🟡اگر فوتبال یک فیلم سینمایی در ژانر عاشقانه در عصر حاضر بود، شاید اغراق نباشد که بگوییم مارکو رویس مناسبترین گزینه برای بازیگر نقش اول آن بود. معشوق او اما، دیواری زرد رنگ و با شکوه است، بروسیا دورتموند.
عشق حقیقی او به تیم دورتموند از کودکی آشکار بود. تصاویر مارکو در پیراهن بروسین ها در آن دوران گواهی بر این موضوع است. او در پیراهن زرد از همان ابتدا بسیار شایسته بود.
پسرک دل باخته به دیوار زرد
او نقش رویاهای خود را از همان دوران بر دیوار قلبش حک کرده بود. این نقش چنان عمیق بود که هرگز از فرط این عشق کاسته نشد.
بی شک از نگرانیهای تمام طرفداران دورتموند در سرتاسر جهان این بود که اگر روزی دوران شاهزاده مارکو در وستفالن به پایان برسد، و اگر مارکو را در پیراهن تیمی به جز دورتموند ببینند چه خواهد کرد؟ چه چیزی برای هواداران از تصور وی در پیراهنی که زرد رنگ نیست تلخ تر است؟
بسیاری از کسانی که با تماشای مارکو روی چمن سبز وستفالن دل به دورتموند باخته اند، و عاشقان قدیمی دیوار زرد نیز پس از حضور مارکو، قدیسی جدید برای در ذهن خود یافتند.
درخشش های پی درپی مارکو و دلبری های او در پیراهن زنبورها، از یک طرف او را روز به روز در دل وستفالنی ها محبوب تر می کرد و از سوی دیگر، قدرت های بزرگ اروپا برای داشتن او دندان تیز می کردند.
طی چند سال متوالی، خیل عظیمی از پیشنهادات وسوسه آمیز مارکو رویس را هدف قرار داده بودند. بزرگ ترین تیم های جهان برای به دست آوردن مارکو تلاش می کردند. و هیچ کس، حتی خوشبین ترین هوادار دورتموند هم فکر نمی کرد که با توجه به شرایط غیر آرمانی آن روز های باشگاه، مارکو ماندن را انتخاب کند. اما این رویا رنگ واقعیت گرفت. عشق حک شده بر قلب مارکو پوشالی نبود. این عشق از جنس تعصب و از رنگ عشق ناب فوتبالی بود. او رویای کودکی اش را که با سختی و مشقت به آن دست یافته بود، با هیچ چیز عوض نمی کرد. در روزگاری که بوی نفت و سودای ثروت جهان فوتبال را برداشته بود، مارکو با دلش تصمیم گرفت. او دست رد به تمام پیشنهادات گرانقیمت باشگاههای بزرگ دیگر زد و عاشقانه بر دیوار زرد بوسه ای دوباره زد. نقطه ی اوج داستان ما از این پس شکل گرفت. مارکو در نقش یک شاهزاده ی وفادار، سلطان قلب های زرد رنگ لقب گرفت.
این کار ارزشمند مارکو رویس حرکتی تاثیر گذار بر دیگر بازیکنان دورتموند در آن دوران بود. و نیز درس عاشقی به افرادی بود که وستفالن را بی وفایانه ترک کردند. او ثابت کرد که عشقی که در قلب او به دورتموند وجود داشت، از جنس دیگری بود، متفاوت از علاقههای نمادین تعداد کثیری از بازیکنان آن دوران. قلب او برای دیوار زرد می تپید.
مصدومیت برای مارکو مانع نیست.
از داستان عاشقی زیبای او که بگذریم، به قدرت و اراده ی مارکو میرسیم. روزگاری که برای او پر از فراز و نشیب بود. نشیب هایی که شاید هر بازیکنی تاب مقابله با آنها را نیاورد. اما انگیزه مثالزدنی او قوی تر از تمام سختی ها بود. شانس و اقبال با او یار نبود اما مارکو ثابت کرد که قوی تر از این هاست.
دو مصدومیت یک ساله و هشت ماهه و چندین و چند مصدومیت دیگر، موانع بزرگی در مسیر بودند. چندین بار شایعاتی مبنی بر خداحافظی او از فوتبال شنیده شد، اما اراده رویس بر تمامی این اتفاقات غلبه کرد و پس از هر بار مصدومیت، هرگز عاشقان خود را ناامید کرد. هر بار با قدرت بازگشت و مسیر خود را ادامه داد. عشق بی حد و حصر به وستفالن، این اراده و انگیزه ی پولادین را به وی بخشید و اینها نیز، دلایلی بر محبوبیت دوچندان او بود.
رسیدن به بازوبند کاپیتانی
سرانجام وقت کاپیتانی مارکو در دورتموند فرا رسید. هنگامی که او محبوبترین، وفادارترین و باتجربه ترین بازیکن تیم بود و به حق خود رسید. و این بازوبند چه بر بازوی او نشسته است! شاهزاده لایق کاپیتانی است. از محبوبترین کاپیتانهای تاریخ باشگاه. با ورود به عنوان اولین بازیکن به چمن وستفالن، شور و هیجان انگیز در ورزشگاه و بین هواداران در دیوار زرد نمایان میشود.
به پایان قصه رسیدیم. و اکنون همه ما دورتموندیها برای اینکه افتخار تماشای دوران باشکوه مارکو را در تیم مورد علاقه مان داشتهایم، به خود می بالیم. و کابوسی غمگین کننده ناخودآگاه به ذهن میآید. تنها میتوان امیدوار بود که روز خداحافظی مارکو به این زودی ها از راه نرسد. چرا که بیشک دنیای فوتبال بخش عظیمی از جذابیت هایش را برای زردلان از دست خواهد داد.
تو تمام آن چیزهایی که ما میخواهیم را با هم داری. تو آرزوهای ما را در قلب عاشقت داری و رویاهای ما را با درخشیدنت در زمین نقاشی کردی.
از تو ممنونیم "مارکو"⚫
این متن نوشته اینجانب می باشد و از منبعی اقتباس نشده است.
کاری از حزب مسترز