عظمت شاهنامه فردوسی و رواج اشعار و نسخ آن در سراسر ایران زمین، موجب شد كه داستان های آن دهان به دهان بر سر هر كوی و بازاری نقل شود و عارف و عامی به یاد روزگار پرشكوه ایران باستان، آن قصص حماسی را به خاطر سپارند و شاهنامه تنها كتاب ملی ایرانیان به شمار آید.
تكرار این داستانهای شرف انگیز و مرد پرور كه از روح بزرگمنش وافتخار آفرین دهقان طوس حكیم ابوالقاسم فردوسی سرچشمه گرفته بود نه تنها، باعث تحریك حس غرور ایرانیان در احیای روح میهن پرستی ایشان در برابر تازیان و مغولان شد، بلكه در دیگر شئون اخلاقی وتخیلات عالی انسانی ملت ایران نیز اثر گذاشت.
شعر و ادب و تاریخ تحت تأثیر شاهنامه قرار گرفت. هیچ كتابی از متون فنون مزبور خالی نماند كه نام یك یا چند تن از پهلوانان شاهنامه در آنها ذكر نشده باشد ، تصوف و عرفان ایرانی نیز از این موهبت برخوردار شد، اشخاص حقیقی یا خیالی شاهنامه در عرفان ایران صوری رمزی و تمثیلی یافتند. از جمله آنها داستان سیمرغ است كه دیدار شخص او در كتب عرفانی مقصد و مقصود سالكان طریقت گشت و در این زمینه داستان های فراوانی نگاشته شد .
نام سیمرغ
نام این مرغ افسانه ای در اوستا مرغوسئنه Mêrêghu Saêna آمده كه مرغی فراخ بال است، چنانكه در پرواز خود پهنای كوه را فرا میگیرد و لانه او بر درختی در دریا یا فراخگرت (شاید دریاچه آرال یا دریای خزر باشد) قرار دارد، درختی که درمان بخش است و تخم همه گیاهان در آن نهاده شده است.
شاید از این مرغ یك نوع عقاب عظیم الجثه اراده شده باشد. نام سیمرغ در سانسكریت سینا Syena به معنی شاهین است و با كلمه شاهین فارسی از یك ریشه می باشد.
كلمه Saêna یكبار به همراهی مره غو Mêrêghu در اوستا به كار رفته و بار دیگر تنها استعمال شده است. بعلاوه سئنه در اوستا نام مردی پاكدین است كه بنابر كتاب دینكرد صد سال پیش از ظهور زرتشت زائیده شد و دویست سال پس از دین مزدیسنی در گذشت.
در فرهنگ های پارسی و اشعار متقدمان گاهی كلمه ‹‹سیرنگ›› به جای سیمرغ به كار رفته و از آن به معنی سیمرغ و عنقا اراده شده است. در فرهنگ انجمن آرا تألیف رضا قلیخان هدایت در معنی این لفظ چنین آمده است: ‹‹سیرنگ بر وزن بیرنگ به معنی سیمرغ نام حكیمی بوده بزرگ. در میان عوام مشهور است كه مرغی بزرگ بوده در كوه قاف و با مردم آمیزش نداشته و زال را تربیت كرده و آموزگار و حامی رستم بوده، شیخ عطار در كتاب منطق الطیر از كامل او به رمز اشاراتی كرده، حقیقت آنست كه سیمرغ نام حكیمی بوده مرتاض و دركوه البرز مسكن داشته ، لانه سیمرغ بنا به افسانه های ملی و شاهنامه در البرز كوه است و شاید دریای سیرنگ كه نام دیگر سیمرغ است از نظر نزدیكی به البرز همان دیای مازندران باشد
چنانكه فردوسی گوید:
كه نزدیك دریای سیرنگ بود
از آن جایگه بازگشتن نمود
و نیز فرماید:
به خورشید نزدیك و دور از گروه
یكی كوه بد نامش البرز كوه
كه آن خانه از خلق بیگانه بود
بدانجای سیمرغ را لانه بود
در زبان پهلوی سیمرغ به صوت سین و مورو و Sên-muruv یا سنه موروك Sênê-murük هر دو آمده است.
سیمرغ در شاهنامه:
سیمرغ در شاهنامه مرغی خارق العاده و كنام او بر سر البرز كوه است و چون به زمین نزدیك میشود هوا از پیكر سترگ او تاریك می گردد. همو بود كه زال پسر سام را در كودكی بپرورد و همو بود كه رستم را در جنگ با اسفندیار یاری كرد:
بر او بر یكی مرغ فرمانروا
یكی كوه بینی سر اندر هوا
چو پرنده كوهیست پیكار جوی
كه سیمرغ خواند ورا كارجوی
ز دریا نهنگ و ز خشكی هژبر
اگر پیل بیند بر آرد به ابر
ندارد زمین هوش و خورشید فر
چو او بر هوا رفت و گسترده پر
بنا به روایت شاهنامه سام نریمان كه زنش پسری سپید موی آورده بود به گمان آنكه كودكی اهریمنی و شوم است وی را به البرز كوه برد تا در آنجا تباه شود. سیمرغ سام را از كوه برگرفت و به آشیانه خود آورد و با جوجه های خویش پرورش داد، چون برومند شد او را به پدرش سام سپرد و آنگاه پری از بال خود بركند و به سام داد تا هر گاه لازم شود آن را در آتش افكند و از شنیدن بوی آن سیمرغ بیاری او آید. از آن زمان خانواده سام و زال كه دست پرورده سیمرغ بودند و رستم پسر زال با آن مرغ نیرومند دوست شدند ودر حل بعضی از مشكلات خود از او یاری می خواستند. چنانكه رستم چون از نبرد با اسفندیار روئین تن فرو ماند سیمرغ به استدعای زال به یاری رستم شتافت و به تدبیر او اسفندیار با تیر گزی كه سیمرغ به او نشان داده بود كور شد و بمرد:
بدان سان كه سیمرغ فرموده بود
تهمتن گز اندر كمان راند زود
عنقا:
در ادبیات اسلامی عنقا جای سیمرغ را گرفته و مانند وی جایگاه او در كوه قاف است. عنقا درعربی به معنی دراز گردن است و نام مرغ افسانه ای است كه آن را در پارسی سیمرغ گویند. و هما مرغی است كه در زبان های اروپائی گاهی به نام فنیكس Phenix و زمانی گریفین Girffen خوانده میشود.
حافظ می فرماید:
كاینجا همیشه باد بدست است دام را
عنقا شكار كس نشود دام باز چین
كلمه عنقا در زبان های سامی پیش از اسلام نیز آمده است چنانكه این نام به صورت جمع در عبری قدیم عناقیم آمده كه به معنی گردن در ازان می باشد. در زبان سریانی عنقا به صورت enoqû و در یونانی Enakeim Evaker آمده است.
رساله الطیرها:
یكی از قصه هایی كه توجه عارفان ایران را جلب كرده و به اعتقاد ایشان بیانی رمزی و تمثیلی از سیر و سلوك معنوی سالكان طریقت به سوی حقیقت می باشد، داستان سفر مرغان به درگاه پادشاه خود عنقا یا سیمرغ است. این قصه به روایات و صور مختلفی در ادبیات اسلامی آمده و هر یك رساله الطیر نام گرفته است. این داستان عبارتست از رهایی مرغان از قفس و پرواز آنان به سوی بالا و گذشتن از بیابانها و دریاها و كوهها و سرانجام رسیدن به مقصود و دیدار پادشاه خود سیمرغ.
نخستین كسی كه در جهان اسلام در نقل این داستان در سیر معنوی عرفانی پرداخته حكیم ابوعلی سینا است. ابن سینا نفس یا روح را به مرغی تشبیه می كند كه در میان گروهی از مرغان در دام صیاد گرفتار می آید و به یاری دیگر مرغان از قفس آزاد می شود و از راههایی دراز و بیابانها و منزلها وكوهها عبور می كند وسرانجام پس از تحمل رنج فراوان به شهر پادشاه مرغان میرسد و به دیدار وی توفیق می یابد و از همه رنجها راحت می گردد.
رساله الطیر ابن سینا داستانی فلسفی است و آن قصه مرغی است كه با جماعت مرغان دیگر به دام صیاد افتاده و اسیر قفس شده روزگاری بدان حال مانده تا از درون قفس مشاهده كرده است كه بعضی از مرغان قفس را در هم شكسته اند و در فضا پرواز می كنند. مرغ گرفتار از ایشان خواسته است تا او را به جهان آزادی رهنمون شوند و چندان زاری می كند تا راه رستگاری را به دو می آموزند. سپس به همراه یكدیگر سفر آغاز می كنند و از هفت كوه می گذرند و به سوی كوه هشتم به پرواز درمی آیند و در آنجا مرغانی زیبا می بینند كه با ایشان هم صحبت می شوند و رد می یابندكه در پس آن كوه شهری است كه شاه بزرگ مرغان در آن شهر جای دارد به سوی آن شهر می شتابند و شاه بزرگ را دیدار می كنند واز وی می خواهند تا رشته تعلق را از پایشان بگشاید. پادشاه بزرگ می گوید آن رشته را آنكس باز تواند كرد كه بسته است و من كس بدو می فرستم تا بند از پای شما بگشاید. مرغان باز می گردند و همچنان در راهند تا به گشاینده بندها برسند.
پس از ابن سینا این داستان به شکل گوناگون به شرح وتوضیح آمده است. عین القضات همدانی در یكی از نامه های خود می نویسد: ‹‹ مرغان چند سال در طلب سیمرغ بودند چون به درگاه او رسیدند سال های بسیار بار خواستند و بار نبود بعد اللتیار والتی جواب ایشان دادند كه ان الله غنی عن المالمین››.
روزبهان بقلی (522-606) روح را به مرغی تشبیه كرده و به گرفتاری وی در قفس تنگ ورهایی او و پروازش در آسمان ملكوت و ورود وی به سراپرده جبروت اشاره نموده است.
ابن سینا در قصیده عینیه خود كه از قصاید معروف فلسفی و عرفانی است از روح تعبیر به ورقاء (كبوتر) می كند كه از مقام بالایی هبوط كرده و در این عالم خاكی نزول نموده است ، یكی دیگر از عارفان بنام ایران عارف شهید و شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی نه تنها رساله الطیر ابن سینا را به پارسی برگردانیده بلكه در آثار دیگرش مانند عقل سرخ هم اشاراتی به گرفتاری مرغ جان در قفس تن و نیاز وی به رهایی از آن نموده است. وی در رساله دیگر خود به نام الغربیه كه به عربی نوشته و آن را شیوایی بسیار است ومانند رساله الطیر ابن سینا است به حدیث نفس و احوال متعلقه به آن اشاره كرده است.
منطق الطیر عطار:
شیخ فرید الدین عطار نیشابوری كه از عرفای بزرگ ایران در قرن هفتم است كتابی به نام منطق الطیر یا زبان مرغان دارد كه از میان مثنوی های عرفانی او دل انگیز تر و از همه شیواتر است و میتوان آن را تاج مثنوی های عطار دانست.
موضوع آن گفتگوی مرغان از یك پرنده داستانی به نام سیمرغ است. مراد از پرندگان در این راه سالكان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق تعالی است.
اصطلاح منطق الطیر یا زبان مرغان كه در قصه حضرت سلیمان در قرآن كریم آمده و اشاره به آن است كه وی زبان همه پرندگان را میدانست عنوان كتاب عطار در بیان این داستان شده است. عطار در تسمیه منطق الطیر بی گمان منظورش زبان و استعداد و ظهور مرتبه و مقام هر یك از مرغان و روندگان طریق حقیقت است
شیخ عطار در این داستان چگونگی سفر پر رنج عارف سالك را در شاهراه وصول به حق شرح می دهد و می گوید:
پرندگان انجمن كردند تا پادشاهی برای خود برگزینند اما هدهد فرزانه گفت كه ایشان را خود سلطانی باشد و آن سیمرغ است و طالبان او و جویندگان آن پادشاه باید در راه طلب مقصود جد و جهد نمایند و بر مشكلات بسیار فایق آیند ، سالكان این طریق بایستی از هفت وادی یعنی هفت دره پر خطر بگذرند تا به مطلوب برسند.
پرندگان كه طالب دیدار سیمرغ بودند با وجود همه مشكلات راه طریق سفر اختیار كردند وبرای وصول به سر منزل سیمرغ كه در قاف حقیقت مسكن داشت هدهد را كه سالها درك محضر سلیمان جان را كرده بود به راهنمائی برگزیدند. اما چون هدهد باز به شرح دشواری ها و سختی های راه پرداخت بیشتر پرندگان هر یك به عذر و بهانه ای ترك سفر كردند.
وادیهایی را كه می بایستی از آن بگذرند در این چند بیت خلاصه شده است:
گفت ما را هفت وادی در ره هست
چون گذشتی هفت وادی، درگه هست
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق هست از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی هست آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس
ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر هست و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم(فانی) گرددت
مرحله اول وادی طلب است كه سالك باید از اسباب دنیوی دست بشوید، مرحله دوم وادی عشق باشد كه در آن سالك چنان به آتش عشق ایزدی افروخته می گردد كه گویی وجود خود را یكباره فراموش می كند ،مرحله سوم وادی معرفت است كه وادی بی پا وسر است یعنی بی آغاز و بی انجام است.
قرب هر كسی حسب حال او بود
سیر هر كس تا كمال او بود
عنكبوتی مبتلا هم سیر پیل
كی تواند شد در این راه جلیل
هم روش هرگز نگردد هیچ طیر
لاجرم چومن مختلف افتاد سیر
آن یكی محراب و آن بت یافته است
معرفت اینجا تفاوت یافته است
مرحله چهارم وادی استغنا است و آن مكانی است كه سالك خود را از قید همه علایق دنیوی آزاد می كند، مرحله پنجم وادی توحید است و در آن منزل سالك در می یابد كه خداوند یكتا بر همه اسرار واقف است و به سر وحدت پی می برد و دویی از در معشوق برمی خیزد و به وحدت و یكتایی می گراید ،مرحله ششم وادی حیرت است كه در آن سالك یكباره از خود بیخود و بیخبر می شود.
مرحله هفتم فقر است و فنا كه وصفش به زبان نیاید.سرانجام سالك در آن مفهوم بیارامد و فراغت گزیند.
دسته های بسیاری از مرغان كه طالب سیمرغ حقیقت بودند جان وتن سوخته و كوفته از طی طریق باز آمده اند یا اینكه به هلاك رسیدند و از آن همه فقط سی مرغ جان به سلامت برند و به كعبه مقصود رسیدند وبه قصر پادشاه در آمدند و رخصت حضور به درگاه وی یافتند ، پس از آنكه پاك و منزه شدند خورشید سرمدی برایشان بتافت و در برابر آیینه حق نما قرار گرفتند بیش از عكس سیمرغ در آن نیافتند كه به حقیقت سیمرغ با ایشان یكی است و در میان او ایشان جدایی نیست. آنگاه سیمرغ به ایشان خطاب كرده بفرمود:
كاینه است این حضرت چون آفتاب
بی زبان آمد از آن حضرت خطاب
تن و جان هم جان و تن بیند در او
هر كه آید خویشتن بیند در او
سی در این آیینه پیدا آمدید
چون شما سیمرغ اینجا آمدید
پرده ای از خویش بگشایند باز
گر چهل پنجاه مرغ آیند باز
خویش می بینید و خود را دیده اید
گر چه بسیاری بسر گردیده اید
وین همه مردی كه هر كس كرده اید
این همه وادی كه واپس كرده اید
تا بما در خویشتن یابید باز
محو ما گردید در صد عز و ناز