظ کند. سارومان به دلیل دانش و مهارت گستردهاش این مهم را به دست آورد.با این حال، او بعدها حسادت کرد و از گندالف ترسید، که یکی از دلایل خیانت او در آینده بود.
گندالف در طول سرگردانی خود در اریادور با افراد منزوی و مخفی هابیت ها در کشورشان، شایر ، آشنا شد و با آنها دوست شد . در طول زمستان طولانی 2758 دوران سوم گاندالف به کمک آنها آمد در آن زمان بود که او شاهد ترحم و شهامتی بود که هابیت های فروتن در دل خود داشتند. سپس به جلو رفت، اما با این وجود برای بازدید از شایر گهگاه برمیگشت و در مهمانیهای نیمه تابستان اولد توک شرکت میکرد، جایی که هابیتهای جوان را با آتش بازیهایش و داستانهایش درباره اژدها ، گابلینها تحت تأثیر قرار داد.و شاهزاده خانم ها بنابراین او به عنوان "مسئول بسیاری از بچه های ساکت و دخترانی است که برای ماجراجویی های دیوانه به آبی می روند". او همچنین با هابیتی نسبتاً ماجراجو به نام بیلبو بگینز ملاقات کرد ، اگرچه او در واقع از "ماجراجویی" دور بود.
گندالف تورین را در سیاه چال های دول گولدور پیدا می کند
هنگامی که شاه تورین دوم ، کوتوله ای از سلسله سلطنتی دورین ، در سفر به اربور ناپدید شد ، گندالف به دنبال او بود. در مقطعی در سال 2845 او در طی این جستجو وارد شهر متروکه خزاد-دوم شد. بعد از اینکه این کار بیهوده بود، جادوگر از درهای دورین خارج شد . اما این تجربه به او کمک نکرد که بداند چگونه درها را از بیرون باز کند. در 2850 ، تلاش او یک بار دیگر او را به گولدور هدایت کرد، این بار به صورت مخفیانه. او تورین را در سیاهچالها پیدا کرد که آخرین داراییاش، نقشه و کلید را به جادوگر داد. مهمتر از همه، او متوجه شد که نکرومانکسر یک نازگول نیست - خود سائورون بود و او آخرین حلقه از هفت حلقه را از پادشاه کوتوله گرفته بود. سائورون در حال جمع آوری حلقه های قدرت باقی مانده بود و احتمالاً به دنبال حلقه گمشده خود می گشت.
گندالف از دول گولدور فرار کرد و به شورای سفید بازگشت. [8] پس از بیان اکتشافات خود، او از شورا خواست تا زمانی که حلقه یگانه گم شده بود و قدرت سائورون هنوز شروع به بازیابی نشده بود، به سائورون حمله کنند. اما سارومان گفت که بهتر است تماشا کنیم و منتظر بمانیم. که حلقه واحد مدتها پیش از آندوین به دریا غلتیده بود . اکثریت شورا با سارومان موافق بودند. الروندبعداً به طور خصوصی به گندالف گفت که پیشبینی میکرد که حلقه پیدا خواهد شد و جنگ برای پایان دادن به عصر در راه است. در واقع، الروند افزود، او می ترسید که این کار به تاریکی و ناامیدی ختم شود. گندالف او را تشویق کرد و گفت که "فرصت های عجیب و غریب" زیادی وجود دارد، و اینکه "کمک اغلب از دست ضعیفان خواهد آمد". گندالف هنوز متوجه نشده بود که سارومان اکنون حلقه را برای خود میخواهد و مخفیانه به دنبال آن در کنارههای رودخانه آندوین میگشت .
با گذشت زمان، جادوگر به طور فزاینده ای از دانش خود در مورد قدرت تجدید حیات سائورون دچار مشکل شد. او میدانست که سائورون از قبل نقشهای برای جنگ از دول گولدور میکشد و به محض اینکه به اندازه کافی قوی بود، به ریوندل حمله خواهد کرد . متأسفانه، تنها قدرتی که علاوه بر ریوندل برای مقاومت در برابر تلاش میرکوود برای بازپسگیری سرزمینهای انگمار باقی مانده بود، دورفهای منزوی تپههای آهنی بودند.
گذشت سالها، گاندالف نگران وضعیت ضعیف شمال شد. اسماگ اژدها هم پادشاهی زیر کوه و هم شهر دیل را نابود کرده بود و جادوگر می ترسید که سائورون از ویرانی اطراف Erebor برای بازپس گیری گذرگاه های شمالی در کوه ها و سرزمین های قدیمی آنگمار استفاده کند. گاندالف می دانست که پادشاه کوتوله تبعیدی دورین ، تورین دوم اوکنشیلد ، قصد دارد با اسماگ نبرد کند، اما می دانست که این کافی نخواهد بود. در حالی که شب را در بری می ماند ، گفت وگویی میان گندالف و پادشاه کوتوله اتفاق افتاد. تورین گفتگو را آغاز کرد. او احساس عجیبی داشت که او را ترغیب می کرد که به دنبال گندالف باشد. همان جالب بود، زیرا او به دنبال تورین نیز بود. آنها متوجه شدند که برای مدتی همان جاده را طی می کنند و توافق کردند که با هم سفر کنند. تورین مشاوره می خواست و گندالف هم به نوبه خود می خواست در مورد اژدها اسماگ با تورین صحبت کند.
گندالف با احساس اینکه باید یک هابیت درگیر شود، بیلبو بگینز را به یاد آورد. در ابتدا او فقط هولمن کاتن را پیدا کرد که بیلبو به مناسبت سال نو الف ها را ترک کرده بود، چیزی که گندالف را متقاعد کرد که بیلبو فرد مناسبی برای این کار است. او بعداً از بیلبو دیدن کرد و خویشاوندان تورین را به همراه آورد. در پایان، گندالف بگینز را متقاعد کرد که به یک یاور برای تورین تبدیل شود. سپس گندالف تورین و کمپانی را به ریوندل همراهی کرد . در طول سفر گندالف در نجات جان مسافران از مصیبت های متعدد نقش داشت. او آنها را از دست سه ترول استون نجات داد و بعداً شمشیر افسانه ای گلمدرینگ را به دست آورد.
او همچنین به تورین و کمپانی از طریق کوه های مه آلود کمک کرد . هنگامی که ناخودآگاه در ایوان جلویی شهر گابلین اردو زدند ، همان ها تمام گروه را به جز گندالف دستگیر کردند که خیلی بعد آنها را غافلگیر کرد و گابلین بزرگ را کشت و سپس دورف ها را به سمت خروجی هدایت کرد. در این زمان بود که بیلبو یک " حلقه جادویی " به دست آورد . بیلبو در ابتدا ادعا کرد که او آن را از موجود " گالوم " در حالی که در زیر کوه های مه آلود بود در مسابقه برده. حلقه هنگامی که بیلبو آن را به انگشت میکرد نامرئی میشد و آن را برای مدتی از گندالف مخفی نگه داشت.
شورای سفید تحت شدیدترین شرایط تشکیل جلسه داده بود: قدرت سائورون در حال بازگشت بود، حتی بدون حلقه او. گندالف سرانجام شورا را متقاعد کرد که به دول گولدور حمله کند که حتی سارومان نیز با آن حمله کردموافقت کرد (در حال حاضر او از سائورون به عنوان یک رقیب می ترسید و می خواست جستجوی خود را برای حلقه به تاخیر بیندازد). گندالف در حمله به دول گولدور به همتایان خود ملحق شد و سیاه بیشه را از شر حضور نکرومانسر خلاص کرد، کسی که به موردور و به دژ مستحکم خود در باراددور گریخت . هنگامی که او می خواست کار خود را به پایان برساند، اخباری در مورد اتفاقی که برای گروه تورین در میرکوود رخ داد به او رسید و متوجه شد که دستوراتی که او داده بود به آنها کمک نکرد. آنها راه خود را گم کرده بودند و سپس به دلیل برخورد با الف های جنگل که آنها را اسیر کرده بودند ناپدید شدند. او مشتاق بود که هر چه زودتر نزد آنها برگردد.
در همین حال، تلاش تورین موفقیت آمیز بود: گنج اربور دوباره تصرف شد و اسماگ کشته شد، اما زمانی که گندالف سرانجام به منطقه رسید، دورف ها را دید که برای حمله توسط -الف های سیاه بیشه آماده می شوند. . او با بارد و تراندویل بود و بدین ترتیب حضور خود را آشکار کرد و سعی کرد با تورین استدلال کند. هنگامی که حمله شروع شد، گندالف آنها را متوقف کرد تا هشدار دهد که اورک ها و وارگ ها برای گرفتن گنج می آیند. او Dáin Ironfoot را دعوت کردبرای شورا، و به زودی دورف ها، الف ها و انسانها اتحاد تشکیل دادند و اورک های کوه های مه آلود را در نبرد پنج ارتش شکست دادند .
شاه تورین به طرز فجیعی مجروح شد و پس از تشییع جنازه او و تأسیس مجدد اِرِبور به رهبری داین، بیلبو و گندالف راه بازگشت را ادامه دادند. آنها جشن یول را در بیرن جشن گرفتند، و سپس به ریوندل بازگشتند، جایی که او با الروند درباره رویدادهای دولگولدور بحث کرد. گندالف به هدف فوری خود، که نابود کردن اسماگ بود، دست یافته بود، زیرا میتوانست توسط سائورون برای تأثیرات فاجعهبار مورد استفاده قرار گیرد. تعداد زیادی از اورکها و وارگها نیز در شمال کشته شدند و تهدیدات ریوندل و لوتلورین را از بین بردند. آن دو توافق کردند که بهتر است نکرومانکسر به طور کلی از جهان تبعید شود.
همانطور که گندالف و بیلبو از محل برخورد قبلی خود با ترولهای سنگی عبور میکردند، مطمئن شدند که طلای انبار ترول را که قبل از رفتن جادوگر برای انجام وظایف دیگر دفن کرده بودند، بازیابی کردند و بیلبو به شایر بازگشت. گندالف، به نوبه خود، خود را از هابیت شگفت زده کرد. تا آن زمان، حکیمان هیچ توجهی به هابیت ها نداشتند و کمی از آنها می دانستند. گندالف در بقیه دوران اقامت خود در سرزمین میانه علاقه خاصی به هابیت ها و به ویژه خانواده بگینز داشت .
علیرغم امیدهای شورا، سائورون با این حمله تضعیف نشد. او حرکتی را پیشبینی کرده بود که او را از میرکوود بیرون راند، و عقبنشینیاش فقط ظاهری بود. ده سال پس از حمله، سائورون در سال 2951 خود را آشکارا در موردور اعلام کرد و قلعه خود باراد-دور را بازسازی کرد . شورای سفید برای آخرین بار در سال 2953 برای بحث در مورد سرنوشت حلقه های قدرت تشکیل جلسه داد. سارومان همسالان خود را ساکت کرد و مدعی شد که می داند حلقه واحد در بلگر گم شده است. پس از ملاقات آنها، سارومان، حسادت و ترس از گندالف، جاسوسان را برای تماشای تمام حرکات او قرار داد. این امر بر هابیتهای صلحآمیز تأثیر میگذارد، زیرا سارومان به این ترتیب وجود را کشف کرد و به علاقه گاندالف به شایر اشاره کرد و شروع به فرستادن مامورانی به این منطقه کرد.بری و ساوت فارتینگ .
در سال 2956 ، گندالف با آراگورن ، وارث پنهان ایزیلدور آشنا شد و به زودی با او دوست شد. از آن نقطه به بعد، آراگورن و گندالف اغلب با هم در جهت یک هدف مشترک کار کردند - شکست سائورون.
در این دوره گندالف به طور مکرر از شایر بازدید می کرد، به ویژه دوستش بیلبو بگینز و برادرزاده کوچکترش فرودو . او به جوانی غیرمعمول بیلبو، علیرغم افزایش سن، اشاره کرد. " حلقه جادویی" مشکوکی که بیلبو در طول ماجراجویی خود به دست آورده بود، در ذهن او سنگینی کرد. گندالف فریبکاری را که بیلبو در اصل ادعای آن برای خودش به کار برده بود به یاد آورد -- بیلبو بعداً اعتراف کرد که آن را از گولوم دزدیده است. گندالف میدانست که بیلبو اکنون بسیار درگیر حلقه است و به این گمان میرود که حلقه واقعاً حلقهای یگانهاست. چنین رفتار غیر هابیتی شک او را برانگیخت.
در سال 3001 ، بیلبو مراسمی را برنامه ریزی کرد که به جشن تولد خداحافظی معروف شدو در اوج سخنرانی هابیت، بیلبو به عنوان شوخی برای همسایههایش، حلقه مرموز را به دست کرد و ناپدید شد. بعداً در حالی که او با گندالف خداحافظی می کرد، که از برنامه های او برای رفتن خبر داشت، بیلبو تصمیم خود را در مورد واگذاری حلقه خود به فرودو، همانطور که قبلاً توافق کرده بود، تغییر داد. هنگامی که گندالف سعی کرد او را متقاعد کند که آن را ترک کند، بیلبو دشمنی کرد و گندالف را متهم کرد که قصد دارد انگشتر را به نفع خودش بدزدد که او از آن به عنوان "گرانبها" یاد کرد. گندالف که از طغیان بیلبو وحشت کرده بود، تمام قد ایستاد و قدرت خود را به نمایش گذاشت و هابیت را ترساند. این امر بیلبو را به هوش آورد. او عذرخواهی کرد، اعتراف کرد که حلقه اخیراً او را آزار داده است و آن را پشت سر گذاشت. بیلبو و گندالف قبل از اینکه بیلبو شایر را برای سفر خود ترک کند با یکدیگر خداحافظی کردند.قبل از ترک شایر، با فرودو صحبت کرد و قاطعانه به فرودو هشدار داد که از حلقه استفاده نکند
او اکنون که مشتاق است درباره گولوم بیشتر بداند ، از آراگورن برای دستگیری او کمک گرفت. او با مطالعه سوابق موجود در میناس تیریث ، طومار ایزیلدور را پیدا کرد و تاریخ گمشده حلقه واحد را گردآوری کرد. در 3017 در راه بازگشت به شایر از گالادریم خبر دریافت کرد که آراگورن سرانجام گولوم را اسیر کرده است و او برای ملاقات با او به میرکوود رفت. او روزها از او بازجویی کرد تا آنچه را که قبلاً به آن مشکوک بود تأیید کند. وقتی فهمید که گولوم به برج بارادور رفته است، ترس شدیدی او را فرا گرفت. سائورون گولوم را شکنجه کرده بود و نه تنها از "حلقه جادویی"، بلکه نام "شایر" و "بگینز" را نیز یاد گرفت. گندالف خیلی زود میرکوود را ترک کرد،میرکوود شمالی او اکنون با عجله به شایر بازگشت، و مطمئن بود که حلقه فرودو صرفاً یک حلقه قدرت نیست: این حلقه تنها حلقه حاکم سائورون بود.
پس از بازگشت به شایر، گندالف بلافاصله نزد فرودو رفت و با انداختن حلقه به آتش اجاق فرودو، ظن خود را تأیید کرد، که به زبان سیاه ، کتیبه روی حلقه را آشکار کرد. سپس گندالف به فرودوی مات و مبهوت درباره حلقه واحد و تاریخچه آن و چگونگی تلاش سائورون برای به دست آوردن مجدد آن گفت. به فرودو دستور داد تا با حلقه به ریوندل برود ، گندالف به او گفت که مقدمات خروج از شایر را فراهم کند.
در حالی که در شایر بود، احساس پیشگویی داشت. پس از حمله سائورون به اوسگیلیات ، گندالف اخبار نگران کننده ای درباره جنگ در گوندور و سایه سیاه شنید. او شروع به سرگردانی در اطراف اریادور کرد و اخباری را از پناهندگانی شنید که ترسی داشتند که نمیتوانستند درباره آن صحبت کنند
اینکه با راداگاست قهوهای ملاقات کرد که پیامی از سارومان آورد که باید فوراً او را جستجو کند. و هشداری مبنی بر اینکه نزجول ها به دنبال شایر بودند. او به The Prancing Pony رفتندر او با این باور که نمی تواند به موقع نزد فرودو بازگردد، نامه ای نوشت و از او خواست که هر چه زودتر برای ریوندل حرکت کند و به دنبال "استرایدر" که نام اصلی آراگورن است، همراه با معما برای شناسایی او باشد. سپس گندالف سعی میکرد در صورت امکان به آنها برسد. او همچنین به بارلیمن باتربر دستور داد که نامه را برای هابیتون بفرستد و منتظر آقای بگینز باشد که تحت نام "آقای آندرهیل" بیاید. مسافرخانه را ترک کرد، اما بارلیمان فراموش کرد نامه را بفرستد.
اندکی پس از آن گندالف به ایزنگارد رسید . در جلسه آنها، سارومان در نهایت تمایل خود را برای حلقه واحد آشکار کرد. او به "دوست و یاور قدیمی" خود پیشنهاد کرد که حلقه را برای خود بگیرند و قدرت را از سائورون بگیرند . گندالف با وحشت این را رد کرد و توسط سارومان در قله اورتانک زندانی شد . گواهیر ، رئیس ایگلز، به زودی از راه رسید و به گندالف کمک کرد تا فرار کند. هدف واقعی گواهیر از دیدار اورتانک گزارش مشاهده نازگول بود، زیرا راداگاست قبلاً از او درخواست کرده بود که این کار را انجام دهد. گندالف میدانست که باید به سرعت به شایر بازگردد، زیرا فرودو (و حلقه) هم از نازگول سائورون و هم اکنون از میل خائنانه سارومان به حلقه در خطر جدی قرار داشتند.
گندالف با عجله به سمت روهان رفت و می خواست یک اسب قوی پیدا کند. در آنجا او شادوفکس را از پادشاه تئودن گرفت که بعداً از این هدیه ناراحت شد. این اسب توانا و گندالف پیوند خاصی برقرار کردند و گندالف به سرعت از قدرت و استقامت باورنکردنی شادوفکس استفاده کرد.
گندالف با سرعت به سمت شایر رفت. خوشبختانه فرودو قبلاً شایر را بدون انتظار گندالف ترک کرده بود و به دنبال پناهگاه ریوندل بود. به محض ورود گندالف متوجه شد که نازگول ، که به عنوان سواران سیاه در کنار هم قرار گرفته بودند، در حال جستجوی منطقه بودند. او با ناراحتی به سمت بری حرکت کرد. بارلیمن از گندالف عذرخواهی کرد که فراموش کرده بود نامه را بفرستد، زیرا نگران بود که هابیت ها با استرایدر، رنجر مشکوک، آنجا را ترک کرده بودند . برای گاندالف این امیدی بسیار فراتر از انتظارات او بود. گندالف پس از تبریک گفتن به بارلیمن متحیر و برکت دادن آبجوش، به سمت ودرتاپ ، یک نقطه مرتفع در منطقه، رفت تا منطقه اطراف را تماشا کند.
الروند پس از شفا یافتن فرودو، شورایی را برای بررسی تصمیم مهم در مورد حلقه فراخواند. در آنجا گندالف برای دیگران توضیح داد که چگونه سارومان او را زندانی کرده بود و چگونه جادوگر سفید در حال ایجاد ارتش اورکها برای رقابت با سائورون بود. اتفاقاً نمایندگان اکثر مردم آزاد به دلایل مختلف قبلاً در ریوندل بودند. الروند و گندالف توصیه کردند که حلقه باید در آتش سوزی کوه دووم ، جایی که ساخته شده، نابود شود. دیگران مخالف یا مخالفت کردند، اما در نهایت تسلیم طرح گندالف شدند. در نهایت، الروند یاران حلقه را منصوب کردبه عنوان 9 سوار، به صورت عددی در برابر 9 نازگول سائورون قرار گرفتند. تعداد نسبتاً اندک نشان دهنده درک الروند و سایر اعضای شورا بود که کوئست مونت دوم بر قدرت اسلحه تکیه نمی کند، بلکه بر پنهان کاری و خوش شانسی تکیه می کند. گندالف برای رهبری شرکت انتخاب شد که شامل آراگورن، بورومیر گوندور ، لگولاس الف، گیملی کوتوله و هابیتهای فرودو، ساموایز گامگی ، پرگرین توک و مریادوک برندی باک بود.
موانع متعددی بر سر راه شرکت قرار داشت. کوه های مه آلود گسترده باید عبور می کرد، زیرا گندالف مصمم بود که شرکت را در نزدیکی ایزنگارد هدایت نکند. گندالف تصمیم گرفت از مسیر جنوبی به سمت گذرگاه ردهورن برود و در آنجا از کوه های مه آلود عبور کند و از رشته کوه عبور کند و از ایزنگارد دوری کند. هنگامی که این تلاش به دلیل یک طوفان مهیب شکست خورد، سپس تصمیم گرفت یاران را از میان خرابه های موریا ببرد ، جایی که بقایای شهر بزرگ کوتوله خزاددوم اکنون هزارتویی از تونل های متروکه در زیر کوه ها بود. سایر اعضای شرکت از ورود به پیچ و خم متنفر بودند، زیرا اکنون لانه اورک ها و چیزی که فقط به عنوان " دورینز بن " شناخته می شود، بود.
در درهای دورین در سمت غربی کوه، گندالف پس از مدتی تأخیر، رمز عبور را به زبان آورد و شرکت را به تاریکی هدایت کرد. او که در یک مأموریت خطرناک قبلی در موریا بود، تا حدودی با معابر زیرزمینی آشنا بود. در نهایت حزب به اتاق مزاربول آمد ، جایی که گندالف کتاب رکوردها را خواند ، که سرنوشت بالین ، رهبر تلاشی شوم برای استعمار مجدد موریا را فاش کرد. بلافاصله پس از آن، حزب توسط اورک ها مورد حمله قرار گرفت و مجبور به فرار از اتاق شد. در آن زمان گندالف به خوبی از مکان آنها آگاه بود و حزب را به سرعت به سمت خروجی شرقی هدایت کرد.
متأسفانه موجودی اهریمنی به گروه در پل خزاددوم رسید. گندالف و لگولاس بلافاصله متوجه شدند که چیست: بالروگ مورگوت ، خدمتکار اولین لرد تاریکی . در نمایشی دیدنی از شجاعت، گندالف با دیو روبرو شد و پل را شکست که هر دو روی آن ایستاده بودند، و جانور را رها کرد تا در شکافی به ظاهر بی انتها بیفتد. اما تازیانه بالروگ هجوم آورد و گندالف را از زانو گرفت و باعث افتادن او در گودال شد. در حین سقوط، گندالف فریاد زد "فرارکنید احمقا" و در پرتگاه ناپدید شد.
با این حال گندالف نمرده است. او و بالروگ برای مدت طولانی سقوط کردند و جادوگر در آتش بالروگ سوخت. سپس به دریاچه ای عمیق در اعماق کوه فرو رفتند، دریاچه ای که بعداً گندالف گفت مانند جزر و مد مرگ سرد بود و تقریباً قلبش را منجمد کرد. آنها در آب جنگیدند تا اینکه سرانجام بالروگ به داخل تونلهای تاریک فرار کرد، جایی که جهان توسط چیزهای بینام و حتی قدیمیتر از سائورون میخورد. گندالف آن موجود را تعقیب کرد تا اینکه او را به پلکان بی پایان مارپیچی رساند ، و آنها از آن بالا رفتند تا اینکه به برج دیرین در صخره زنده زیراکزیگیل ، قله سیلورتین بر فراز ابرها رسیدند. آنجا دعوا کردندتا اینکه سرانجام گندالف دشمن خود را به زمین انداخت و بالروگ در هنگام سقوط دامنه کوه را شکست. سپس تاریکی گندالف را گرفت و او از دنیا رفت. بدنش روی قله افتاده بود. کل نبرد، از رویارویی روی پل خزاددوم تا مرگ متقابل بالروگ و گندالف، ده روز طول کشیده بود.آنگاه تاریکی مرا گرفت و از فکر و زمان منحرف شدم و در جاده هایی که نخواهم گفت... برهنه بازگردانده شدم – برای مدت کوتاهی تا انجام وظیفه ام. و برهنه بر بالای کوه دراز کشیدم. ... آنجا دراز کشیده بودم و به بالا خیره شده بودم، در حالی که ستارگان چرخ می زدند، و هر روز به اندازه یک عمر زمین طولانی بود.
ارباب حلقه ها، دو برج ، کتاب سوم، فصل پنجم: «سفید سوار»
.
..
..
اما روح گندالف در این زمان برای همیشه سرزمین میانه را ترک نکرد. اولورین/گندالف به عنوان تنها کسی از پنج ایستاری که به وظیفه خود وفادار ماند، توسط ارو به سرزمین های فانی بازگردانده شد و او یک بار دیگر گندالف شد. با این حال، از آنجایی که او اکنون تنها فرستاده والار به سرزمین میانه بود، به او این قدرت داده شد که قدرت درونی مایار را بیشتر «آشکار کند» . این قدرت برهنه ای که در درون او وجود داشت به ندرت در طول باقیمانده دوران او در سرزمین میانه استفاده می شد، زیرا مأموریت او اساساً یکسان بود: حمایت و حمایت از کسانی که با سائورون مخالف بودند. با این وجود، هنگامی که خشم گندالف برانگیخته شد، قدرت "بی حجاب" او به حدی بود که تعداد کمی از خدمتکاران سائورون می توانستند در برابر او مقاومت کنند.
سه روز بعد او توسط بادگیر گواهیر، ارباب عقاب ها ، که توسط گالادریل برای یافتن او فرستاده شده بود، پیدا شد. گندالف را به لوتلورین بردند ، جایی که او شفا یافت، عصای جدیدی به او دادند و لباس سفید پوشیدند و بنابراین تبدیل به گندالف سفید شد. او به زودی متوجه شد که فرودو و سام انجمن را ترک کرده اند و به تنهایی در تلاش برای جستجوی کوه عذاب هستند.
از آنجایی که فرودو اکنون از کمک او خارج بود، گندالف بلافاصله به جنوب به جنگل فنگورن رفت ، جایی که با سه شکارچی، آراگورن، لگولاس و گیملی ملاقات کرد و پیامهایی از گالادریل به آنها داد. سپس شادوفکس را صدا زد و با آنها به سمت ادوراس رفت . در آنجا متوجه شد که گریما ورمتونگ جاسوس سارومان، پادشاه تئودن را فریب داده و به ناتوانی ناامیدکنندهای رسیده است. گندالف به سرعت مارزبان را برکنار کرد و تئودن را تشویق کرد که برای جنگ با سارومان به غرب برود. گاندالف تا به حال کاملاً آگاه بود که جنگ بزرگ برای پایان دادن به عصر آغاز شده است. اگر سارومان روهان را فتح می کرد، گوندور با دشمنان از هر طرف تنها می ماند.
به تشویق گندالف، پادشاه تئودن به غرب به هورنبورگ رفت و در آنجا به سرعت محاصره شد. گندالف سپس به جستجوی ارکنبراند و نیروهای پراکنده وست فولد پرداخت که بعداً آنها را پیدا کرد و به دیپ هدایت کرد و بدین ترتیب محاصره را شکست. در همین حین، انتها (به همراه هابیتهای مری و پیپین) علیه سارومان حرکت کردند و هوورنها را علیه اورکها فرستادند که در نتیجه دیوارهای بیرونی ایزنگارد کاملاً خراب شد و اورکهای سارومان به کلی نابود شدند. پس از نبرد، گندالف به اورتانک رفت با تئودن، آراگورن و یک گروه کوچک. در آنجا سارومان با تحقیر پیشنهادِ بخشش گندالف را رد کرد. سپس گندالف عصای سارومان را شکست و او را از فرقه ایستاری و شورای سفید اخراج کرد. گندالف بر ایزنگارد نظارت شدیدی تحمیل کرد و سپس به پادشاه تئودن توصیه کرد که در اسرع وقت برای دفاع از گوندور سوار شود. ذهن جادوگر قبلاً به گوندور و نبرد اوج آینده در شرق معطوف شده بود.
گندالف به عنوان «پاداش» برای پیپین، که احمقانه به قصر خیره شده بود ، هابیت را با خود به میناس تیریث ، آخرین سنگر غرب برد. اندکی پس از ورود، گندالف با دنتور دوم ، مباشر حاکم مواجه شد و متوجه شد که از مرگ پسر بزرگش، بورومیر، تقریباً ناامید شده است. پیپین برای پرداخت بدهی که او و مری بدهکار بودند، یعنی مرگ بورومیر، به خدمت مباشر درآمد. ظاهراً آنها متحد بودند، اما مباشر با گندالف همراه تمسخر و سوء ظن رفتار کرد. هنگامی که فارامیر ، پسر کوچکتر مباشر، از اوسگلیات بازگشتو توسط نازگول مورد حمله قرار گرفت. بعداً فارامیر به او گفت که فرودو و سام هنوز زنده هستند و به طرف موردور رفتند .
میناس تیریث به زودی توسط یک نیروی گسترده از موردور به رهبری پادشاه جادوگر آنگمار محاصره شد . فارامیر که از یک دارت مسموم در عقب نشینی از اوسگیلیات زخمی شده بود، در داخل برج در حال مرگ بود. با این حال، گندالف مردان میناس تیریث را تشویق کرد که امیدوار باشند، و با حضور خود ترس از حلقههای حلقه را از بین برد. اما منجنیق های سائورون پیچ های شعله ور را بر شهر پرتاب کردند. به زودی اولین دایره شهر بدون کنترل سوخت. دنتور اکنون تمام قلب خود را از دست داد زیرا شهر در آتش سوخت و تنها پسر باقی مانده او در حال مرگ بود. او رهبری شهر را رها کرد. سپس گندالف مسئولیت دفاع را با همکاری شاهزاده امراهیل دول امروت بر عهده گرفت. هنگامی که قوچ غول پیکر Grond را نابود کرددروازه بزرگ میناس تیریث ، گندالف خود را تنها در دروازه ویران شده قرار داد. سپس پادشاه جادوگر در میان دروازه منفجر شده بر روی اسبی سیاه ظاهر شد و گندالف را به مرگ تهدید کرد. اما گندالف تکان نخورد - با نشستن روی شادوفکس با قدرتمندترین یاران سائورون مخالفت کرد. با این حال، با فرا رسیدن صبح همراه با میزبان روهیریم ، بن بست بدون نتیجه پایان یافت . پادشاه جادوگر با شنیدن شاخ سواران روهان رفت.
اما گندالف به تعقیب دشمن خود نپرداخت، زیرا پیپین به او خبر داد که دنتور در برج مرتفع خودکشی می کند و خود و پسرش فارامیر را مانند پادشاهان بت پرست قدیم بر روی آتش سوزی می سوزاند. گندالف شتافت تا جلوی این جنون را بگیرد و توانست فارامیر را نجات دهد، اما نه دنتور را که ناامیدی و اندوهش بر ذهنش غلبه کرده بود. گندالف همچنین متوجه شد که چگونه وصیت دنتور شکسته شده است: دنتور یک پالانتیر را در چنگ انداخت.در دستانش هنگام سوختن واضح است که دنتور برای مدتی از خواص ویژه این سنگ استفاده می کرده است - بینایی خود را بسیار فراتر از چشمان مردان گسترش می دهد، اما همچنین در فکر با سائورون کشتی می گیرد. و حتی با وجود اینکه سائورون نمیتوانست کاملاً بر ذهن دنتور غلبه کند، شجاعت او به دلیل آگاهی از قدرت عظیم موردور ترسیده شد. بنابراین سایه وارد پایتخت گوندور شد.
با این وجود و بر خلاف تمام امیدها، محاصره شکسته شد. ائوین از روهان و هابیت مری، ویچ کینگ را شکست دادند، که آخرین نالهاش توسط بسیاری شنیده شد زیرا او به ناتوانی کاهش یافت. اندکی پس از آن، آراگورن با مردان شجاعی از فیف های جنوبی به یک ناوگان کورسیر اسیر شده از اومبار رسید. سپس نیروهای مردان غرب حمله سائورون به میناس تیریت را کاملاً شکست دادند و شهر را راحت کردند و تقریباً همه مهاجمان را کشتند. نقشهها و سخنان حکیمانه گندالف، همراه با اعمال قهرمانانهای که از دوران بزرگتر دیده نشده بود، اولین حرکت سائورون را شکست داده بود.
ارتش غرب به رهبری گندالف و آراگورن از آندوین عبور کرد و به سمت شمال حرکت کرد و گهگاه برای اعلام آمدن خود و اعزام تعداد کمی از مردان به کارهای کوچکتر مکث کرد. با رسیدن به دروازه سیاه، نیروها متوقف شدند و برای نبرد آماده شدند. همانطور که آنها به شرکت های خود دستور دادند، دهان ناپاک سائورون سوار شد تا با آنها گفتگو کند. او کت میتریل فرودو و تیغه بارو سام را آشکار کردو تلویحاً گفته اند که صاحب آنها اسیر و شکنجه شده است. فرستاده سائورون سپس پیشنهاد کرد که نیروهای غرب تسلیم شوند. اما گندالف نترسید و با گرفتن وسایل دوستش، پیشنهاد سائورون را رد کرد. دهان سائورون در شوک به سمت دروازه سیاه برگشت که به آرامی باز شد تا ارتش عظیمی از اورکها و ترولها به سمت اربابان غرب پیشروی کنند. تله سائورون باز شد.
با این حال خود سائورون قربانی تله گندالف شد. فرودو و سام بدون اطلاع همه موفق شده بودند از کوه هلاکت بالا بروند و حتی با شروع نبرد دروازه سیاه ، فرودو در شکاف عذاب ایستاد . اما قدرت و فریب حلقه در نهایت بر اراده او غلبه کرد و حلقه را روی انگشت خود گذاشت و ادعا کرد که حلقه متعلق به خود است. نزگول ها بلافاصله توسط اربابشان احضار شدند، زیرا او با وحشت متوجه اشتباه خود شد: دشمنان او قصد داشتند حلقه او را نابود کنند.
در نهایت فرودو ،گالوم و حلقه یگانه را نابود کرد
در میناس تیریث، گندالف و سایر اعضای انجمن دوباره به هم پیوستند. در زمان تاجگذاری پادشاه السار ، گندالف (به درخواست آراگورن) تاج را بر سر پادشاه گذاشت و اعلام کرد: "اکنون روزهای پادشاه فرا می رسد و باشد که تاج و تخت والار پایدار باشد!". بدین ترتیب گندالف عصر جدید مردان را آغاز کرد. اندکی پس از آن که گندالف آراگورن را به هالوی بالا در دامنه های بالای میندولوئین هدایت کرد و در آنجا نهالی از درخت سفید گاندور را یافتند ، که نشانه ای از تجدیدی بود که قرار بود بیاید.
پس از تاج گذاری و عروسی آراگورن با آرون ، گندالف با بقیه یاران باقی مانده در سفر به خانه رفت. برای گندالف، این آخرین سفر طولانی او در سرزمین میانه بود. مأموریت او به آردا انجام شده بود. سائورون شکست خورده بود. او یکی یکی با دوستانش خداحافظی کرد تا اینکه بالاخره فقط چهار هابیت در کنارش ماندند. در مرزهای شایر او نیز روی برگرداند. او هابیت ها را ترک کرد تا در شایر مستقر شود، و رفت تا با "جمع کننده خزه" تام بامبدیل صحبت کند.
مأموریت او به پایان رسیده بود و بازگشتش به خانه پس از بیش از 2000 سال نزدیک بود. او با ساموایز، مری و پیپین (دو نفر آخری که از قبل در مورد گذرگاه هشدار داده بود) خداحافظی کرد، سپس در کنار فرودو، بیلبو، الروند سوار کشتی شد و دیگر هرگز در سرزمین میانه دیده نشد