درک رفتار پوتین برای بسیاری به معمایی بزرگ تبدیل شده و هر چه از آغاز جنگ بیشتر فاصله میگیریم، بیشتر با این پرسش روبرو میشویم که پوتین چه فکر میکرد؟ دنبال چه بود و اینک چه فکری میکند؟! به ویژه از آنجا که من از ابتدا این لشکرکشی را به منزلۀ اشتباهی بزرگ و پیامدبار تحلیل میکردم، بیشتر با این پرسشها روبرو میشدم. میپرسند: یعنی پوتین نمیدانست این جنگ چقدر میتواند پیامدبار باشد؟ مگر میشود دولتمردی با این سابقه و با دسترسی به چنین اطلاعاتی مرتکب خطا شود؟! در این نوشتار میخواهم رفتار پوتین را رمزگشایی کنم تا بفهمیم او دنبال چیست و چرا از همۀ این پیامدهای ناگوار باکی نداشت/ندارد!
بگذارید اول مروری سریع کنیم که سناریوی مطلوب و محتمل پوتین چه بود: قرار بود روسیه در جنگی برقآسا به پیروزی قاطعی دست یابد. باز کردن جبهۀ شمالی و استقرار گستردۀ نیروها در نزدیکی کییف نشانۀ مسلم این طرح اولیه است. قرار بود کییف چندروزه تصرف شود. دولت زلنسکی یا دستگیر یا متواری میشد. با سقوط دولت، بخش شرقی و پایتخت اکراین در اختیار روسیه قرار میگرفت. بعد بسته به شرایط میشد تصمیم گرفت که آیا نیازی به تصرف بخش غربی هست یا نه.
در این سناریو دولت دستنشاندۀ موقتی ادارۀ امور را در دست میگرفت و به زودی انتخابات برگزار میکرد و نتیجۀ مطلوب خود را از صندوق درمیآورد و آن دولت روسدوست همۀ مطالبات روسیه را از سوی خود اکراینیها پیاده میکرد: پذیرش جدایی دونباس، تأیید حاکمیت روسیه بر کریمه، خلعسلاح همۀ ملیگرایان اکراینی (یا به قول روسها «نئونازیها») و بعد پیمان امنیتی با روسیه و دور کردن دائمی اکراین از غرب.
اسم این پروژه را میتوان «بلاروسیزه کردن اکراین» نامید. یعنی اکراین مانند بلاروس میشد؛ یک کشور اقماری در کنار روسیه با دیکتاتوری همیشه پیروز در انتخابات ــ مانند لوکاشنکو و خود پوتین. و البته در این سناریو با پیروزی برقآسا پوتین به راحتی میتوانست واکنش غرب را هم مدیریت و پس از مدتی کامل خنثی یا حتی رفع کند. خیال هم میکرد پس از یکی دو سال همهچیز عادی میشد. (البته این سناریو حتی اگر موفق میشد، باز هم در بلندمدت شکست میخورد، زیرا طبع اکراینیها این نوع حاکمیت را پس میزد. این را در اولین تحلیلم، در روز اول جنگ، توضیح دادم.)
اما چرا این سناریو پیش نرفت؟ دلیل ساده است: «مقاومت مردم اکراین». حتی غربیها، به ویژه آلمان و فرانسه و بلغارستان، ترجیح میدادند اکراین مقاومت نکند تا به زودی روابط با روسیه را فقط «بازتعریف کنند». در یک نوشتار دیگر توضیح دادم که چرا پوتین این مقاومت را پیشبینی نکرده بود: در یک جمله یادآوری میکنم که او در تلۀ تبلیغات خود افتاد. آنقدر هشت سال دستگاه تبلیغاتی روسیه روسیههراسی و غربگرایی در اکراین را دروغ و جعل و دسیسه خواند که خودشان هم باورشان شد! به این ترتیب در میدان جنگ همهچیز به یک فاجعه تبدیل شد و جنگ به بدترین مسیر افتاد: اکراینیها سرسختانه و شجاعانه دفاع کردند، غربیها شیر شدند و کمکهای نظامی هدفمندی به اکراین رساندند و اتحاد بیسابقهای علیه روسیه شکل گرفت که در تاریخ دو قرن اخیر روسیه سابقه ندارد! کرملین کمی با تأخیر فهمید اکراین باتلاق خواهد شد، پس از چهل روز استراتژیهای جنگی را بازتعریف کرد و تصمیم گرفت روی دونباس و جنوب اکراین تمرکز کند تا با یک پیروزی دندانگیر بساط جنگ را جمع کند.
برگردیم به پرسش اصلی: پوتین چه فکری در سر دارد؟ آیا همۀ اینها را پیشبینی نکرده بود؟ چه میخواست؟ سالها پیش ناتو در بالتیک به مرز روسیه رسیده بود! چرا این مورد اینقدر ناپذیرفتنی بود؟ ضمن اینکه بدون جنگ هم میشد جلوی پیوستن اکراین به ناتو را گرفت! بدتر از همه اینکه به احتمال زیاد به زودی سوئد و فنلاند هم به ناتو میپیوندند! اگر روسیه دنبال جلوگیری از گسترش ناتو به اکراین بود، اینک دو کشور بزرگ دیگر با بیش از ۱.۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک با روسیه در یکقدمی ناتو هستند! اصلاً آیا این جنگ و اکراین ارزش نابودی روابط روسیه با غرب را داشت؟ قضیه چیست؟! یک نکته یا حلقۀ مفقوده در اینجا وجود دارد!
بله! پاسخ بسیاری از این پرسشها در جای دیگری است! در داخل روسیه! پوتین حساب کرده بود اگر در جبهه هم همهچیز به ضرر «روسیه» تمام شود، در یک جای دیگر همهچیز به نفع «خود او» خواهد بود: «محبوبیت»! در واقع آن حلقۀ مفقوده را باید در «آمار محبوبیت پوتین» از سال ۲۰۰۱ تا امروز پیدا کنیم.
(ادامه در پست بعد...)