تعلیق بی رحمانه...اگر در فرهنگ «معین» و لغتنامهی «دهخدا» هم به جستجو بپردازیم، میبینیم که اصالت معنی «ریشه داشتن» میدهد و ریشه داشتن با چیزی به نام «قدمت» معنا پیدا میکند. حال، وقتی تاریخ ساخت یک باشگاه به بیش از یک قرن برسد، چطور میشود آن باشگاه را فاقد اصالت دانست؟ خیلی از تیمهای بزرگ بودهاند که به دسته دوم هم سقوط کردهاند و دوباره به قدرت برگشتهاند. تیمی مثل چلسی که 1905 تاسیس شده، یکی از قدیمیترین ورزشگاههای تاریخ فوتبال را دارد، 1955 قهرمان لیگ برتر انگلستان شده، 1998 جام در جام اروپا را برده، 2003 نایب قهرمان لیگ برتر شده و به نیمهنهایی لیگ قهرمانان رسیده، چگونه است که فقط با ورود پولهای آبراموویچ فاقد اصالت میشود؟ مگر اینکه ما اصالت را مترادف با ویترین جامها بدانیم. مثل این میماند که ارزش و اصالت یک انسان را از روی حساب بانکیاش قضاوت کنیم. یا مثلا دنبال میزان فضیلت یک انسان در جیبهایش باشیم! مسلماً هر قدرتگیری نیازمند یک تاریخ برای شروع خود است و نزدیک بودن تاریخ شروعِ قدرتگیری یک باشگاه، به معنای بیاصالت بودن آن باشگاه نیست. مثلا اگر ناتینگهام فارست که سابقه دو قهرمانیِ اروپا دارد، با مالکی جدید از چمپیونزشیپ انگستان به لیگ برتر صعود کند و تبدیل به یک تیم مدعی شود از همان لحظه به بعد باید بی اصالت خطاب شود؟ بالاخره هر پروژهای برای قدرتمند شدن نیاز به سرمایه دارد و هر سرمایهای از جایی تامین میشود. یکی از راه فروش مشروبهای آمریکایی به دستش میآورد، یکی با توافقهای مالی با رژیم صهیونیستی، یکی با معامله گاز و یکی هم با فروش بشکههای نفت روسیه. مگر آنهایی که پولهای رومن آبراموویچ و ناصر الخلیفی را کثیف میخوانند، میدانند که گلیزرهای منچستری و مالکان لیورپول، پولهایشان را از کدام راه حلال کسب میکنند؟ مگر آبراموویچ، ناصر الخلیفی و شیخ منصور، تنها مالکان فوتبالی سیاره زمین هستند؟ آنهایی که پولهای این سه نفر را کثیف میخوانند میتوانند وضو به جا آورده و پشت سر سایر مالکان فوتبالی، نماز جماعت بخوانند؟


زورگویی و حسادت
اینکه این چند تیم از نظر تعداد طرفدار معمولاً در اقلیت هستند نیز در هجمه هایی که علیه آنها وجود دارد بی تاثیر نیست. طبق دیدگاه روانشناسی، وجود دیگران در موضع ضعف، به صورت ناخودآگاه باعث بیداری حس زورگویی و قلدری انسان میشود. چون طرفداران این تیمها را نیز گوشه رینگ تنها می بینیم، بدمان نمی آید سادیسم وار به آنها حمله کنیم و دق دلی مان را بر سرشان خالی کنیم. از طرفی حسادت به موفقیت این تیمها نیز ما را مجاب کرده است مدام پای اصالت را وسط بکشیم تا با چیزی که خودمان هم زیاد از آن سر در نمی آوریم، شادی طرفداران آنها را کمرنگ کنیم. این در شرایطی است که خیلی از هواداران همان تیمهای مدعی اصالت، ته دلشان آرزو دارند همان پولهایی که آنها را کثیف میدانند به باشگاهشان سرازیر شود تا دوباره توان رقابت با غولها را پیدا کنند. پس بهتر نیست جور دیگری به مسئله نگاه کنیم؟ جوری که حداقل با خودمان صادق باشیم؟ به قول این ضربالمثل چینی: به جای لعنت فرستادن به تاریکی، شمعی روشن کن!
در برابر قانون
جالب است بدانیم تیمی همانند چلسی که برچسبهای غیرفوتبالی میخورَد، از زمان روی کار آمدن قانون فیرپلی مالی، یکی از بهترینها و شاید هم بهترین تیم باشگاهی در زمینه رعایت تراز مالی بوده است... و این تراز مالی حتی یکبار با قانونشکنی همراه نبوده است. این در حالی است که تیمهای اصطلاحاً با اصالت هر فصل بازار را جارو میکنند و به دنبال خالیکردن بقیه تیمها از ستاره هستند. در چنین شرایطی، مالک باشگاههای با اصالت(!) حاضر شدند برای صاف کردن بدهیهایشان و به انحصار درآوردن قدرت، پروژهی غیر قانونی، خودخواهانه و سودجویانهی سوپرلیگ را استارت بزنند و به ماهیت و ذات رقابتی فوتبال، لگد بزنند. جالب اینجاست که برای تشکیل این پروژه، دست به دامان همان تیمهایی شده بودند که پولهایشان خوابیده در بشکههای نفت است. ترکیب نفت و اصالت؟ چرا ماجرا عوض شد؟
همیشه تمرکز روی پول مالکهای ثروتمندی مثل آبراموویچ، ناصر الخلیفی و شیخ منصور بوده است و سیتی و پاریس به دلیل دور زدن فیرپلی مالی همیشه مورد عتاب بودهاند، در حالی که کسی همانند بارتامئو (رئیس سابق بارسلونا) همین الان هم به دلیل پولشویی و کارهای غیر قانونی تحت بازجویی است. چرا هیچکس نمیگوید پولهای کثیف بارتامئو کجا خرج شده؟ چرا هیچ کس نپرسید اولی هوینس، رئیس باشگاه اصیلِ بایرن مونیخ به چه دلیل سه سال به زندان رفت؟
همه اینها نشان میدهد احتمالاً موضع پرخاشگرانهای که علیه آبراموویچ روس و عربهای ثروتمند وجود دارد بیشتر از اینکه ناشی از میل ما برای حفظ اصالت خیالی باشد، حاصل تفکرات شبه فاشیستی است.
ماهیت طرفداری
اینکه چرا یک هوادار به تیمی مشخص علاقمند میشود دلایل روانشناختی زیادی دارد و هیچکدام از آنها به رنگ و بوی پولِ باشگاه ربطی ندارد. هر کسی بخشی از وجودش را در یک تیم پیدا میکند. یکی به خاطر رنگ پیراهن، یک نفر به خاطر یک ستاره فوتبالی، یک نفر به خاطر یک خاطره، یک نفر به خاطر صحنهای درخشان و ... همه ما به عنوان عاشقان فوتبال، اگر به حافظهمان رجوع کنیم، میبینیم که دلیل انتخابمان برای طرفداری از یک باشگاه، نه به اصالت آن ربطی داشته و نه به جنس پول باشگاه. اصلاً هم به این فکر نکردهایم که سرمایه باشگاه را کدام مرد کت و شلواری از کدام نقطه زمین با خودش آورده باشد... و این همان بحثی است که گفتیم سلیقهی ما در انتخاب یک باشگاه به دلیل نگاهی به درون خویشتن است. پس هیچ طرفداری از فوتبال، لایق این نیست که به خاطر سلیقهاش نکوهش شود و بوی دلارهای باشگاهش را به رُخش بکشیم. یکی از بزرگترین ملاکهای رشد عقلانی و رشد یافتگی شخصیت، تحملِ عقیده و سلیقهی متفاوت دیگران است. از منظر روانشناسیِ وجودی، کسانی که برابر دیدگاهها و علاقمندیهای متفاوتِ دیگران موضعی خصمانه میگیرند، دارای بصیرت و رشد عاطفی محدودی هستند. همچنین از منظر روانکاوی، کسانی که شخصیتی سرزنشگر و تحقیرگر دارند، دارای عقدهها و گرههای حل نشدهی عاطفی هستند.
فوتبال با احترام زیباست
بیشتر از اینکه مشکلِ فوتبال، دلارهای گازی یا بشکههای نفت باشد، به نوع نگاه ما به مسئلهی فوتبال مربوط است. با جنس فاشیستی طرفداریمان، حتماً با خودمان هم میگوییم که به به، چه تفقدی به اصالت وجودیِ اگزیستانسیالیسم زدهایم!
فوتبال درست مثل زندگیست و زندگی را چیزی جز احترام برای ما قابل تحمل نمیکند. انسان به عنوان موجودی مستعد لغزش، گاهی هم عصبانی میشود و این طبیعی است. اما شیوهی برخورد ما با این خشمهاست که اساس شخصیت و زندگیمان را پایهریزی میکند. فوتبال راه خودش را میرود و ما میتوانیم به جای آزار دادن خودمان و دیگران با حرفهای تلخ، از زیباییاش لذت ببریم و شادی یکدیگر را با خودخواهیمان محدود نکنیم. تنها کسی میتواند اصالت و زیباییِ زندگی را به چالش بکشد که به جای نفرین فرستادن به درختان وحشی، میوه های سرخِ کُنار را از لابلای خارها بیرون بکشد