درود بر شما ارجمندان ، همانند آدینه های گذشته با معرفی گلی از بوستان شعر و ادب پارسی در همراه شما هستیم ❤🌹
محمد اَهْلی شیرازی، (۸۵۸-۹۴۲ق)، ادیب و شاعر سده ۱۰ق /۱۶م است. او در قصیده از انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی و جامی، و در غزل از سعدی و حافظ پیروی میکرده است. اهلی قصاید و ترکیببندهای زیادی در مدح و رثای اهل بیت(ع) دارد.
وی از شاگردان جلالالدین محمد دوانی (درگذشته ۹۰۸ق) بود و در جوانی به دربار سلطان حسین بایقرا در هرات راه یافت و در آنجا قصیده معروف خود را به تتبع از سلمان ساوجی برای امیر علیشیر نوایی سرود.اهلی از هرات، به آذربایجان رفت و به دربار سلطان یعقوب، سومین پادشاه آق قویونلو راه یافت و در ستایش او اشعاری سرود. او به هنگام نشستنِ شاه اسماعیل صفوی بر تخت، به دربار او روی آورد و در آنجا منزلت بالایی یافت. با این حال، گفته شده که وی همواره در فقر و تنگدستی زندگی میکرد.
آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت
هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت
جز صورت او در نظرم هیچ نیاید
کز یک نگه آن مه، دو جهان در نظرم سوخت
از غیرت اغیار چراغ دل و جان مرد
کرد از رخ خود زنده و غیرت دگرم سوخت
ای شمع شب افروز که ماندی ز نظر دور
باز آی که بی روی تو آه سحرم سوخت
در جان منی هجر و وصالم چه تفاوت
مشتاقی حرف لب همچون شکرم سوخت
من بودم و چشمی تر از ایام و لبی خشک
در خرمنم آتش زدی و خشک و ترم سوخت
گویند که اهلی بخبر باش از آن شمع
تا چشم زدم برق بلا بی خبرم سوخت
ویژگیهای شعری
اهلی را پیرو سبک عراقی دانستهاند.او در قصیده از انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی و جامی، و در غزل از سعدی و حافظ پیروی میکرد.اشعار وی که در قالبهای مختلف شعری سروده شده، آکنده از صنایع ادبی است. او به ویژه در ساختن ماده تاریخ چیرهدست بود.
کام از می لعلم مده کز می خمار آید مرا
من عاشق درد توام درمان چکارم آید مرا
در انتظار همدمان جانم شد و غیر از اجل
کو همدمی کز در درون بی انتظار آید مرا
حسن تو ای رشک ملک آن جلوه بر من کرده است
کز دیدن خورشید و مه بر دل غبار آید مرا
گر بر کنار من روان صد جوی باشد ز آب چشم
سرو روانی همچو تو کی در کنار آید مرا
هان ای رقیب محتشم فخر تو از جاه است و من
درویش سلطان مشربم فخر تو عار آید مرا
مرغ شب آهنگ غمم دور از خسان باشم چو گل
گل چون بدست خس فتد در دیده خار آید مرا
اهلی چراغ جان من بار دگر روشن شود
آن شمع اگر بعد از اجل سوی مزار آید مرا
اهلی، قصاید بسیار و نیز چند ترکیببند در منقبت پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و سایر اهل بیت(ع) سروده که هفت قصیده از این قصاید در رثای امام حسین(ع) است.از او ۳ قصیده، در پاسخ سلمان ساوجی برجای مانده است.
امیر المؤمنین شمع هدایت
چراغ دیده ها شاه ولایت
فلک یک خادم شب زنده دارش
چراغ افروز قندیل مزارش
دو شمع افروزد از مهر و مه بدر
به بالین و به پایینش شب قدر
چو گشتی ذوالفقارش گرم و خونریز
کشیدی خود زبان چون آتش تیز
دو سر زان تیغش ایزد آفریده
که خصمش کور گردد هر دو دیده
به تیزی چون زبان مار بودی
دو سر زان تیغ تیزش می نمودی
کس این پروانه چون بخشد به دشمن
که برگیرد سرش چون شمع از تن
چو شمع تیغ قهرش می برافروخت
به گردش هر که می گردید می سوخت
نبی از جمله شمع جمع بوده است
علی پروانه آن شمع بوده است
نبی جا بر کتف کردی ولی را
نگه کن پایه قدر علی را
علی با نور احمد بود الحق
دو شمع روشن از یک نور مشتق
الا ای پرتو انوار یزدان
چو برقی گه درخشان گاه پنهان
خوش ان کز شمع وصلت همچو خورشید
رسد پروانه دیدار جاوید
مرا داغ غلامی بر جبین است
نشان بخت سبز من همین است
بود کز شمع دیوانخانه عفو
دهد لطف توام پروانه عفو
مثنوی شمع و پروانه او تمثیلی از عشق و جذبات آن است که در ۸۹۴ق برای سلطان یعقوب به تقلید از نظامی و جامی، سروده شده است.این مثنوی یک بار به طور مستقل، به کوشش احمد صدرنیا کازرونی، در شیراز(۱۳۱۲ق) و بار دیگر همراه با کلیات او به چاپ رسیده است.
مثنوی دیگر او با عنوان سحر حلال(در ۵۲۰ بیت) نیز بارها به چاپ رسیده است.
یکی دیگر از آثار وی که به طور مستقل نیز منتشر شده، منظومه گنجفه نام دارد. وی بر این منظومه نیز دیباچهای منثور نگاشته، و سبب نظم آن را بیان داشته است.
ای روی تو آفتاب خوبان بجمال
هرگز نرسد بدامنت دست زوال
خاک قدمت گر همه یکذره بود
یک تاج زر است بر سر اهل کمال
اهلی در ۸۴ سالگی در شیراز درگذشت و در کنار حضرت حافظ به خاک سپرده شد.
روحش شاد