بدون شرحخاطره؟ یه بار هوس کردم مردم آزاری کنم (درسته کار خوبی نیست) تو خیابون بعد دیدم خیابون خلوته فقط منم و یه دختره، گفتم بهتره یه لگد بهش بزنم و در برم، یه نیمچه که پام بهش خورد متاسفانه تعادلم رو از دست دادم و صاف خوردم کف زمین. دختره هم از این کیفای بزرگ داشت. اومد بالاسرم. دیگه با خودم گفتم کارم تمومه. فقط اینو فهمیدم که پای جر خورده با سرعت دویدم تا دست دختره بهم نرسه😂خاطره بعدی...... یه بارم رفتیم مهمونی، بعد اونا غریبه بودن، دخترشون همسن و سال خودم بود خواست چای بیاره گند زد چایی رو ریخت رو من😐 کلا خیس شده بودم بعد جا عذرخواهی و کمک میگه عه وا ببخشید حواسم نبود و فرار کرد. منم اونور نشسته بودم کسی ندید خواستم به خانواده بگم که نفهمیدم چرا روم نشد😂بعد کاپشن برداشتم پوشیدم کسی نفهمید به فنا رفتم. و خلاصه تموم شد. ولی خیلی دوست دارم یه بار دیگه اون دختره رو ببینم و ازش انتقام بگیرم. البته مردم آزاری دیگه هم زیاد کردیم مثلا یکی اومد دوستام گوشی معلمو یواشکی برداشت😂