جک لندن متولد دوازدهم ژانویهی سال 1876 در یک خانوادهی فقیر در سانفرانسیسکوی آمریکا بود و در تاریخ بیست و دوم نوامبر سال 1916 در گلن الن آمریکا درگذشت. در سن کودکی خانواده اش در زمینه ی مالی ضعیف بودند و به همین دلیل از دوره ی نوجوانی مجبور شد که مشغول کار کردن شود برای در آوردن لقمه ای نان!
کار هایی مانند روزنامه فروشی، کارگری ساختمان، کفاشی، دزدیدن صدف دریایی و کار در کارخانه ی کنسرو سازی، نمونه ای از کارهایش تا سن 17 سالگی بودند و مدتی به دلیل بحران اقتصادی سال 1893 بیکار و ولگرد بود، تا این که به مدت یک سال نگهبان یک بندر کشتی در سانفرانسیسکو شد و در آن جا کارش را به خوبی انجام می داد به طوری که هر چند وقت یک بار مورد تشویق صاحبان بندر و کارگرانش قرار می گرفت تا این که تصمیم گرفت، تحصیلات دبیرستانش را کامل کند و رفت تا این تحصیلات را کامل کند و حتی توانست، به دانشگاه هم برود اما به دلیل بی پولی توان ادامه ی تحصیل نداشت و همانند قبل برگشت، به همان بندر کشتی ها تا نگهبان شود؛ اما وقتی برگشت بندر نگهبان داشت و برای همین مجبور شد چندین ماه صبر کند تا بالاخره یک کاری بهش برسد.
خیلی ناگهانی روزی در بندر، درگیری فکری برایش پیش آمد و تصمیم داشت، که راجب " فلسفه " مطالعه کند و اطلاعاتش را در این زمینه افزایش دهد و مجبور شد که کارش را همین طور رها کند و برود به گشتن کل آمریکا و در مسیر سفرش هم سرگرمی اش، مطالعه ی آثار و نظریه های چارلز داروین، نیچه و مارکس و... بود.
![](https://s4.uupload.ir/files/jack-london-1916_59lv.jpg)
در این دوران هر از چند گاهی مشغول نوشتن با قلم می شد و داستان های کوتاهی می نوشت که بعد ها با تغییرات زیادی این داستان ها را بخشی از کتاب هایش می کرد.
در همان سفر تصمیم داشت که هر طور شده نویسنده شود و خرج های خود را از همین راه تامین کند. او در سن بیست و یک سالگی اش این بار تصمیم گرفت که با جویندگان طلا، به کانادا برود و اولین داستان طولانی اش را از همین سفر الهام گرفت به قیمت پنج دلار به تعداد زیادی از مردم فروخت، این کارش به وی انگیزه ی زیادی داد که نویسندگی را ادامه دهد؛ با پول هایی که جمع کرده بود از سال ها کار کردنش و "مغز خلاقش" اولین مجموعه، کتاب رسمی کوتاه خود را با نام "پسر گرگ" منتشر کرد و خیلی مورد استقبال قرار گرفت و انگیزه اش برای نویسندگی بیشتر، بیشتر شد و در فاصله ی کمتر از دو سال، یک رمان دیگر هم منتشر کرد به نام "دختر برف" اما قطعا او شهرت جهانی اش را مدیون رمان "آوای وحش" است که در سن بیست و هفت سالگی اش منتشر شد و تا کنون به بیش از هفتاد زبان مختلف در جهان ترجمه و منتشر شده است و یک سال بعد از آن هم در سن بیست و هشت سالگی کتاب "سپید دندان" را منتشر کرد که مورد استقبال فراوانی قرار گرفت و این کتابش تا حدودی شبیه به رمان "آوای وحش" نوشته شده است.
همچنین او در سن بیست و هشت سالگی خبرنگار جنگی شد و در سن بیست و نه سالگی نویسنده ای کاملاً حرفه ای با درآمد زیاد بود و آثارش در سراسر آمریکا طرفداران زیادی داشتند و سال ها بعد، مشهوریت جهانی پیدا کرد. در کل زندگی اش بزرگترین سرگرمی اش نوشتن و فکر کردن بود و پس از آن شکار!
در سال 1916 در اثر سکته ی قلبی درگذشت؛ گرچه تعداد زیادی معتقد هستند که "خودکشی" کرده بود یا بر اثر "مصرف زیاد الکل" درگذشته است.
![](https://s4.uupload.ir/files/001_1_d6l.jpg)
جک لندن در کل دوران زندگی اش، بیش از بیست رمان بلند رسمی منتشر کرد و بیش از دویست داستان کوتاه و همچنین بیش از صد داستان کوتاه به صورت مجموعه های چند قسمتی منتشر کرد. اما از میان این همه آثار، مشهور ترین و پر طرفدار ترین آثارش،آوای وحش، سپید دندان، گرگ دریا، پاشنه ی آهنین و دره ی آهنین هستند به طوری که به زبان های زیادی ترجمه شده اند و از شهرت جهانی برخورد دار هستند.
قطعا از جک لندن میتوان در لیست بهترین نویسندگان رمان تاریخ، نام برد و بیشتر آثارش، یک ویژگی مشترک داشتند، این بود که در بخش هایی از هر رمانش اتفاقات پیش روی خود را به یک روایت دیگر نوشته بود.
![](https://s4.uupload.ir/files/کتاب_سپید_دندان_jchr.jpg)
کتاب "سپید دندان"
برخی از سخنان زیبا و ارزشمند و معروف جک لندن، با ترجمه ی اختصاصی را در این زیر مشاهده می کنید؛ امیدوارم لذت کافی را ببرید.
====================================================================
"کارکرد صحیح انسان در زیستن است نه وجود.
|
من روزهایم را در تلاش برای طولانی کردن آنها تلف نمی کنم.
من باید از زمانم استفاده کنم."
|
"نمی توانید منتظر الهام باشید.
باید به دنبال آن بروید."
|
"زندگی این نیست که کارت های خوب را در یک دست بگیرید، بلکه گاهی اوقات، خوب بازی کردن با یک دست ضعیف است."
|
![](https://s4.uupload.ir/files/jack-london-portrait-og_t7ra.jpg)
"خلسه ای وجود دارد که قله زندگی را نشان می دهد و زندگی از آن فراتر نمی رود.
این پارادوکس زیستن است، این خلسه زمانی به وجود میآید که انسان زندهترین است، و به عنوان فراموشی کامل از زنده بودن به وجود میآید."
|
"لعنت بر چرخ دنیا! چرا باید مدام برگردد؟ دنده عقب کجاست؟"
|
"استخوان به سگ صدقه نیست.
صدقه استخوانی است که با سگ به اشتراک گذاشته می شود، زمانی که شما به اندازه سگ گرسنه باشید."
|
"زندگی خیلی کوتاه است.
ترجیح میدهم یک آهنگ بخوانم تا هزار تا آهنگ از آدم های مختلف را تفسیر کنم و وقتم را پای آنها بگذارم."
|
"من ترجیح میدهم یک شهاب سنگی عالی باشم، هر اتم من در درخششی باشکوه، تا یک سیاره خوابآلود و دائمی."
|
![](https://s4.uupload.ir/files/gettyimages-541088533_wide-871e6f7bcc7e9f1d7382bcc2f931b28bc28d3d80_val3.jpg)
"تنها ارزش که زندگی دارد چیزی هست که روی خود میگذارد."
|
"سانفرانسیسکو رفته است.
چیزی جز خاطرات از آن باقی نمی ماند."
|
"توانگری به معنای نفوذ است."
|
من برای هیچ هدفی نمی نویسم جز اینکه به زیبایی که اکنون متعلق به من است بی افزایم.
|
شخص نمی تواند انگیزه های فطرت خود را زیر پا بگذارد، بدون اینکه آن طبیعت بر خود عقب نشینی کند.
|
![](https://s4.uupload.ir/files/jack-london_5v26.jpg)
"من حسود بودم؛ پس عشق ورزیدم."
|
"تمام هیولاها دندانهای نیش بزرگ ندارند."
|
"برخی از واقعیتها از برخی دیگر واقعیتر هستند."
|
"من ترجیح میدهم خاکستر باشم تا غبار."
|
"کلمات عاجزند.
هیچ کلمهای چنان قوی در زبان وجود ندارد که بتواند احساساتم را توصیف کند."
|
کتاب "آوای وحش"
![](https://s4.uupload.ir/files/کتاب_اوای_وحش_mhrl.jpg)
|
پایان؛ حتما نظرات محترمتون رو کامنت بگذارید.
تشکر
___________________
همچنین برای دیدن دیگر مطالب برتر بنده (کلیک کنید)