. ❤حیف از تیم اصیل و مردمی شاهین
و اما در مورد تیم تبانی گر زنوزی،ماشین سازی👇
«زمانی در مسابقات رودرروی 2تیم، هواداران تراکتور و ماشین بهصورت نصف-نصف در ورزشگاه باغشمال مینشستند، اما امروز خبری از هواداران ماشین نیست.» چرا نیست؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ آنها چگونه تصمیم گرفتهاند تیمشان را عوض کنند و هوادار باشگاه بزرگتر باشند؟ مگر تجارت است؟
انگلیسیها بهعنوان مبدعان فوتبال در جهان میگویند: «یک مرد میتواند شغلش، حزبش، وطنش و حتی همسرش را تغییر بدهد، اما تیم فوتبالش را هرگز.» پس این چه فرهنگ غیرفوتبالی منحرفی بود که پایگاه اجتماعی ماشینسازی را رو به زوال برد و از این تیم، یک حیاط خلوت امن و کامل برای تراکتورسازی ساخت؟ تیمی که مثل آب خوردن میزبانیاش را به تراکتور میبخشد، بازیکنان مازاد برادر بزرگتر را جذب میکند و مهرههای کلیدیاش را در اختیار آن قرار میدهد. حتی غیبت مقطعی ماشینسازی در سطح اول فوتبال ایران هم توجیه درستی برای این اضمحلال و خودباختگی تاریخی نیست؛ مگر خود تراکتورسازی سالها در دسته پایینتر توپ نزد؟ اصلا مگر همین حالا داماش گیلان با اسم و عنوانی عاریهای در لیگ دسته دوم حضور ندارد؟ پس چرا داماشیها از فرصت لیگ برتری شدن سپیدرود سود نمیبرند و در دل این تیم هضم نمیشوند؟
شاید پرآشوبترین منطقه به رسمیت شناختهشده در نقشه فوتبال جهان، ایالت باسک اسپانیا باشد؛ اما حتی در همین منطقه هم یک دربی بسیار جدی و خشن بین اتلتیک بیلبائو و رئال سوسیهداد برگزار میشود؛ همانطور که در کاتالونیا، اسپانیول برای بارسا، رقیبی بهمراتب موذیتر از رئال مادرید بهشمار میآید. این حرفها، این رقابت و مبارزه ازلی و ابدی حتی به کوچکی و بزرگی تیمها هم ربطی ندارد. در تورین هیچگاه برای هواداران تورینو مهم نبوده که یوونتوس تبدیل به چه باشگاه بزرگی شده و شهرتش تمام عالم را فتح کرده است. آنها حاضرند همه مسابقات دنیا را ببازند، اما یووه را ببرند.
اینکه در تبریز شاهد مسخ شدن چنین فرهنگی هستیم و هواداران وسط دربی شعار «فرقالمیر» سر میدهند، اتفاق خوبی نیست. این یعنی آنجا از اصول و استانداردهای فوتبال دور شدهایم و در کژراهه گام برمیداریم. این یعنی کنش معقول تیممحوری جای خودش را به رویکرد مضر شهرمحوری و قوممحوری داده؛ اما مگر این لیگ قدس است که استانها با هم بجنگند؟ گویا عدهای نادان یا فرصتطلب، خواسته یا ناخواسته در تلاشاند تا تبریز را مقابل دیگر شهرها قرار بدهند و تراکتور را مثلا نماد بغض فروخورده این خطه بهشمار بیاورند؛ اما بهراستی کدام بغض؟ همه ما از تبعیض و نابرابری، از کمبود و بیعدالتی نالانیم، اما مگر همه کوتاهیها و خبط و خطاها فقط برای تبریز است؟ بهراستی در سیستان و بلوچستان چه میگذرد؟ مردم در آبادان و خرمشهر چه دارند؟ در انزلی چطور؟ اصلا شرایط جنوب شهر تهران چطور است و ساکنان مناطق فقیرنشین پایتخت چگونه روزگار میگذرانند؟ این وسط حتی پای برخی ناملایمات فرهنگی را هم نمیتوان وسط کشید؛ چه اینکه اگر مثلا از سوی عدهای تفرقهانداز یا زشتطینت و بدفطرت، لطیفه یا جوک ناپسندی هم ساخته شده، این رویه کم و بیش مربوط به همهجای این سرزمین بوده و همه ما قربانی آن هستیم. اگر اینطور است پس چرا همه تیمهای گیلان یککاسه نمیشوند و مکتب مجعول درست نمیکنند؟ چرا آن قلیل هواداران ذوبآهن هنوز پای تیمشان هستند و دل به دریای زرد سپاهان ندادهاند؟ آیا بازتولید خشم و خشونت قلبی و ذهنی کافی نیست؟ آقایان! خانمها! به خدا این «فوتبال» است و آداب و سنتهای خودش را دارد. مغلطه نکنید. تن به بازی زشت فرصتطلبان ندهید.