طرفداری | یک سال پیش در چنین روزی، مارادونای بزرگ برای همیشه از میان ما رفت.
"دیگوی ما! او هنر روی زمین است! پای چپ مقدسش، جادوی اوست! و گل هایش هرگز فراموش نخواهد شد!"
این نجواها، گه گاه در پرستشگاه ال دیگو شنیده می شود. مریدانش با تمام وجود و از ته دل او را می پرستند. آخر او را یک مسیح می شمرند. یک منجی که انگار زاده شده بود تا همیشه لبخندی روی لبان مردم آرژانتین باشد.
هیچ کس قدرت و جرأت مبارزه با انگلیسی ها را نداشت، اما مارادونا ارتش تک نفره بود. او به جنگ دشمنان سرزمینش رفت اما نه با اسلحه و شمشیر؛ بلکه با توپ و در زمین فوتبال! کمی که بیندیشیم پی می بریم که دریبل کردن هفت بازیکن و زدن گل قرن در آن بازی حساس غیر ممکن است اما انگار مارادونا می شنید صدای زجه ی مردمان کشورش را که ظلم و بی عدالتی، امید به زندگیشان را از آنان گرفته بود. انگار یک بغض نشکسته درون ساق هایش بود. بغضی که فروکش نمی کرد مگر با تحقیر انگلیسی ها و شکست آنها در زمین فوتبال. برای همین بود که دست به کار غیر اخلاقی هم زد. زیرا می دانست برای گرفتن انتقام، باید به هر روشی برای شکست انگلیس متوسل می شد. دست خدا هم به همراهش بود. آیا برای یک مردم شکست خورده و نا امید، مارادونا نمی تواند یک خدا باشد؟ آخر او قهرمان کشورش بود. کشوری که مردمانش، تمام رنج ها و سختی ها را با دیدن فوتبال به فراموشی می سپرند. فوتبال تمام زندگی مردم آرژانتین است! حال متصور شوید که در بزرگترین تورنمنت فوتبالی جهان، دیگوی افسانه ای یک تنه تیم ملی کشورت را به قهرمانی برساند. هیچ چیز شگفت انگیز تر از این نیست!
مارادونا در سال 2011 خطاب به پیتر شیلتون گفت:
"لطفا آن اتفاق را فراموش کن. آن اتفاق سال ها پیش رخ داد و تو بودی که آن توپ را از داخل دروازه خارج کردی. برای من آن گل یک خاطره است. من در گذشته زندگی نمی کنم. من به خاطر اتفاقی که 25 سال قبل رخ داد، عذرخواهی نمی کنم."
او بعدها تکرار کرد:
"دست خدا، انتقام جنگ فالکلند بود."
برای همین است که او معبد و پرستش گاه دارد، برای همین است که وقتی از والدراما می پرسند بهترین بازیکن تاریخ کیست؟ بدون درنگ می گوید:
"هیچکس نزدیک دیگو هم نیست"
برای همین است که 500 جوان بنگلادشی در یک شب و آن هم در شب اعلام خبر محرومیت مارادونا، خودکشی کردند. شاید در نگاه اول کار آنان خنده دار به نظر برسد، اما برای مردمانی که تنها امید زندگیشان مارادوناست، این کار قابل هضم است. زیرا مارادونا تمام زندگی آنها بود و دیگر بعد او دنیا هیچ معنایی ندارد. وقتی شما همه چیز خود را از دست می دهید، دیگر لازم نیست زنده بمانید. مارادونا "همه چیز" این مردم بود!
مارادونا نه تنها برای مردم کشورش، بلکه برای مردم ناپل ایتالیا هم یک خدا بود. او موفق شد دو اسکودتو برای پارتنویی به ارمغان بیاورد.
"مارادونا مانند بارانی است که به هرجا قدم می گذارد،آنجا را گلستان می کند!"
حال این مارادونا پرستان، برای خود قوانین و مقرراتی هم دارند. برای پیوستن به این فرقه، باید 10 فرمان کلیسا را اجرا نمود:
1. توپ نباید خاکی شود.
2. عشق به فوتبال بالاتر از هر عشق دیگری است.
3. به دیگو و زیبایی های فوتبال باید بی قید و شرط عشق ورزید.
4. از پیراهن آرژانتین دفاع کن!
5. خبر معجزات دیگو را در جهان پخش کن.
6. معبد را با پوشیدن پیراهن دیگو متبرک کن.
7. هرگز دیگو را عضو یک باشگاه ندان.
8. موعظه کن و قوانین معبد مارادونا را به گوش همگان برسان.
9. نام میانی ات باید دیگو باشد.
10. نام اولین پسرت را دیگو بگذار.
مردمان این فرقه، مارادونا را می پرستیدند چون کارهای غیر ممکن را ممکن می کرد. به قول میشل پلاتینی بزرگ:
"کارهایی که من با توپ انجام می دهم، مارادونا با پرتقال انجام می دهد!"
یا شاید این جمله "اورلاندوگاتی" دروازه بان بوکاجونیورز را شنیده باشید که قبل از بازی برابر مارادونای 19 ساله خطاب به او گفت:
"تو مانند یک بشکه، فربه و کوچولو هستی که هرگز قادر به باز کردن دروازه ی من نخواهی شد!"
اما پس از بازی و زمانی که 4 گل از دیگو افسانه ای دریافت کرد قیافه اش دیدنی بود. آری او غیر ممکن ها را ممکن می کرد. برای همین است که حتی دشمنانش هم نمی توانند دهان به ستایش او باز نکنند. گری لینکر، بازیکن اسبق تیم ملی انگلیس می گوید:
"وقتی دیگو گل دوم را به ثمر رساند، حتی من هم می خواستم تشویقش کنم. قبلا هیچ وقت چنین حسی را نسبت به یک بازیکن نداشتم!"
یا الکس دلپیروی بزرگ می گوید:
"من فقط در فوتبال دوبار گریه کردم که یکی از آنها، پس از دیدن مارادونا بود!"
شاید سزار منوتی راست می گفت:
"مارادونا همتا ندارد، ما درک نمی کنیم، ما نمی فهمیم!"
برای همین است که او را می پرستند. او دل همه را بدست می آورد...
شاید ما درک نمی کنیم! شاید ما نمی فهمیم!