Van Helsingعجب بی همه چیزی پیر احمق همین پیر بی شرف رفت عنقلاب کرد جمهوری تخمی رو آورده
البته مدرسه مثل قبل نیست اون موقع مدرسه می رفتیم مدیر ابهت داشت همه ازش می ترسیدن معلم دانش آموزها تنبل بدردنخور مثل یه چیز رو زمین می کشید پرت می کرد بیرون
اگه اون مدیر و معاون ما اینجا بودن این پیری رو مثل یه کثافت پرت می کردن بیرون