کودی رودزجرارد ! تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني کودهایت
در پشت پرده هاي مه آلود چمن های آنفیلد پنهان بود؟
با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم لیز خوردنت
از تنهايي معصومانه ات در آغوش دمبابا
آيا مي داني كه در هجوم حسرت ها و غم هايت
و در گير و دار ملال آور دوران کوددِهیَت
حقيقت چون زلالي در کنار جام پریمیر لیگ نهفته بود؟
جرارد !
اكنون آمده ام تا دستهايت را
به پنجه طلايي دمبابا بسپاري
و در سبز بيكران چمن آنفیلد به اسکی رفتن درآيي
و اينك جرارد، شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... وقتی مملو از کودهای فراوانی...