به بهانه خداحافظي مارك نوبل و احترام و تعظيم به همه بازيكنان تك تیمی
اميرحسين صدر ١٨ مي ٢٠٢٢
مارک نوبل از نسل مرده مردان تک تیمی بود
فوتبال دوستان واقعی احتمالا با رفتن او اشک در چشمانشان حلقه زد. انگار همين ديروز بود. نام اشنايي براي خيلي ها نيست، اهميت چنداني ندارد. در اين وادي همه چيز رنگ خودش را دارد. گاهي انچه روي داده به چشم مي ايد، دل را نوازش مي دهد و معروفيت را بي ارزش تر از هميشه مي كند. كساني كه هنوز بارقه ايي از معصوميت و شفافيت و زلالي گذشته ها را در روح و قلب ما زنده مي كنند. ادم هايي كه گويي وفاداري در وجودشان تنيده شده است. مثل عشق به مادر و پدر، همسر و فرزند، عزيزان زندگي، حتي اب و ملك و هر انچه نشان از وفاي عهد دائمي و ابدي دارد. نوري است در روزگاري كه طمع و ميل چشمان همه ما را كور كرده است. براستي ديگر چه كسي براي وفاداري تره خُرد مي كند؟ اما هنوز كورسويي باقي است، كساني كه مثل هواداران جدي تر، تمامي عمر فقط "يك تيم" داشته اند.
|
"مارک نوبل" بخشی از نسل مرده مردان تک باشگاهی است. مرداني كه با تمایل و علاقه وافر به عشق بازی برای تیم محلی خود بزرگ شده اند. به همین دلیل است که خروج او از وستهم بسیار دردناک بنظر مي رسد. براي من بطور هم چنين است. لازم نيست وستهمي باشید تا خداحافظي مارک نوبل را تکان دهنده بدانيد. يا اصلا طرفدار وستهم یا ستایشگر کاپیتان آنها، مارک نوبل باشید تا تلخي خداحافظي او را در بعد از ظهر یکشنبه، در سراسر وجود خود حس كنيد!
نوبل هرگز یک جام مهم برای "چکش ها" نگرفت و حتي یک بازی برای تیم ملی انگلیس انجام نداد. اما کاپیتان وستهم مورد تحسین و احترام همه هواداران واقعي فوتبال قرار می گیرد، نه انهايي كه فقط بدنبال پيروزي بي چون و چرا تيم محبوبشان هستند. نوبل یک تك مانده از نسلي با خصلت ديگري است. بازگشتي به خصال نیاکان، گذشته هاي بسيار دور، دوراني كه مدت هاست سپري شده و ديگر باز نخواهد گشت. حتم داشته باشيد بازیکنان تک باشگاهی از نوع "نوبل" در تیم های خارج از دايره به اصطلاح نخبه و معروف حقيقتا "نادر" خواهند بود.
هجوم احساسات جانبي به من، و شکوه و عظمت این مناسبت، چیزی هاي مهمي در مورد فوتبال مدرن به ما می گفت. نكاتي بي شمار. نوبل با بازی برای وستهام هرگز موفق به کسب عنواني به غير از صعود به ليگ برتر نشد. او تنها دو بار در ١٨ سال به عنوان بهترین بازیکن سال باشگاه انتخاب شد. بدون بازی ملی در تيم ملي انگليس، و فقط یک حضور در تیم فصل PFA، آن هم در چمپیونشیپ/دسته يكم يك دهه پیش. با این حال همه او را دوست داشتند، بُتي بود و مورد احترام. چرا؟ مي دانيد چرا؟، چون او نمونه دوران معصوميت و سادگي است.
در ادای احترام به او اشاره به يك نكته گوياي همه چيز است؛ پسري از كنينگ تاونCanning Town در لندن، با پاي پياده، فقط چند صد متري با استادیوم قديمي وستهم، آپتون پارک، فاصله دارد. او با عشق به بازی برای وستهَم و "فقط" وستهَم بزرگ شد! ديگر كسي اينگونه رشد نمي كند، حتي جرات و اجازه چنين تفكراتي براي بازيكنان جوان كه دائما زير آماج فشار حتي والدين خود هستند تا قرار داد گرانتري را امضا كنند، جرم محسوب مي شود. راه دور نميرين به اراينگ هالند و پدرش نگاه كنيد. اره، ديگه هيچكس اينگونه بار نمياد و تربيت نمي شه. هيچوقت، هرگز. "او یکی از خودمان است" یک ترانه و شعر فوتبالي زيبا و كمياب در قرن بیست و یکم است كه در اون يكشنبه به گوش هاي ناشنوا و كَر ما مي رسيد، اگر رسيده باشد، اگر.
شما آن را ٣٩ سال پیش از اين نمی شنیدید، زیرا در آن زمان، هر باشگاهی "نوبل" خود را داشت و در خيلي موارد احتمالاً بيشتر از یک نوبل. زمانی که وستهم در سال ١٩٦٥ جام برندگان جام اروپا را بالای سر برد، ١٠ نفر از یازده بازيكن اصلی تيم از طریق سیستم جوانان باشگاه به تيم اصلي راه يافته بودند. ٩ نفر از لندن و پنج نفر از "ایست اند East End” “بابی مور” معروفترين بازيگر و كاپيتان تاريخ وستهم و كاپيتان تيم پيروز جام جهاني ٦٦ مي گفت:
"حس بردن یک جام اروپایی با تیم فوتبال مدرسه را دارد"
ایا تکرار ان ممکن است؟، نه، اين دیگر هرگز تکرار نخواهد شد. شاید همیشه بازیکنان تک باشگاهی این اطراف به چشم بخورند، اما ان ها عمدتا و تا حد زیادی از بازيكنان تيم هاي از ما بهتر و نخبگان خواهند بود. رایان گیگز، پل اسکولز و گری نِويل در یک منچستریونایتد بسیار موفق هميشه خوشحال بودند، همان طور که انگیزه کمی برای فیل فودن برای ترک منچسترسیتی یا ترنت الکساندر-آرنولد از لیورپول وجود دارد.
با این حال هیچ کس، هيچيك از ما انتظار ندارد که "دکلان رايس" هافبك جوان و خوش نقش تيم ملي انگلستان مانند "نوبل" تمامي دوران بازیگری خود را در وستهم بگذراند. حتی "هری کین" هم نمی توانست یک تاتنهامي باشد اگر تصمیم با خود او بود. میتوانيد استدلال كنيد، نوبل به اندازه کافی خوب نبوده تا پیشنهادات جذاب و وسوسه انگيزي مانند "دكلان رايس" داشته باشه، يا اينكه هرگز در لیگ قهرمانان اروپا بازي نكرده، یا عنوان قهرمانی نداشته است.
نوبل نشان پایان یک دوران است؛ «عصر وفاداری و معصومیت»
با این حال، آرسنال در زمان آرسن ونگر علاقه زيادي به نوبل نشان داد، و پیوندهایی با نیوکاسل، به علاوه QPR، وست برومویچ آلبیون و استوک، وجود داشت، زمانی که هر يك از اين باشگاه ها در لیگ برتر حضور داشتند. او میتوانست، و ما اين را خوب مي دونيم، اينجا و اونجا، کمی پول بیشتری به دست بیاورد، و هزینه امضا را در جایی به جیب بزند. اما او “ماندن” را انتخاب کرد. در اين دوران و بطور كلي در تمامي شاخه هاي حياتي زندگي، باز هم همه ما ادم ها از همه بهتر مي دونيم؛
"تعداد کمی در این روزها می مانند"
براي معرفي نوبل اسم محله كنينگ تاون در بلندگوهاي استاديوم لندن پيچيد. برايم گویی نام نازي آباد و نيرو هوايي و همه محله هاي فوتبالي تهران و ايران و همه ان بازيكنان خوب زمين هاي اسفالت و خاكي را از زیر خاک بیرون كشيده اند. دوراني كه جد اندر جد از يك محل بودند، بازيكنان و تيم و خانواده، و هرگز هيچكس حاضر نبود براي تيم ديگري لگد بزند. این همان چیزی است که نوبل نماینده آن بود. و دقيقا به همین دلیل است که مراسم یکشنبه با غم و غصه و اشك به پایان رسید. اين روزها، ما لیگ هاي مدرن و آنچه که عرضه مي كند را مي پسنديم، انتخابي هم نداريم، عشق به فوتبال براي هر يك از ما اجتناب ناپذير است.
اما يادمون باشه، روزگاري بود كه بيان "او یکی از خود ماست" فخر فروشی و نمايش به حساب نمي آمد. امري بود عادي و چه لذت و افتخاري را هم به همراه داشت. بچه محل هاي هر يك از ما، گوشه راست، مدافع مياني يا كاپيتان تيمي درخور اشاره بود. یک واقعیت بسیار پیش پا افتاده که هیچ کس به خود حتي زحمت اشاره به ان را هم نمي داد. عصر ديگري بود. دوران خوشي هاي ساده، كركري هاي بي پايان، سرو كله زدن هاي بي منظور، اما خاطره انگيز و بيادماندني، عصر وفاداري و معصوميت!
نمونه هاي بازيگران تك تيمي نمونه هاي قديمي تر بي شمار است.
سانتياگو برنابئو، اسپانیا
«سانتياگو برنابئو» كه در نوع خود مثال بي همتايي است. بیش از ٥٠ سال دوران فوتبال را در رئال مادرید سپری کرد، از تماشاگر خردسال ۱۳، ۱۴ ساله، تا بازیکن، دستیار سرمربی، سرمربی و در نهایت پرزيدنت باشگاه. بدنیست بدانید ۱ بازی هم برای اتلتیکپ مادرید انجام داده است! به هر حال بیجا نیست استادیوم رئال با نام او عجین شده است.
فریتس والتر، المان
«فریتس والتر» از نامهای دست کم گرفتهشدهتر فوتبال است. کاپیتان آلمان غربی در جام جهانی ۱۹۵۴، نمادی در سطح ملی. در سطح باشگاهی، والتر از ۱۹۳۷ تا ۱۹۵۹ مرد اصلی کایزرسلاترن بود. دو عنوان قهرمانی لیگ را به دست آورد و رکورد گلزنی باورنکردنی در دوران خود داشت. استادیوم کایزرسلاترن نیز به نام والتر نامگذاری شده است.
روجریو سنی، برزیل
"روجريو سني Rogério Ceni" از ١٩٩٠ تا ٢٠١٥ سنگربان بي چون و چراي سائوپولوي برزيل بود. درسته که دروازه بان ها کمتر از بازیکنان بیرون زمین فرسوده می شوند، اما با این وجود، دستاورد روجریو سنی غيرقابل انكار است نیست. ١١٥٢ بازی برای سائوپائولو. به این معنی که او بیشترین بازی را برای هر باشگاهی در جهان انجام داده است. بیش از ١٠٠ گل به ثمر رسانده است، برای یک دروازه بان شاهکاري ماندني محسوب خواهد شد.
لو یاشین، شوروی
لو یاشین دروازه بان دینامو مسکو از ٧٠-١٩٥٠ تنها دروازه باني است كه توپ طلا را در سال ١٩٦٣ بدست اورد. هيچ دروازه بانی موفقیت ومعروفیت لو یاشین را در تاریخ فوتبال تكرار نکرده است. افسانه او مانند په له و مارادونا به تاریخ فوتبال گره خورده است. تا مدت ها در سراسر جهان به عنوان بهترین دروازه بان از او نام برده ميشد. دوراني كه حتي در ميان ما فوتبال بازان قديمي ايراني اگر دروازه بان حريف در يك بازي خوب و شجاعانه عمل مي كرد/كند، هنوز هم با يك پسوند يا پيشوند بي ادبانه فرياد مي زديم/مي زنيم: "نگاه کنا، ياشين شده فلان فلان شده"
سپ مایر، المان
سپ مایر دروازه بان بایرن مونیخ در بين سال هاي ١٩٦٢ تا ١٩٧٩ ثابت كرد يك دروازه بان هم مي تواند ٣ بار جايزه بهترين فوتباليست سال المان را در دوران حكومت المان ها در فوتبال اروپا و دنيا از ان خود كند. سپ مایر هر چیزی که ارزش بردن را داشت به دست آورد. مردم اغلب او را به خاطر تلاش برای گرفتن یک اردک به یاد می آورند، اما همه فراموش كردند او در یک تصادف خشونت بار رانندگی جانش را در سن ٣٥ سالگی از دست داد!
جیاسینتو فاکتی، ایتالیا
بسیاری فاکتی Giacinto Facchetti را بهترین بازیکن تاریخ اینترمیلان می دانند. به سختی می توان با مست ترهايي که چنین نظری دارند وارد بحث شد.فاكتي در پست دفاع چپ بازی کرد و یکی از انقلابیون در اين نقش بود، كاپيتان ايتاليا در جام جهاني ٧٠ مرتباً با دویدن های سريع خود به جلو در حملات اینترمیلان سهیم بود، در حالی که در اجرای موفقیت آمیز سیستم دفاعی معرف کاتناچیوي ايتاليايي ها كه توسط هلنیو هررا مربي افسانه ای به کار می رفت نقش بسيار مهمی داشت.
سر تام فینی، Preston North End ١٩٦٠-١٩٤٦
او آنقدر خوب بود که پالرمو در ان دوران حاضر بود ١٠٠٠٠ پوند براي او بپردازد تا قرارداد امضا کند. فینی هفته ای ١٢ پوند درآمد داشت اما به پرستون نورث اند وفادار ماند.
جيو سپه برگومي ١٩٧٩ تا ١٩٩٩ در اينتر و فرانكو بارزي از ١٩٧٧ تا ١٩٩٧ در ميلان، يا جكي چارلتون و ادي گري در ليدز يونايتد نيز حكايت مشابه ايي داشتند.
نام هاي اشناتر از بازيگران تك تيمي در دوران معاصر
تونی ادامز ٢٠٠٢-١٩٨٣، ارسنال
همين كافيست، مدافع میانی انگليس به عنوان "آقای آرسنال" شناخته می شود و این سهم او در تاریخ توپچی ها است. او ٦٧٢ بازي طي ١٨ فصل در شمال لندن سپري كرد. او مورد احترام تمامي طرفداران آرسنال است "One Tony Adams, There is only one Tomy Adams” اوايي اشنا در هايبوري بود. سرسخت بود و و هميشه پاي جان مي جنگيد. از اينرو مجسمه او در برابر ورزشگاه امارات نصب شده است، در كنار هانري و برگكمپ.
فرانچسکو توتی ٢٠١٧-١٩٩٢، آث رم
فرانچسکو توتی وفادار بخاطر همه انچه كه به شهر اهدا كرده است به عنوان «هشتمین پادشاه رم» شناخته میشود. بی انکه عناوین خاصی برای تیم به ارمغان اورده باشد. احتمالا بهترین بازیکن تاریخ رم.
کارلس پویول ٢٠١٤-١٩٩٩، بارسلونا
پویول در سال ١٩٩٥ به آکادمی مشهور لاماسیا پیوست و چهار سال بعد، لويي فن خال هلندي براي اولين بار او را در تیم اصلی به خدمت گرفت. این مدافع قصد رفتن به مالاگا را داشت اما با دیدن بهترین دوست و فارغالتحصیل لاماسیا، ژاوی، از رفتن خودداری کرد.
پائولو مالدینی: ٢٠٠٩-١٩٨٤، آث میلان
بطور حتم باید چیزی در مورد ایتالیایی ها و وفاداری وجود داشته باشد. بسياري از بازيكنان سابق ايتاليايي تنها در يك تيم روزگار گذراندند. پائولو مالدینی در سن ١٦ سالگی وارد تیم اصلی میلان شد، و علیرغم بازی در کنار بازیکنانی مانند فرانکو بارزی، کارلو آنچلوتی، فرانک رایکارد و مارکو فن باستن، ككش هم نمي گزيد. برای قدردانی از خدمات عظیم او به روسونری، ميلان تصمیم گرفت پیراهن شماره ٣ او را براي هميشه بازنشسته کند. اين شرط فقط به اين دليل تغيير خواهد كرد؛ اگر هر یک از پسران مالديني به تیم اصلی ميلان راه يابد، احازه خواهد داشت پيراهن شماره ٣ پدر را به تن كند.
رایان گیگز: ٢٠١٤-١٩٩١، منچستریونایتد
"گیگزي" یکی از اعضای جدایی ناپذیر داستان موفقیت و افتخارات منچستریونایتد تحت رهبری سر الکس فرگوسن بود. دقيقا از زمانی که همه چیز در ١٩٩٢ اغاز شد تا وقتيكه سرمربی بزرگ بازنشستگي خود را اعلام كرد جالب گیگز دوران فوتبال خود را در آکادمی منچسترسیتی در سال ١٩٨٥ آغاز کرد و دو سال بعد به نیمه قرمز شهر منتقل شد. او در هر یک از دو فصل اول خود به عنوان یک فوتبالیست حرفه ای به عنوان بهترین بازیکن جوان سال PFA انتخاب شد و این نشانه چیزهایی بود که در راه است..
او سرانجام در سال ٢٠١٤، یک سال پس از جدایی فرگوسن، کفشهایش را آویخت و تا به امروز با ٩٦٣ بازی برای شیاطین سرخ ركوردار است، در حالی که پرافتخارترین بازیکن تاریخ لیگ برتر نيز هست: با ١٣ جام قهرمانی. ركوردي خيره كننده و دست نيافتني! با فاصله بسيار بهترين گوش چپ تاريخ ليگ برتر. از ان دسته بازیکنانی که تماشایش امیخته به لذت بود. گيگز اگر انگليسي بود براحتي ركورد پيترشيلتون را فرو مي ريخت.
پل اسکولز: ٢٠١٤-١٩٩٣ ، منچستریونایتد
پل اسکولز یکی از اعضای مشهور فارغ التحصیلان آکادمی کلاس ٩٢ در منچستریونایتد بود. در مقايسه با جرارد و لامپارد در تيم ملي مورد بي مهري قرار گرفت.، اما بدون هيچ حرف و حديثي از بهترين هاي نسل خود بود و مورد احترام تمامي هافبك هاي بزرگ دوران خود، چون زيدان و ژاوي و…و هر كسي كه مايليد نام ببريد.
جیمی کاراگر ٢٠١٣-١٩٩٦ ،لیورپول
پسر اهل بوتل Bootle مرسي سايد دوران حرفه ای خود را در لیورپول با دوست عزبز خود استیون جرارد گذراند، "کارا" نام هميشگي او برای هواداران لیورپول بود ٧٣٧ بار برای باشگاه بازی کرد و ده سال نایب کاپیتان بود. لیورپول را با تمامي مدال ها ترك كرد به غیر از لیگ برتر. ترانه معروف او در Kop كه هواداران دو اتيشه براي كارا مي خواندند، بيانگر ويژگي برجسته اوست، حتي اگر از نظر تكنيكي و استيل بازيگر كاملي نبود: ما يه تيم از كاراگارها مي خواهيم:
Wanting a team of Carragher
استیون جرارد ٢٠١٥-١٩٩٨ با ٧١٠ بازي و ١٨٦ گل، لیورپول
مِستِر لیورپول/ آقای لیورپول، برازنده بازیگر فوق العاده ایی که تمامی ویژگی های مرد تک تیمه را در خود داشت و بیش از ۱۰ سال یک تنه بار کل تیم را به دوش می کشید. با پیوستن به هرتیم دیگری منحمله چلسی و مادرید، جرارد براحتی گنجینه غنی تر داشت اما در دوران افول و خشکسالی ۳۰ ساله در لیورپول ماند. در مستند Make us dream مفصل از درد عميق عدم كسب مدال ليگ برتر و سُر خوردن خود در برابر چلسي سخن مي گويد كه ظاهرا هيچگاه خواب بد ان واقعه رهايش نمي كند. بازي ها، نبردها و گل هاي او براي ليورپول فراموش ناشدنيست. از معروفترين مبارزات او نبرد مشهور استانبول برابر ميلان در ٢٠٠٥ در فينال جام قهرمانان بود. تاريخي ترين فينال اروپا. به داستاند هاي هزار و يكشب فوتبالي راه يافته است.
"استيوي جی" از نظر فنی یک بازیکن تک باشگاهی به حساب نمياد. بعد از خداحافظي و فرار از اشتباه ديدار چلسي به امريكا رفت و در لس آنجلس گلکسی بازی کرد. اما شخصا ليگ امريكا را به عنوان یک فوتبال رقابتی به حساب نمی اورم.
…..
تمامي اسامي ذكر شده و بسياري ديگر از اعضاي باشگاه تك تيمي كما بيش در يك چيز وجه اشتراك داشتند؛ خصلت و ويژگي، شخصيت و كاراكتر. هميشه و در هر شرايطي براي تيم و هواداران از جان مايه مي گذاشتند، رسالتي كه به نحو احسن و با دل به ان مشغول بودند. از يه جايي به بعد خوب و بد بازي كردن ان ها اهميت چنداني نداشت، حضور ان ها بود كه به همه ما دلگرمي مي بخشيد. روز به روز، هفته به هفته، سال به سال. تا پايان همراه ما بودند،عضوي از خانواده، صميمي ترين دوست، وهميشه الهام بخش ، هميشه. مردان تك تيمي آشيانه ايي ابدي در قلب هاي ما تسخير كرده اند.