وجود فوتبال در اردوگاه نابودی آشویتس-بیرکنائو، مکانی که با شر و مرگ همراه بود شاید برای خواننده به اندازه ای که باید وحشتناک باشد شگفت آور باشد. تصور انجام چنین ورزشی شادمانه با محیط تاریک آشویتس بسیار متضاد است. ادبیات نیمه اتوبیوگرافی تادئوش بوروفسکی ، بازمانده هولوکاست، بر این مدعا است: "بین دو پرتاب در یک بازی فوتبال ، درست پشت سر من، سه هزار نفر به قتل رسیدند." چنین بازه زمانی شگفت انگیز و عجیبی چشم اندازی کاملاً جدید به چیزی می دهد که معمولاً به عنوان یک بازی نسبتاً استاندارد تلقی می شود. فوتبال در آشویتس یک امتیاز بود، البته فقط برای چند نفر منتخب. در نهایت اس اس و نگهبانان اردو اصلی ترین افرادی بودند که به زمین فوتبال در آشویتس بیرکنائو میرفتند. اما به طرز شگفت انگیزی تعداد انگشت شماری از زندانیان سیاسی و بازیکنان حرفه ای که به دلیل مرام و اعتقادشان در اردوگاه به سر می بردند گاهی مجاز به بازی میشدند.
علیرغم وجود بیش از 80،000 زندانی تا پایان جنگ ، فقط 12 تیم هفت نفره اجازه شرکت داشتند. این رقم تقریباً 0.01 of از زندانیانی است که شانس بازی فوتبال دارند. 99.99 درصد دیگر از ورزش و اوقات فراغت ، که از حقوق اساسی بشر است ، محروم بودند. طبق یادداشت های آندریاس ساراسوپا ، بازمانده آشویتس. کسانی که اجازه بازی فوتبال داشتند خوش شانس بودند. استفاده از کلمه خوش شانس در اینجا البته مقایسه ای است. هیچ کس خوش شانس نبود که توسط نازی ها مورد آزار و شکنجه قرار بگیرد ، اما از دید یک فرد آزار دیده، بازی کردن فوتبال در روز یکشنبه در مقایسه با یک روز دیگر کار فشرده ، یک امتیاز محسوب می شد. ایگور فیشر بازیکن سابق اتریش که از آشویتس بازمانده است بیان می کند: "حریف در زمین بازی فوق العاده ای بود. آنها همچنین می توانند شما را بکشند. نه در زمین ، بلکه بعداً. ". میلیون ها انسان بی گناه در آشویتس بیرکنائو کشته شدند ، از جمله بسیاری از فوتبالیست ها و مربیان. برای مثال آرپاد وایز (Árpád Weisz) ، بازیکن و سرمربی سابق اینتر و بازیکن تیم ملی مجارستان که به همراه خانواده اش در اردوگاه کشته شد یا جولیوس هیرش (Julius Hirsch) ملی پوش سابق آلمان و اولین بازیکن یهودی نماینده تیم ملی و قهرمان قهرمانی آلمان با کارلسروهه را در کارنامه داشت نیز جان خود را از دست داد. فدراسیون فوتبال آلمان امروزه جایزه ای را به یاد جولیوس هیرش نامگذاری کرده و به هوادارانی که فرهنگ تحمل را ترویج دهند اهدا میکند.
آرپاد وایز در ابتدای فصل 1937/38، به عنوان بهترین مربی در اروپا مورد احترام قرار گرفت. ایده او درباره فوتبال مطابق با روحیه مترقی شهر بود. او یکی از اولین مربیان در ایتالیا بود که شخصاً جلسات تمرین را بر عهده داشت. سبک اصلی وی اقتباس از قالب به اصطلاح W-M در ایتالیا بود که در آن سالها توسط هربرت چپمن، سرمربی پر افتخار آرسنال توسعه یافت. او از سال 1935 تا 1938 سرمربی بولونیا بود و با این تیم 2 بار قهرمان سری آ شد. او در سال 1896 در شهر Solt مجارستان ، نزدیک مرز با اتریش به دنیا آمد. در آغاز قرن بیستم ، منطقه ای در امتداد دانوب بین بوداپست و وین به یکی از مهد های فوتبال در اروپا تبدیل شد. تیم ملی مجارستان به عنوان یکی از بهترین بازیکنان آن دوره تبدیل شد و پیشگام سبک جدیدی از بازی بود. اصول تاکتیکی و فلسفه او در سال 1930 به یک کتابچه راهنمای فوتبال تبدیل شد که در آن زمان موفقیت های زیادی داشت. پیشگفتار این کتابچه توسط ویتوریو پوتزو، اسطوره ایتالیایی که دو قهرمانی پیاپی در جام جهانی در سالهای 1934 و 1938 به دست آورد نوشته شده است. در سال 1938، بنیتو موسولینی تعدادی از قوانین بحث برانگیز نژادی را در سراسر ایتالیا اعلام کرد. همه یهودیان ساکن در این کشور مجبور به ترک این کشور شدند که وایز و خانواده اش در میان آنها بودند. پس از مدتی جنگ جهانی دوم شروع شد و آرپاد وایز به سرنوشت شش میلیون یهودی دیگر دچار شد. وحشیگری تاریخ می توانست این داستان را به کلی حذف کند اگر تلاش روزنامه نگار ایتالیایی به نام ماتئو مارانی نبود که سالها در تحقیقاتش تلاش کرده بود تا این شخصیت قدیمی را زنده کند. کتاب او ((از اسکودتو تا آشویتس)) شامل همه چیزهایی است که جهان در مورد وایس می داند. وایز اولین کسی بود که به جوزپه مه آتزا فرصت بازی در رده بزرگسالان را داد آن هم زمانی که مه آتزا 16 سال بیشتر سن نداشت.
وایز در سال 1930 اینتر را پس از ده سال قهرمان اسکودتو کرد. وایز این قهرمانی را در سن 34 سالگی به دست آورد و تا به امروز عنوان جوانترین مربی قهرمان تاریخ سری آ را در اختیار دارد. تغییر در مالکیت اینتر باعث ایجاد اصطکاک هایی شد که وایز را مجبور کرد نراتزوری را تنها یک سال پس از قهرمانی ترک کند. او و همسرش النا دو فرزند به نام های روبرتو و کلارا داشتند که به ثبات نیاز داشتند. بولونیا دقیقاً همین را ارائه کرد. وایز در سال 1936 به سلطه پنج ساله یوونتوس در سری آ خاتمه داد و با بولونیا قهرمان شد. سال بعد بولونیا به یک تورنومنت بین المللی در پاریس دعوت شد و موفق شد چلسی را 4-1 شکست دهد و قهرمان شود، موفقیتی که باعث شد مطبوعات ایتالیا در وصف سرمربی مجارستانی تیتر بزنند "جهان را به لرزه خواهند انداخت". اما وقتی موسولینی قوانین نژادی را در سال 1938 وضع کرد، هیچ یک از این موارد اهمیتی نداشت. خانواده ویز مجبور شدند کشوری را که به مدت 15 سال خانه خود را خوانده بودند ترک کنند. آنها به پاریس گریختند ، سه ماه در آنجا ماندند ، سپس به هلند رفتند ، جایی که ویز در مربیگری شغل مربیگری در تیم اف سی دوردرخت (FC Dordrecht) پیدا کرده بود. این شهر کوچک بود ، بسیار کمتر از بولونیا و با تیمی که برای جلوگیری از سقوط تلاش می کرد. اما وایز فردی عملگرا بود و امنیت را مهمتر از جاه طلبی می دانست. در آوریل 1939 ، هلند بسیار امن تر و مدارا تر از ایتالیا به نظر می رسید. متأسفانه ، قرار نبود دوام داشته باشد.
جنگ شروع شد و حمله رعد اسا نازی ها آمد و هلند را فرا گرفت. یهودیان اولین کسانی بودند که عواقب آن را ابتدا از طریق تبعیض و بعداً از طریق تبعید احساس کردند. یک صبح در آگوست 1942 ، گشتاپو درب ورودی وایز را زد. خانواده ابتدا به اردوگاه کارگری هلند در وستربورک منتقل شدند ، و سپس ، پس از چند ماه ، در قطار به مقصد جدید: آشویتس سوار شدند. وقتی به آنجا رسیدند ، بلافاصله تقسیم شدند. النا ، روبرتو و کلارا به بیرکنائو فرستاده شدند ، کشتارگاهی که مردم برای مرگ فرستاده شده بودند. اما آرپاد زنده نگه داشته شد و به عنوان کارگر مورد استثمار قرار گرفت. بدن او 18 ماه دیگر دوام آورد ، اما ذهن او مدتها بدون خانواده اش مرده بود. وی در ژانویه 1944 درگذشت. در ژانویه 2020 ، چلسی نقاشی ای را در بخش غربی ورزشگاه استمفورد بریج نصب کرد با عنوان "نه به یهودستیزی" که توسط مالک باشگاه رومن آبراموویچ تأمین مالی شده بود. در این نقاشی تصاویری از جولیوس هیرش و وایز که در اردوگاه کار اجباری آشویتس کشته شده بودند و ران جونز اسیر جنگی بریتانیایی معروف به دروازه بان آشویتس کشیده شده بود.
وقتی صحبت از فوتبال به میان می آید وایز قهرمان اصلی بازی بود. او به توسعه بازی به آنچه امروز می شناسیم کمک کرد. او با کار و نوآوری های خود ، داستان تراژیک خود را به یک داستان ابدی تبدیل کرد و میراث خود را در برابر ظلم و مرگ تثبیت کرد. نمایش نشاط در چنین محیط تیره و تار و مظلومانه یک مقاومت باورنکردنی است و ماندگاری روح فوتبال را نشان می دهد. چنین روحیه ای در جبهه غربی در سال 1914 نیز مشاهده شد، هنگامی که سربازان دو طرف اسلحه خود را در روز کریسمس بر زمین گذاشتند و فوتبال بازی کردند. برخی هستند که معتقدند فوتبال باید یک ورزش غیرسیاسی باشد. با این حال ، تعصب و زبان نفرت از سیاست فراتر می رود. تبعیض چیزی نیست که بتوان از آن طرف گرفت. هیچ کس لیاقت این را ندارد که احساس خطر کند یا نتواند در بهترین حالت به خاطر خود بودن بازی کند. احترام به شهادت قربانیان و بازماندگان هولوکاست برای مقابله با تبعیض فاحشی که هنوز هم فوتبال مدرن را در بر گرفته است ، ضروری است.